به گزارش خبرنگار دفاعپرس از قم، سردار شهید «اسماعیل صادقی» فرزند ابراهیم متولد ۲۰ آذر سال ۱۳۳۶ در روستای بیدهند از توابع بخش کهک قم بود.
وی در دوران کودکی بیماری سختی کشید، اما با توسلات و دعاهای پدر و مادر، از رنج بیماری رست تا بتواند در آینده خدمتگزار رشیدی برای نظام و انقلاب باشد.
شهید صادقی دوره ابتدایی را در روستا گذراند، اما بدلیل مشکلات مالی خانواده نتوانست ادامه تحصیل دهد، لذل در قم، به کارهایی، چون میوه فروشی، تعمیر رادیو و فروش و تکثیر نوارهای کاست مذهبی روی آورد؛ خود او در این زمینه میگوید: «زمان شروع انقلاب کارمان تکثیر نوارهای امام بود. وقتی نوار میآمد ما مرتّب تکثیر میکردیم. بعد، مدرسین حوزهی علمیه قم آنها را در سراسر کشور پخش میکردند»
دوران انقلاب شاهد مبارزات شهید اسماعیل صادقی در کنار دیگر جوانان انقلابی قم بود تا جایی که وی چندین بار از سوی عمال طاغوت دستگیر و زندانی شد و مورد شکنجه و ضرب و شتم شدید قرار گرفت امام هر بار پس از آزادی مصممتر به فعالیت انقلابی خویش ادامه داد.
آشنایی «اسماعیل» با سیستم صوتی موجب شد تا هنگام ورود امام خمینی (ره) به میهن اسلامی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، به منظور یاری دست اندرکاران برپایی سخنرانی امام در بهشت زهرا (س) و تنظیم سیستم صوت، به تهران عزیمت نماید و لذا این افتخار را یافت که حتی با تشریف فرمایی امام عزیز به قم نیز، مسئولیت تنظیم سیستم صوتی محل استقرار ایشان را بر عهده بگیرد و شب و روز از محضر آن امام بزرگوار کسب فیض نماید.
وقتی مادرش به او میگوید: «تو آخر از این همه کار خسته نمیشوی؟» پاسخ میدهد: «مادر! هر چقدر هم خسته شوم فقط یک نگاه محبت آمیز امام تمام خستگیهای جسمی و روحی مرا برطرف میکند»
با شکل گیری کمیتههای انقلاب اسلامی، به عضویت کمیته در آمد و همزمان در حزب جمهوری اسلامی نیز فعالیت داشت و سپس با تشکیل سپاه، وارد این نهاد انقلابی شد و مدتی را در واحد پرسنلی سپاه قم به خدمت گذراند و از آنجا به عضویت شورای تزکیه و تصفیه سپاه در آمد.
شهید صادقی در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو فرزند به نامهای «محمد» و «حسین» میباشد؛ اولین نقش آفرینی وی در دفاع از میهن اسلامی، حضور در عملیاتهای ثامن الائمه، طریق القدس و فتح المبین بود که ۱۰۴ روز به طول انجامید؛ شهید صادقی پس از بازگشت، در واحد تعاون سپاه قم به خدمت خود ادامه داد و مدتی نگذشت که به مسئولیت سپاه تفرش و آشتیان منصوب شد.
موسم سفر معنوی حج واجب اسماعیل فرا رسیده بود، اما به دلیل اینکه از سوی منطقه یک سپاه پاسداران برای انجام مسئولیتی خطیر فراخوانده شد، رهسپار تیپ ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع) شد و مسئولیت ستاد تیپ را پذیرفت؛ از بنیانگذاران لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) بود و تا لحظه شهادت مسئولیت ستاد این لشکر را بر عهده داشت و در کنار فرماندهان دیگر یگانهای لشکر و تحت فرماندهی سردار شهید مهدی زین الدین، حماسههای بی بدیلی در جبهه خلق کرد.
شهید صادقی در مدت مسئولیت خود، تواناییهای شگرفی از خویش بروز داد و تلاشها و پیگیریهای دلسوزانه، مخلصانه و مجاهدانه این شهید عزیز در امور ستادی لشکر ۱۷، از او چهرهای ماندگار در اذهان رزمندگان اسلام به یادگار گذاشته است.
