به گزارش دفاعپرس از آذربایجان شرقی، شهید «اسمعلی ستاریان» در سال 1340 در یک خانواده مذهبی و کم درآمد در روستای گوروان از توابع بخش عجبشیر چشم به جهان گشود و از آنجایی که علاقه زیادی به حضور در جبهه داشت. در سال 1361 به مدت شش ماه از پادگان 03 عجبشیر به غرب کشور ماموریت یافت و سرانجام در سال 1365 در منطقه موسیان جامه شهادت را بر تن کرد.
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوندا تو را شکر می کنم که به من راه نشان دادی که رهرو راهی باشم که رضایت توست.
ایزدا تو را شکر می کنم که من در خانوادهای پرورش یافتم که مقید به اجرای احکام الهی هستند که هیچگاه در پرورش دادن من قصور نکردند اکنون که این چند کلمه را بعنوان وصیتنامه مینویسم هیچ امیدی به شهادت ندارم چون شهادت نصیب اشخاصی میشود که به حد کمال برسند مثل دوست شهیدم تمدن و مثل شهید بهشتی ...
پدر و مادر عزیزم میدانم که برای آمدن من روزشماری میکنید و اگر خبر شهادت مرا به شما بدهند ناراحت خواهید شد ولی چه می شود کرد اکنون زمان آن رسیده است که علی اکبروار لبیک بگویم و خود رابه نور ابدیت برسانم و خودتان خوب میدانید که من امانتی بودم نزد شما و شما این امانت را به درستی نگهداری کردید برای چنین روزی که اسلام در خطر است و مورد هجوم دشمنان اسلام قرار گرفته است.
خداوندا تو ما را خلق کردهای و ما در اختیار تو هستیم و خود را تا لحظه شهادت وقف تو کردهایم و از تو میخواهم که به این بنده ضعیف خودت نیرو و قوتی عطا کنی تا بتواند تا آخرین لحظه خدمتگزار اسلام باشد.
خداوندا من به جبهه نیامدهام تا بگویند فلان کس به جبهه رفته.
خداوندا من به جبهه نیامدهام تا قهرمان جنگ بشوم.
خداوندا به جبهه آمدهام تا هدف نهایی خویش که اسلام وقرآن است برسم و از تو میخواهم که یاریم کنی.
همیشه خدای خویش را از یاد نبرید و به فکر و یاد خدا باشید. از پدر و مادرو برادران و خواهران و دوستان وآشنایان می خواهم که مرا حلال کنند زیرا این برای من خیلی مهم است و مرا درموقع دفن در سمت چپ دوست شهیدم تمدن و یا درقسمت پایینی قبر وی دفن نمایید.
انگیزه من از رفتن به جبهه سه چیز است: عشق به خدا، عشق به اسلام، عشق به شهادت فی سبیل الله.
امام را تنها نگذارید و همیشه دعا بکنید.
و در آخر باز از پدر و مادرم و خواهران وبرادران ودوستان و فامیلان حلالیت میخواهم و شما را به خدای بزرگ میسپارم پیروز باشید. والسلام
انتهای پیام/