چهل‌سالگی سرو/ دفاع‌پرس به مناسبت شهادت سردار «میرزامحمد سلگی» گزارش می‌دهد؛

روای کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» از آب حیات سیراب شد+ فیلم

سردار «میرزامحمد سلگی» راوی کتاب تحسین شده «آب هرگز نمی‌میرد» که به دلیل عوارض ناشی از استنشاق گاز‌های شیمیایی در دوران دفاع مقدس و جراحات جانبازی، در بخش مراقبت‌های ویژه بستری بود، صبح امروز آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست.
کد خبر: ۳۹۰۰۶۶
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۷:۰۷ - 02April 2020

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «دفاع مقدس گنجینه است» این کلام برگرفته از یک شناخت عمیق و دقیق از دوران طلایی دفاع مقدس است، دورانی که برخی از ظرفیت‌های آن چونان قله کوه یخی از دل دریای پر حادثه تاریخ و دوران بیرون زده و هر از گاهی یکی از این قله‌ها از بلندای خود در آسمان عزت و شرف، دیدگان را به سمت خود معطوف می‌دارد.

این‌بار هم یکی از این قله‌ها چشم‌ها را خیره کرد تا سندی باشد بر گنج پرقیمتی که هنوز ما را به کنه آن راه نیافته استريال و آن قله، «میرزامحمد سلگی» فرمانده گردان ۱۵۶ حضرت ابوالفضل (ع) نهاوند و مسئول ستاد لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) در عملیات مرصاد بود که در عملیات «والفجر ۵» مجروح شد و به علت عوارض ناشی از استنشاق گاز‌های شیمیایی دوران دفاع مقدس و جراحات جانبازی چند روزی در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بهشتی همدان بستری بود که صبح امروز (پنجشنبه) به یاران شهیدش پیوست.

سردار سلگی متولد نخستین روز فروردین سال ۱۳۳۵ از روستای هادی‌آباد در فاصله ۲۵ کیلومتری شهرستان نهاوند و سومین فرزند خانواده شیخ «علی‌محمد سلگی» بود که از ۲۲ سالگی در جبهه‌های غرب و جنوب حضور یافت و در این مدت پنح بار مجروح شد که در آخرین مجروحیت هر دو پای خود را از دست داد و از ناحیه پهلو و دست چپ نیز آسیب دید.

شهید سلگی

کتاب آب هرگز نمی‌میرد نوشته «حمید حسام» به روایت خاطرات این فرمانده‌ دلیر و بی‌باک است که از ابتدا در دفاع مقدس حضور فعال داشت به‌طوریکه از ابتدای سال ۶۲ فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل (ع) در لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) بود که در این گردان تا بعد از عملیات «کربلای ۵» در سال ۶۵، حضور داشت و به تعبیر سردار شهید «حسین همدانی» نقش او در عملیات «مرصاد» مغفول ماند.

راوی داستان، در دست‌نوشته‌ای که در ابتدای کتاب، خودنمایی می‌کند، چنین نوشته است: «از روزی که در شش سالگی روضه‌ی مشک و سقا را از پدرم شنیدم تا زمانی که دستم به داس و خوشه‌های گندم گره خورد، رد این بوی خوش را گرفتم تا به زیر علم عباس (علیه‌السلام) رسیدم. اتفاقی نبود. در دفتر تقدیر الهی همه‌چیز حساب و کتاب داشت که با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس یگان رزمی استان همدان  ـ انصارالحسن (علیه‌السلام) ـ به نوکری گردان حضرت ابالفضل (علیه‌السلام) منصوب شدم و تشنه آب، آب حیاتی که هنوز از مشک ابالفضل (علیه‌السلام) می‌ریخت و به تاریخ آبرو می‌داد.» این کتاب در سال ۱۳۹۴ جایزه نخست جشنواره جلال آل احمد را کسب کرد و تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز زینت‌بخش آن شد.

متن تقریظ معظم‌له بر کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» به شرح زیر است:

«بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

سلام بر یاران حسین (علیه‌السّلام) و سلام بر لشگر انصارالحسین همدان؛ و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانه‌هایی، چون سُلگی و خوش‌لفظ را به ما شناساند. ساعت‌های خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بار‌ها با دریغ و حسرت گفتم:

درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبی‌تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم

هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که ره، چون می‌توانم یافتن سوی درون من هم

از جنگ یک تصویر باشکوه، لیکن دوری در جلو چشم همه بود. باشکوه بود. باعظمت بود. اما مثل تابلویی که در بالا گذاشته باشند و آدم از دور بخواهد به آن نگاه بکند، این کتاب‌ها آمده‌اند ریزه‌کاری این تابلو را کشانده‌اند جلو و حالا انسان می‌تواند آن را از نزدیک ببیند.»