سردار «محمدحسین آل اسحاق» از همرزمان شهید اسماعیل صادقی با نقل روایتی از حالات و روحیات شهید قبل از عملیات چنین میگوید: در عملیات بدر، اسماعیل آخرین امکانات عملیات را جمع و جور میکرد، در مقّر انرژی اتمی اهواز اتاقی داشتیم به نام «اتاق جنگ»، اواخر شب بود که گفت: «فلانی! اگر کسی سراغم را گرفت، در اتاق جنگ هستم؛ کاری دارم که باید انجام دهم»؛ ساعتی بعد که از اتاق خارج شد، دیدم چشمانش از شدت گریه به قرمزی گراییده و صورتش نورانیّت خاصّی یافته. برخوردها و سخنانش به گونهای شده بود که من احساس کردم دیگر ماندنی نیست!
از آنجا با خانوادهاش تماس تلفنی گرفت و حرفهایی رد و بدل شد که من دیگر یقین کردم رفتنش بی بازگشت خواهد بود. هنگام حرکت به طرف خط... در بین راه نیز به حجت الاسلام ایرانی از فرماندهان سپاه قم گفته بود: «حاج آقا! من دیگر از این مأموریّت بر نمیگردم، جان شما و جان لشکر!» و همان شد که گفت.
شهید صادقی چنان زندگی اش را وقف جنگ کرده بود که از آمدن به مرخّصی هم سر باز میزد و تنها هنگامی که برای شرکت در جلسه و سمیناری به تهران یا قم میآمد، به منزل هم سری میزد.
در نوروز سال ۱۳۶۲ هنگامی که به منظور شرکت در جلسهای از خط به شهر اهواز میرفت بر اثر سانحه، خودروی حامل وی واژگون شده و در این حادثه، وی به سختی مجروح میشود. اما این حادثه نیز او را از کار و تلاش مخلصانه باز نداشت. بعد از گذراندن مدت درمان و ترخیص از بیمارستان در حالی که در منزل بستری بود، همچنان به فعالیتهای ستادی خود ادامه داده و تلفنی کارها را پی میگرفت و مایحتاج لشکر را تأمین میکرد.
او که با تمام وجود در خدمت جنگ بود، شب و روز و زمان و مکان برایش مفهومی نداشت تا جایی که برای تأمین امکانات لشکر، گاه نیمههای شب با استانداران، فرمانداران و فرماندهان سپاه تماس میگرفت و میگفت: «جنگ است و شما خوابیده اید!؟»
اعتقاد داشت که نظم، مایه برکت و سبب پیشرفت و بی نظمی، مشکل آفرین و مانع پیشرفت کارهاست؛ از این رو، انسان خوش قولی بود و به وعده اش وفا میکرد و هرگزاز اوبد قولی مشاهده نشد؛ تمامی بخشنامههای سپاه را مو به مو اجرا میکرد و به تمامی نیروها توصیه میکرد تا قوانین را رعایت کنند؛ همان گونه که خود در عمل اینگونه بود و اعتقاد داشت که نظم ظاهری مقدّمه نظم باطنی است.
با همه قاطعیتی که در مقام ریاست ستاد لشکر ۱۷ به خرج میداد، اما در عین حال لبانش پر از لبخند بود و تواضع و فروتنی، در رفتار و گفتارش موج میزد؛ توفیق در کار را از خدا میدانست و اهل توکل بود؛ قرآن، یار و انیس تنهایی اش بود و اساس زندگی اش را بر پایه دستورات انسان ساز این کتاب عزیز نهاده بود.
