بیمارستانی «سانتی مانتال» در دل جنگ!/ چهار گروه از رزمندگان که بیشتر در معرض شهادتند

در میان رزمندگانی که در جبهه می‌جنگیدند، در درجه‌ اول کار پیاده‌نظام از همه گروه‌ها سخت‌تر بود؛ ولی گروه‌های دیگری نیز بودند که کارشان کم‌خطرتر از پیاده‌نظام‌‌ها نبود، از جمله مهندسین رزمی، امدادگران و دیده‌بان‌ها.
کد خبر: ۳۹۰۷۵۵
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۴:۲۷ - 14April 2020

گروه‌هایی از رزمندگان که خطر بیخ‌گوش آن‌ها بودبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جامعه پزشکی یکی از جوامع ایثارگر کشور است که اعضای آن اعم از امدادگران، پزشکان و پرستاران، همواره در مواقع بحران‌، از سیل و زلزله گرفته تا بحران ویروس «کرونا» که این روز‌ها کشور را درگیر خود کرده است، حضور داشته و در راه نجات جان هموطنان خود، ایثارگری می‌کنند؛ ایثاری که ممکن است حتی به قیمت جان‌شان نیز تمام شود.

دوران دفاع مقدس، نقطه عطف ایثارگری و حماسه‌گری جامعه پزشکی کشور است که در این راستا نیز امدادگران، پزشکان و پرستاران با حضور در خطوط مقدم جبهه‌های نبرد، برای نجات جان رزمندگان مدافع ناموس، اعتقادات و خاک این سرزمین، از جان خود مایه گذاشتند.

ببمارستان‌های صحرایی مستقر در جبهه‌ها، یکی از محل‌هایی است که ایثارگری‌های جامعه پزشکی کشور در هشت سال دفاع مقدس را روایت‌گری می‌کند و از طرفی دیگر، توان بالای رزمندگان «مهندسی رزمی» را به‌نمایش می‌گذارند که چگونه در دل جبهه‌های نبرد، در کوتاه‌ترین زمان ممکن و در دل تاریکی شب، زیر گلوله‌های دشمن، این بیمارستان‌ها را ایجاد کردند؛ درحالی که رژیم جنایت‌کار بعثی در اعمالی به‌دور از انسانیت، بیمارستان‌های صحرایی ما را نیز بمباران می‌کرد.

جامعه پزشکی کشور در دوران دفاع مقدس شهدای زیادی را تقدیم کرده است؛ که شهید دکتر «محمدعلی رهنمون»، از شهدای شاخص این جامعه است. وی در دوران دفاع مقدس همواره با قبول مسئولیت در بیمارستان‌های صحرایی، با جمع کردن پزشکان متخصص به ساماندهی اوضاع و امکانات بیمارستان‌های صحرایی، در راه کمک‌رسانی هرچه بهتر به مجروحین می‌پرداخت و همیشه رهرو خط امام و انقلاب بود تا اینکه در ششم اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات «خیبر» در بیمارستان صحرایی خاتم‌الانبیاء (ص)، در حالی نماز صبح را اقامه می‌کرد، براثر حملات توپخانه‌ای ارتش بعث عراق و اصابت گلوله توپ به سنگر مدیریت بیمارستان، شربت شهادت را نوشید.

بیمارستان سانتی‌مانتال

دکتر «ایرج محجوب بهروز» یکی از پزشکانی است که در دوران هشت سال دفاع مقدس، تلاش‌های زیادی را در جهت نجات جان مجروحان انجام داده که بخشی از خاطرات وی، در کتاب «سرداران سوله» به چاپ رسیده است؛ بنابراین در ادامه به نقل یکی از خاطرات این پزشک دوران دفاع مقدس خواهیم پرداخت.

اوایل اسفند سال ۱۳۶۰ به مرخصی رفتم و قرار بود فروردین سال ۱۳۶۱ به آبادان برگردم. همسرم پا به ماه بود. به مسئولین گفتم تا آخر فروردین نمی‌توانم به آبادان بروم. ۹ فروردین سال ۱۳۶۱ «پانته‌آ» به‌دنیا آمد و آخر فروردین عازم آبادان شدم.

چهارم یا پنجم اردیبهشت، اطلاع دادند که عملیاتی در پیش است و باید بیمارستان را آماده کنیم. کلیه بخش‌های قابل استفاده را مجهز کردیم. تخت‌ها را آماده کردیم و اتاق عمل‌ها تجهیز شدند.