ابراز احساسات رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره سردار سلگی

سردار سلگی به یاران شهیدش پیوست تا با فراموشی تلخی‌های جنگ تحمیلی با همان عشقی پیوند بخورد که آن را عامل پیروزی رزمندگان اسلام می‌دانست: «جنگ برای من یادآور آوارگی بود و نگاه‌های نگران پدر و مادر و زندگی در روستا‌های اطراف. جنگ برایم به معنی صدای آژیر خطر بود و پناه گرفتن در سنگر‌های تاریک و سرد…

جنگ از دست دادن بهترین یاران و دوستانم بود برای حفظ ارزش‌های والای انقلاب و اسلام، جنگ ما را لایق خود کرده بود و همه چیز ما بوی صفا می‌داد و عشق و ایثار. جنگ نقطه اوج خدایی بودن بود، نهایت فداکاری و عشق و ایثار. حکایت جنگ، حکایت دلدادگی و عاشقی است.

آنچه در جنگ دیدم و حاصل شد، کار عشق است و بس، جنگ جاودانه می‌ماند، چون برگرفته از مکتب علوی و قیام سرخ حسینی و احیاکننده قرآن و اسلام و مردانگی و انسانیت بود.»

اولین گلوله‌ای که به سمت ایران شلیک شد عذابم می‌دهد

به گفته آن شهید خاطره‌ای تلخ که عذابش می‌دهد، خاطره شلیک اولین گلوله‌ای است که به سمت ایران شلیک شد و اولین انفجاری است که خانه و خانواده‌ای را متلاشی کرد.

جنگ را دوست نداشت، ولی وقتی پای ارزش‌ها و انقلاب و اسلام و ناموس در وسط باشد، نگاهش تغییر می‌کند. در همان روز‌های سخت کسانی بودند که از جان گذشتند تا من و تو و همه بچه‌های سرزمینمان به آرامش برسیم، کسانی که جان را خالصانه تقدیم پیشگاه حق کردند تا فردای من و تو را بسازند.

از انگیزه و علت حضورش در جبهه که جویا شده بودند، گفته بود: «مثل دیگر رزمندگان، جبهه رفتن را برای خودم یک وظیفه می‌دانستم، دفاع از انقلاب و کشور و جهاد به فرمان امام برای حفظ انقلاب اسلامی وظیفه ما بود، ۲۲ ساله بودم که به جبهه رفتم و در جبهه غرب و جنوب حضور داشتم».

شهادت واقعا هنر مردان خداست و لیاقت می‌خواهد

وقتی از حضور در عملیات‌های مختلف و چگونگی جانبازی اش پرسیدند، آهی کشید و گفت: «شهادت واقعا هنر مردان خداست و لیاقت می‌خواهد، در عملیات‌های مختلفی شرکت داشتم و پنج بار مجروح شدم که در آخرین مجروحیتم هر دو پای خود را از دست دادم، البته از ناحیه پهلو و دست چپ هم مجروح شدم».

باورش سخت است دوپا نداشته باشی از چند ناحیه دیگر مجروح شده باشی، بعد از این اتفاقات باز هم به جبهه بروی؛ اما سردار شهید در این‌باره اینطور گفته بود که: «جبهه همه چیز ما بود، در عملیات مرصاد، به عنوان رئیس ستاد لشکر انصارالحسین (ع)، حضور داشتم و با وجود مجروحیت ۷۰ درصد و نقص عضو، در فعالیت‌های اجتماعی، به یاری خداوند، نه اینکه هیچ مشکلی نداشتهام، بلکه بهتر از گذشته در مسئولیت‌های مختلفی، انجام وظیفه کرده و در خدمت به مردم عزیز، از هیچ تلاشی فروگذار نکرده‌ام».

مگر یادمان رفته در کربلا چه گذشت ما سرباز همان امامیم

می‌گفت: «عاملی که باعث شد از جانم بگذرم، خدمت به انقلاب اسلامی و دفاع از کشور و مردم قدرشناس و دوست‌داشتنی کشورم بود، همین مردم از همه چیزشان برای اسلام و امام و انقلاب گذشتند. یادمان نرفته امام و سالار ما امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) است و مگر یادمان رفته در کربلا چه گذشت ما سرباز همان امام و همان عصر عاشورای ۶۱ هجری هستیم».