نظریههای عملیاتی او، عمق فکر و وسعت بینش نظامی او را مینمایاند. دوست داشت به گونهای عمل کند که از امکانات موجود بهترین استفاده را ببرد و با کمترین تلفات مالی و جانی، بیشترین موفقیّت و پیروزی را به دست آورد. میگفت: «اگر سلسله مراتب در جنگ رعایت نشود، سنگ روی سنگ بند نمیشود»؛ سختی ها، ذرهای از قدرت تصمیم گیری او نمیکاست، اهل صبر بود و تسلط زیادی بر اعصاب خود داشت؛ نسبت به نیروها تحت امر میگفت: «ما باید خدمتگزار اینها باشیم، اینها بر ما منت گذاشته اند»
سردار سرلشکر رحیم صفوی فرمانده اسبق سپاه در مورد شهید صادقی میگوید: «وقتی به آقا اسماعیل گفتم آمده ام شما را به عنوان فرمانده لشکر معرفی کنم، گفت: بهتر از من «غلامرضا جعفری» است. ایشان را بگذارید فرمانده لشکر، من تعهد میدهم همان طور که با شهید زین الدین کار میکردم با آقای جعفری هم کار بکنم و تا آخر بایستم»
شهید «اسماعیل صادقی» در یکی از وصیتنامه هایش چنین نوشته است: خدایا! این، چهارمین وصیّت نامه است که مینویسم. دیگر دلم نمیخواهد وصیّت نامه پنجمی داشته باشم. دیگر رویم نمیشود که به شهر برگردم و چشمم به چشم خانوادههای شهدا بیفتد»
«ابراهیم سنگتراشان» از نیروهای لشکر ۱۷ در عملیات بدر میگوید: «اواخر اسفند سال ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی بدر در قسمت جنوبی جزیره مجنون بودیم. قبل از عملیات، به اتفاق سردار «غلامرضا جعفری» که فرماندهی لشکر ۱۷ را پس از شهادت سردار شهید مهدی زین الدین بر عهده داشت و شهیدانی، چون سید محمد میرقیصری فرمانده گردان پیاده حضرت رسول (ص)، شهید اسماعیل صادقی رییس ستاد لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع)، شهید جواد دل آذر و شهید صحفی و ... روی یکی از پدهایی که در داخل آب برای استقرار نیروها و امکانات ایجاد شده بود، مستقر بودیم.
فرماندهان در حال بررسی نقشه منطقه بودند، چیزی نگذشت که هواپیماهای دشمن شروع کردند به بمباران منطقه، بر اثر اصابت گلولههای تیربار یا پرتاب راکت، سید محمد میرقیصری که دو روز قبل برادرش سید احمد نیز شهید شده بود و خودش هم در شروع عملیات، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و باند پیچی شده بود، دوباره از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و در دم شهید شد، شهید صحفی هم همین طور و دیدن لحظات جان کندن این عزیزان چقدر دشوار بود!
شهید اسماعیل صادقی هنوز نیمه جانی در بدن داشت، پیکر نیمه جان شهدا را با قایق به عقب انتقال دادیم. شهید صادقی ظاهرا یک نفر بود، اما به اندازه چندین نفر عمل میکرد. ابهت خاصی در فرماندهی و مدیریت داشت، لب آبراه میایستاد، همه چیز را بررسی و کنترل میکرد و کسی بدون اجازه و هماهنگی وی حق تردد نداشت»
حجت الاسلام «علی صادقی» برادر شهید اسماعیل صادقی ادامه جریان را چنین روایت میکند: «دو روز مانده بود به عید که متوجه مجروحیت اسماعیل شدیم و به همراه مادر، خود را به اهواز رساندیم. پس از آن که با پیکر نیمه جان برادرم مواجه شدیم، از آنجا که از ناحیه سر دچار آسیب جدی شده بود و با تنفس مصنوعی زنده بود، درخواست کردیم وی را برای درمان به تهران انتقال دهند. در آن زمان، محسن رضایی فرمانده وقت سپاه را در اهواز دیدیم. او را قبل از این در مجلس چهلم شهید زین الدین در قم دیده بودیم؛ لذا با هماهنگی وی مقدمات انتقال شهید صادقی به تهران فراهم شد.
پس از این که چندین بار پرواز هواپیمای حامل ما به خاطر تهدید حمالت هوایی دشمن، به تعویق افتاد، برادرم را به بیمارستان امام سجاد (ع) تهران انتقال دادیم. موقع تحویل سال ۱۳۶۴ بود و ما در بیمارستان منتظر عمل بودیم. به خاطر حملات هوایی مرتب برق اتاق عمل قطع میشد. نهایتا دقایقی پس از تحویل سال نو، اسماعیل عزیز به فوز عظیم شهادت رسید و پیکر مطهر این شهید بزرگوار و فرمانده رشید سپاه اسلام را برای خاکسپاری در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع)، به قم انتقال دادیم»
و بدین سان بود که اسماعیل، چهار ماه پس از شهادت فرمانده اش سردار شهید مهدی زین الدین، هنگام تحویل سال نو در مسلخ عشق قربانی شد و به همرزمان شهیدش پیوست.
انتهای پیام/