اتاقی را برای پزشکانی که به‌عنوان تیم امداد به آبادان می‌آمدند، آماده کردیم. همه بخش‌های بیمارستان شرکت نفت به‌خاطر پرسنل زیادی که داشت، اعم از کارگر، پرستار و... و طرح اقماری، همیشه تمیز بود و برق می‌زد. کف بخش‌ها روزی چندبار شست‌وشو می‌شد. یکی‌دو روز بعد، هیئتی از وزارت بهداری، برای بازدید و آماده بودن بیمارستان به آن‌جا آمدند. همگی پزشک بودند و پس از بازدید قسمت‌های مختلف، یکی از آن‌ها با لحنی طعنه‌آمیز گفت: «این‌جا خیلی سانتی‌مانتال است». یکی از جراحان ما گفت: «جناب دکتر اگر بیمارستانی تمیز، مجهز و آماده باشد، ایرادی دارد؟» دکتر مربوطه گفت: «منظور من تعریف کردن از بیمارستان بود و نه چیز دیگر». با رضایت از آماده بودن بیمارستان، آن‌جا را ترک کردند.

فردای آن‌روز تقریباً هفتم اردیبهشت بود که به تدریج تیم‌های پزشکی اعزامی به بیمارستان ما وارد شدند. روز هشتم، تقریباً ۶۰ پزشک از تمام رشته‌های جراحی و بیشتر جراح عمومی در بیمارستان بودند. چندین متخصص بی‌هوشی و تعدادی تکنیسین در رشته‌های مختلف نیز به آن‌ها اضافه شدند. بعد به ما خبر دادند که ایران جهت شکستن حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر، قصد حمله به عراق را دارد. از هشتم اردیبهشت تا روز دهم که حمله آغاز شد، پزشکان دور هم جمع می‌شدند و خاطرات خود را تعریف می‌کردند. جوک می‌گفتند. سرگرم بودند. ما نیز به تنظیم برنامه‌های آن‌ها و آماده بودن بخش‌ها و سایر قسمت‌های بیمارستان می‌پرداختیم.

گروه‌هایی از رزمندگان که خطر بیخ‌گوش آن‌ها بود

قبل از شروع حمله، یک روز سروان «ابراهیم‌خانی» همراه یکی‌ دو نفر از دوستانش به بیمارستان آمدند تا سری به من بزنند. ساعتی مشغول گفت‌وگو بودیم. ضمن صحبت‌ها، سؤال کردم که کار کدام گروه از رزمندگان سخت‌تر است و بیشتر در معرض خطر قرار دارند. گفت در میان کسانی که می‌جنگند، در درجه‌ اول پیاده‌نظام؛ ولی گروه‌های دیگری نیز هستند که کارشان کم خطرتر از آن‌ها نیست؛ در درجه‌ اول مهندسین که مسئول ساخت خاکریز با بولدوزر در خطوط مقدم جبهه و نزدیک به دشمن هستند که علاوه بر آن باید به کندن سنگر برای استقرار تانک‌ها و توپخانه بپردازند.

گروه بعدی امدادگرانی هستند که هر دو نفر با هم یک برانکار دستی را حمل کرده و پا به پای پیاده نظام حرکت می‌کنند. به محض این که رزمنده‌ای مجروح شد، باید او را روی برانکارد گذاشته و سریع به آمبولانس‌هایی که پشت خاکریز‌ها آماده هستند، برسانند.

دیده‌بان‌ها کارشان بسیار حساس و خطرناک است؛ چون باید به نقاط مرتفع مثل دکل‌های برق یا درخت‌های بلند بروند و با دوربین، جبهه‌ دشمن را تحت نظر بگیرند و اگر هدف مهمی را مشاهد کردند، با بی‌سیم به توپخانه یا واحد خمپاره‌انداز جهت و فاصله‌ تقریبیِ هدف را گرا بدهند و پس از هر شلیک، اگر گلوله به هدف اصابت نکرد، فاصله تقریبی محل برخورد گلوله تا هدف را تخمین زده و گزارش دهند تا بالاخره آن‌ها بتوانند هدف مورد نظر را نابود کنند. اغلب این‌ها چنانچه از طرف دشمن محل‌شان کشف شود، یا با تک تیرانداز‌ها از پای در می‌آیند یا دشمن متقابلاً با خمپاره محل استقرار آن‌ها را می‌کوبد.

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها