گروه بینالملل دفاعپرس: توافق صلح آمریکا و طالبان در شهر دوحه کشور قطر که در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ (۱۰ اسفند ۱۳۹۸) بین دو طرف امضا شد با توجه به مفاد آن از سوی رسانههای غربی همانند نقشه راهی برای نجات افغانستان از بحران چندین ساله تنش میان حکومت مرکزی با شورشیان جلوه داده شد؛ هرچند این توافق از ابتدای امر از سوی ناظران سیاسی دارای مشکلات و موانع جدید در مسیر اجرایی شدن ارزیابی شد، اما آمریکاییها از آن به عنوان نقطه عطفی تاریخی یاد میکردند.
در میانه بحثها بر سر توافق دوحه و چگونگی اجرایی شدن خروج نیروهای کشورهای خارجی ظرف مدت ۱۴ ماه، در یکی از جدیدترین اظهارات دونالد ترامپ در هفت مارس ۲۰۲۰ (۱۷ اسفند ۱۳۹۸) در کاخ سفید به خبرنگاران گفت که ممکن است پس از خروج نیروهای خارجی از افغانستان طبق توافق، طالبان بر دولت افغانستانِ تحت حمایت آمریکا غلبه خواهد کرد. رئیسجمهوری آمریکا در پاسخ به اینکه آیا طالبان میتواند در نهایت قدرت را از دولت کنونی افغانستان بگیرد، گفت که «قرار نیست آن طور که گفته میشود رخ دهد، اما ممکن است.»
اکنون این مساله مطرح میشود که ترامپ چرا این اظهارات را بر زبان رانده و اساسا دولت آمریکا آیا قصد دارد از پشت به دولت مستقر در کابل خنجر بزند؟ در پرداختن به این پرسش اساسی ضروری است در سطحی کلان سیاست خارجی آمریکا نسبت به افغانستان و راهبرد واشنگتن نسبت به طالبان مورد بررسی قرار بگیرد.
آنچه که از توافق طالبان و آمریکا در رسانهها منتشر شده بهطور حتم تمامی ابعاد مذاکرات میان دو طرف نیست و این احتمال وجود دارد که بهصورت پنهانی توافقاتی میان آنها صورت گرفته باشد. در حقیقت، وجوه اختلاف ذهنی و منافع دو طرف به گونهای است که بسیار بعید به نظر میرسد آمریکا و طالبان با مفاد توافقی که منتشر شده، راضی شده باشند. همین که نیروهای طالبان با وساطت زالمای خلیلزاد پذیرفتهاند نظامیگری را متوقف کنند، نشان دهنده آن است که در قبال این موضوع امتیازاتی خاص را دریافت کردهاند.
در این راستا، سناریوی محتمل این است که از یک سو، طالبان میپذیرد آمریکاییها همچنان در افغانستان دو پایگاه نظامی داشته باشند؛ اما با این شرط که هیچگونه مداخلهای در منازعات قدرت در کابل نداشته باشند. از سوی دیگر، در صورت عدم دخالت واشنگتن در امور داخلی افغانستان، این احتمال وجود دارد که در نتیجه مذاکرات بینالافغانی، در مرحله اول طالبان شریک در قدرت شود و در مراحل بعدی حتی از طریق انتخابات نیز باشد، قدرت را به نفع خود قبضه کنند و امارت اسلامی موردنظر خود را مجددا تشکیل دهند. به هر حال طالبان اکنون بر بخش زیادی از کشور تسلط دارد و مناطق زیادی را تحت کنترل خود در آورده است. در حقیقت، به نظر میرسد آمریکا به صورت غیر مستقیم پذیرفته که هیچ مشکلی با ایجاد حکومت جدید طالبان و در دست گرفتن قدرت توسط آنها در کابل ندارد، اما این سناریو یک شرط اساسی دارد که آن هم عبارت است از اینکه طالبان بپذیرد راه حل نظامی را کنار بگذارد و راه حل سیاسی را در عرصه سیاست افغانستان در پیش بگیرد.
اساساً طالبان و تمامی گروههای سلفی تندرو در کشور افغانستان را که اکنون بهعنوان نیروهای تروریستی شناخته میشوند، در مقطعی تحت حمایت و همکاری آمریکا ایجاد، سازماندهی، رشد و قدرت گرفتهاند. در واقع، در اواخر دهه ۱۹۷۰ آمریکا نیروهای اسلامگرا را برای مقابله با دولت کمونیست کابل حمایت میکرد، اما ارتش شوروی به دستور برژنف در سال ۱۹۷۹ برای حمایت از دولت کمونیست وارد افغانستان شد و تا فوریه ۱۹۸۹ در این کشور باقی ماندند.
در این دوران آمریکا با حمایت از گروههای اسلامگرا قصد داشت از شال سبز برای ممانعت از پیشروی اشاعه کمونیسم بهره بگیرد، اما بعد از فروپاشی بلوک شرق در سال ۱۹۹۱ و قدرت گیری طالبان در کابل، در اوایل هزار جدید (۲۰۰۰) شاهد بودیم که دوستی میان آنها به دلیل حمایت طالبان از حضور القاعده در افغانستان خصومت تبدیل شد و برآیند آن حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود. بعد از حمله آمریکا به دولت امارت اسلامی افغانستان تحت رهبری طالبان در سال ۲۰۰۱ به مدت ۱۹ سال است که آمریکا از دولت سکولار این کشور حمایت میکند، اما به نظرمیرسد در وضعیت جدید هم به دلیل شکست سیاستهای آمریکا در افغانستان و مخالفت افکار عمومی با تداوم جنگ و هزینه در این کشور و هم به دلیل تغییر دیدگاه استراتژیستهای آمریکایی در ضرورت تمرکز بر شرق، واشنگتن در پی نوعی تغییر در راهبرد خود در تعامل با نیروهای اسلامگرا هستند.
در واقع، آمریکا پس از اینکه به این نتیجه رسید که طرح ریزی تجزیه عراق و سوریه با تشکیل خلافت اسلامی شام (منطقه غرب آسیا) با شکست مواجه شده، اکنون در پی ایجاد خلافت اسلامی در بخش خراسانی است. در این راستا گزارشهای بسیاری از انتقال عناصر داعش و دیگر تروریستهای تکفیری از سوریه و عراق به افغانستان توسط آمریکا وجود دارد. این حوزه از منطقه قفقاز یعنی مسلمانان چچن و داغستان شروع میشود و به منطقه آسیای مرکزی، ایالت سین کیانگ چین، افغانستان، پاکستان بنگلادش، هندوستان و حتی بخشهایی از ایران گسترش پیدا میکند. آمریکا قصد دارد از طریق نوعی مصالحه و معامله با گروههای خلافتگرای سنی فعالیت آنها را از ضدیت بر علیه خود دور کند، اما در قبال رقبا سکوت پیشه کند. هدف واشنگتن آن است که از این طریق با ایجاد تهدید در محیط امنیتی روسیه، چین و ایران به عنوان رقبای اصلی و جهانی هژمونی آمریکا به این کشورها فشار وارد کند. در واقع، خلافت اسلامی خراسان مسالهای است که در صورت محقق شدن، عملا تهدیدی جدی را برای چین، روسیه و حتی کشور هند ایجاد خواهد کرد. تعداد زیاد مسلمانان در این کشور پتانسیل ایجاد بحران را برای رقبای آمریکا در سطح بینالملل دارد.
انتهای پیام/ 411