وی در پاسخ به این سئوال که چگونه وارد سپاه شدید و در حال حاضر مشغول به چه فعالیتی هستید؟ گفت: در اوایل جنگ که به جبهه رفتم بعد از آموزش‌های مقدماتی به استخدام رسمی سپاه درآمدم و توانستم با جدیت و تلاش، بعنوان فرمانده گروهان و بعد گردان و سپس، مسئول محور عملیاتی لشگر انصارالحسین در آیم و آخرین مسئولیتم در جبهه، رئیس لشکر انصار الحسین بودم. مدیر داخلی سپاه قبل از جنگ، فرمانده گردان سپاه انصارالحسین تا سال ۶۵ و بعد از جانبازی مسئول محور لشگر انصارالحسین و مسئول ستاد لشگر انصار الحسین.

وی با بیان اینکه با اتمام جنگ در عرصه سازندگی و آبادانی کشور خدمت کردم و هفت سال فرماندهی سپاه نهاوند را بر عهده داشتم، گفت: همزمان معاون عملیات سپاه نیز بودم و ۱۲ سال مسئولیت بنیاد شهید نهاوند به بنده سپرده شد و دو سال نیز بعنوان رئیس اداره اوقاف به مردم خدمت کردم و در حال حاضر مشاور استاندار همدان و مسئول هماهنگی امور ایثارگران استان همدان هستم.

همه ثانیه‌های عمرم به یاد شهدا می‌گذرد

اسم دوستان شهیدش که به میان می‌آمد، صدایش لرزان می‌شد. می‌گفت: «همه ثانیه‌های عمرم به یاد شهدا می‌گذرد. شهید عزیز سردار امیدی، سردار ابروزن، سردار حاج حسین کیانی، سردار حاج علی مراد، سردار وحید، سردار محجوب، شهید بابایی، شهید عالی‌مقام سهرابی و شهید سرفراز و معلم واقعی، حاج محمد طالبیان و خیلی از شهدای عزیز و بزرگواری که اسامی آن‌ها به صد‌ها تن می‌رسد. در جبهه شاهد شهادت دوستان و همرزمان عزیزم بوده‌ام و شهید حاج حسین کیانی، شهید ابروزن، شهید حاج علیمراد و شهید ایرج ظفری در مقابل چشمانم به خیل شهدا پیوستند. در آن لحظات دلم می‌خواست من نیز مانند آن‌ها شهید شوم به طوری که در اواخر جنگ دیگر داغ دوری آن‌ها برایم غیر قابل تحمل شده بود و هر لحظه از خدا می‌خواستم که خدایا، عنایتی کن! دیگر طاقت دوری دوستان عزیز و شهیدم را ندارم که این دعا به لطف خدا در حد جانبازی مستجاب شد و ما ماندیم و درد فراغ و دوری از آن عزیزان.

در دوران حضور در جبهه، بیشتر انتظار شهادت داشتم، ولی امکان اینکه مجروح یا اسیر شوم بیشتر می‌رفت، اما من اعتقادم این بود که باید تا آخرین نفس جنگید. حتی اگر جانباز شوم و حتی اگر در اسارت باشم. اما به بزرگی خداوند قسم، که هر ثانیه از عمرم را به یاد آن دوران و آن انسان‌ها هستم و هر ثانیه، دلم برای پاکی و صداقت جبهه و جنگ، تنگ می‌شود».

اما این همه زحمت کشیدن برای کشور و جانبازی کرد برای مردم، مانند آفتابی بود که بی منت بر همه می‌تابید و انتظاری از کسی نداشت، اما از جفاکاری برخی به انقلاب و میهن دلگیر بود. می‌گفت: «از مردم انتظاری ندارم، چون ما برای اینکه کسی به ما توجه کند به جبهه نرفتیم بلکه برای رضای خدا رفتیم. اما بعضی از افراد مسئول، برای جانبازان و پاسداران خیلی ارزش قائل نیستند، چون ما را تندرو تلقی می‌کنند، اما نمی‌دانند که ما هیچ تغییری نکرده‌ایم و همان آدم‌های زمان جنگ و همرزمان شهیدان هستیم. ما بدون رودربایستی و با در نظر گرفتن حق، نقاط ضعف آن‌ها را گوشزد می‌کنیم و به همین خاطر است بعضی از آن‌ها از ما بدشان می‌آید!

جانبازان گوشه‌گیر نیستند، مگر بعضی که مشکل درمانی دارند یا جانباز اعصاب و روان هستند که گوشه‌گیری آن‌ها بر اثر مجروحیت است.»

جوانان به آرمان‌های شهدا و انقلاب وفادارند

می‌گفت: «مردم آگاه و ولایت‌مدار، بخصوص جوانان، به آرمان‌های شهدا و انقلاب وفادارند و این را در مناسبت‌های مختلف ثابت کرده‌اند و من نیز بعنوان یک جانباز، توقعی از آن‌ها بجز ولایت‌پذیری ندارم و دلم می‌خواهد به هویت انقلابی و اسلامی خود توجه کامل داشته و به فرامین رهبر عزیز و دلسوز توجه عملی داشته باشند.

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها