به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، سرهنگ پاسدار «مهدی خویشاندی» معاون هماهنگکننده سپاه امام رضا (ع) به مناسبت سیوپنجمین سالگرد شهادت سردار سرلشکر پاسدار «ولیالله چراغچی» جانشین فرمانده لشکر 5 نصر دلنوشتهای را منتشر کرد.
متن دلنوشته سرهنگ مهدی خویشاوندی به شرح زیر است:
بسمه تعالی
لا بود که کشته ولا بود، ولی
لا بود و الست را ولا بود، ولی
با قامت واژگونه در خونش نیز
تصویر و تجسمی ز لا بود، ولی
هیجدهم فروردین یادآور شهادت فرمانده ولایتی، بصیر، با تدبیر، مدیر، شجاع، دلاور، مخلص و صمیمی دفاع مقدس شهید والامقام «ولیالله چراغچی» دومین فرمانده تیپ ۲۱ امام رضا (علیه السلام) و قائم مقام لشکر ۵ نصر است.
۳۵ سال پیش روح پر تلاطم و خروشانی که دمی آرام و قرار نداشت برای همیشه آرام گرفت.
آری؛ در آن یکشنبه غمبار ولیالله به ابدیت پیوست، جسمش در خاک مأوی گرفت و روح بزرگش به آسمانهای عروج کرد و جاودانه شد.
ولیالله تمام وجودش لبیکی بود به محضر مراد و امامش. تا آنجا که برای اجرای فرامین آن پیر فرزانه سراپا گوش بود و تمام وجودش را فدا کرد. او سپاهی را ولی بود تا فرمانی از مرادش بر زمین نماند.
ولیالله جامع جمیع خصلتهای نیکو بود. در سختترین شرایط جنگ که دشمن جلو میآمد و به خاکریز میچسبید. آنجا که بسیاری نگران و پریشان میشدند ولی خدا آرام بود و حضور و رفتارش آرامش بخش.
سینه ستبرش دلاورمردانه سپر بلای دشمن و بیقرار برای اجرای ماموریت. اتکایش فقط به خداوند بود و به هر چه غیر او بیاعتنا بود.
در آن لحظات نفسگیر و صحنه امتحان اللهی او با شجاعت تمام مصداق بارز کلام مولایمان علی (علیه السلام) بود أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ، تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ و...
و اما؛ با همه صلابتی که داشت لبریز از خضوع و صمیمیت بود. فشار کار و سختی کارزار او را آشفته نمیکرد. در همان شرایط دشوار بر لبش لبخند بود و گفتارش شیرین و دلنواز.
برای اولین بار هم که او را میدیدی چنان صمیمی و گرم رفتار میکرد که دیگران تصور میکردند سالهاست بین آنان رفاقتی بوده است.
در نهایت تواضع و فروتنی بود تا آنجا که برای خود جایگاهی قائل نبود. اگر جلو درب قرارگاه فرماندهیاش هم او را نمیشناختند و مانع ورودش میشدند، با متانت تمام، توقف میکرد مدارک لازم را ارائه میداد تا دژبان متقاعد شود و اجازه ورود دهد. بدون آنکه مسئولیت و جایگاه سازمانی را عنوان کند!
بسیار پرکار، کم خواب و کم هزینه بود. بسیاری از اوقات خواب و استراحتش در تردد و بین راه و بر صندلی خودرو بود. در عین حال خستگیهای ناشی از فعالیتهای تا دیر هنگام و پاسی از شب او، مانع تهجد و ارتباط نیمه شب با معبودش نبود.
اما ولیالله ویژگی اساسی دیگری هم داشت که منحصر به خودش بود و او را از بسیاری از همراهان و دوستانش ممتاز میکرد. همه گفتار و اعمالش فقط برای خدا بود. در تمام لحظات زندگی و اعمال و رفتار ولیالله اخلاص موج میزد. اصلاً نمیخواست دیده شود.
برای ولی مهم نبود کجا هست و چه مسئولیتی دارد. مهم این بود که همان کاری که به او محول است درست انجام شود.
به حواشی توجه نداشت. اینکه فرمانده است یا فرمانبر. برایش اهمیت نداشت مسئول بالاترش کیست! به راحتی زیر دست کسی کار میکرد که خودش او را آموزش داده بود، به جبهه آورده بود و به او مسئولیت داده بود. حتی مهم نبود چه دربارهاش میگویند و چگونه قضاوت میشود. آنچه برایش مهم بود و اساسی، انجام وظایف بود، در زمان مقرر و به احسن وجه.
آری؛ آقا ولی آنچه خواست از خدایش گرفت و خداوند هم خواستههایش را اجابت کرد. هیچکس ندانست در آن خلوت و در آن نمازهای عشق از خدا چه خواست. ولی خداوند کریم کمال قربش را روزی او گرداند. تا آنجا که او را ندا داد: «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی»
و اما کلامی چند با آقا ولی؛
فرمانده عزیزم.
ولی جان؛
خصلت وفاداری و صمیمیت تو زبانزد بود. تو همیشه بهترینها را برای دوستان میخواستی.
به حرمت رفاقتهایمان و با هم بودنمان در آن ایام و دوران سخت و مظلومیت زایدالوصف انقلاب و نظام اسلامیمان دست ما را هم بگیر.
ولی جان؛ این جسارت را بر من ببخش، مختصری از عظمت تو را در حد توان ناچیزم بیان کردم. معرفی تو و آن دوستان آسمانیت نه در این مجال میگنجد و نه تناسبی با وسع امثال من حقیر دارد که؛ معرِّف باید اجلی از معرَّف باشد.
شهیدان ما رفیق نیمه راهیم
شهیدان ما کویر بی گیاهیم
بگیرید ای گلان دستان ما را
شهیدان ما همه غرق گناهیم
با عنایت خداوند یادشان همواره و تا ابدیت گرامی.
انتهای پیام/