به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، نقش علمای شیعه در تبیین و تفسیر هدف اهل بیت (ع) و سعی در زمینه سازی ظهور حضرت صاحب الزمان غیر قابل کتمان است. این امر بخصوص در عصر حاضر و تلاش مجاهدانه عالمان و مراجع بزرگ عالم تشیع از شیخفضلالله نوری تا امام خمینی (ره) شکل پررنگتری به خود گرفت. به گونهای که باید ریشههای پیروزی انقلاب اسلامی را در مقابله و مبارزه شهیدانی چون حسن مدرس، میرزا رضای کرمانی، فضلالله نوری و ... دانست.
آیتالله محمدحسین غروی نایینی یکی از عالمان برجسته جهان تشیع بود که تشکیل حکومت را از واجبات شرعی مسلمانان میدانست و غلفت از این فریضه را در حکم شرک به خداوند قلمداد میکردند.
در کتاب «تاثیرات نظری عصر غیبت بر اندیشه سیاسی شیعه» که به قلم «رشید صمیعی» به نگارش در آمده به این موضوع مهم پرداخته شده است که بخشی از آن را در ادامه میخوانید:
از استبداد تا رهایی
«در قرن چهاردهم با نهضت تنباکو در سال 1308 ه.ق و سپس با انقلاب مشروطیت در سال 1324 ه.ق آغاز شد. اندیشه ولایت فقیه از یک نظریه مجمل و مبهم به یک نظریه تبیین شده تبدیل شد؛ نظریهای که می خواهد واقعیت سیاسی امت را اصلاح کند و اداره شئون جامعه اسلامی را به دست گیرد.
باید گفت اندیشه سیاسی شیعه به دلیل رشد نایافتگی فقه سیاسی شیعه تا پیش از مشروطیت گسترده نبود، ولی پس از مشروطیت شاهد توسعه یافتگی آن هستیم. پیدایش حساسیت در مقابل قدرت سیاسی و مفاهیم مربوط به آن، مانند آزادی، عدالت، برابری، قانون، مجلس، حق اکثریت، نظام شورایی، نظام مشروطه و جمهوریت و به اعتباری، واقعگرایی و خارج شدن از حالت آرمانی و گفتمان تعطیل نشدن حکومت در عصر غیبت ناشی از شکلگیری اجتهاد جدیدی در فقه و اندیشه سیاسی شیعه است. بسیاری از مسائل، بدیهی و ضروری تلقی شده و دین به عنوان نظامی از ایمان، معارف و مناسک به شمار آمده است که همه ساحتهای زندگی انسان را فرا میگیرد.
از عوامل تأثیرگذار بر دگرگونیهای نظری اندیشه سیاسی شیعه، اقتدار یافتن عالمان و فقیهان در عرصه اجتماعی است. هر چند فقیهان در دوران حکومت صفوی نزد حکومتها منزلت والایی داشتند، ولی در دوره قاجار مجال بسیار گستردهای برای فعالیتهای فکری و سیاسی و اجتماعی علما پدید آمده بود که قابل مقایسه با دورههای گذشته مانند دوره صفویه نیست. «علمای شیعه در دوره قاجار پیشرفت چشمگیری نسبت به دوره صفویه به دست آوردند. اگر در صفویه، قدرت مذهبی و فقهی علما، تحتالشعاع قدرت سیاسی شاهان صفوی قرار میگرفت، در دوره قاجار، شاهان با علمایی مواجه بودند که از صفویه تا روی کار آمدن قاجار، بر جایگاه و نفوذ اجتماعیشان افزودند و خود و حوزههایشان را بیشتر تحکیم کردند.
جنبه دیگر قضیه نیز به همکاری میان جامعه و علما مربوط میشود. به گونهای که مردم در مسائل سیاسی _ اجتماعی خود به علما متوسل میشدند تا جایی که پاسخ دادن را وظیفه شرعی عالمان میدانستند و این وضعیت در نامهها، کتابها و رسالهها و تلگرافهای علما آشکارا بازتاب دارد. پاسخهای علما به دل مشغولیهای غالب جامعه، هم متأثر از حوادث جاری در کشور و اندیشههای وارده بود و هم مؤثر بر تحولات روز و تفکر رایج. این کنش متقابل، به غنای تفکر سیاسی شیعی جدای از نتایج بیرونی در عرصه عمل سیاسی انجامید.
با ورود علما به عرصههای سیاسی _ اجتماعی ایران، این نکته بیش از پیش روشن شد که استبداد و نظام استبدادی به فروپاشی اجتماعی میانجامد و زمینه ساز استیلای استعمارگران بر سرزمین اسلامی میشود و همکاری استبداد و استعمار، بنای دین و دنیای ملت را بر باد میدهد. مشاهده این وضعیت، به رونق هر چه بیشتر اندیشه سیاسی فقها و علما کمک کرد و تأثیرهای فراوانی بر چگونگی اجتهاد فقها بر جای گذاشت. انقلاب اسلامی ایران، نمونه کاملی از تکامل اندیشه سیاسی در عرصه نظری و عملی است.
در این مرحله، شخصیتهای علمی و فقهی بسیاری مانند: میرزاحسن شیرازی، سید جمال الدین اسدآبادی، میرزاحسین نایینی، شیخ فضلاللّه نوری، سیدحسن مدرس، سیدمحسن حکیم، سید ابوالقاسم خوئی، سید محمدباقر صدر و حضرت امام خمینی رحمه الله فقه پویای شیعه را تکامل بخشیدند.
آیتاللّه میرزا محمدحسین غروی نایینی، از عالمان بنام شیعه، در مکتب میرزای شیرازی تربیت شد و با بینش اجتماعی _سیاسی او انس گرفت. او در نهضت تنباکو از مشاوران میرزای شیرازی به شمار میرفت و همواره در عرصههای سیاسی و اجتماعی حضور فعالی داشت. حضور وی در رویدادهای مهم سیاسی آن عصر، همچون انقلاب مشروطیت در ایران، جهاد بر ضد استعمار انگلیس، تجاوز روسیه و نهضت اسلامی در عراق که به تبعیدش انجامید، گواه بر شخصیت اجتماعی و سیاسی اوست.
سرنوشت ناگوار مشروطه ایران که به حاکمیت استبداد سیاه خاندان پهلوی انجامید و حوزه روحانیت و رهبران مشروطه را ناامید کرد، هرگز از اهمیت این اثر نمیکاهد. سرنوشت مشروطه موجب کنارهگیری کلی نایینی از عرصههای سیاسی _ اجتماعی نشد. شخصیتی چون او نمیتوانست درباره سرنوشت اسلام و مسلمانان بیتفاوت باشد.
نایینی برپایی حکومت را در جامعه انسانی، به هر طریق ممکن از نیازهای حیاتی و اساسی زندگی انسان میداند و آن را سبب بقای حیات اجتماعی بر میشمارد؛ خواه این حکومت، حکومت فرد باشد یا حکومت جمع و اداره آن به حق باشد یا از راه غصب از راه زور و فشار بر پا شده باشد یا به وراثت یا به انتخاب مردم. با توجه به اینکه استیلای سلطان از چه راهی به وجود آمده باشد، دو حالت می توان برای آن در نظر گرفت:
سلطنت تملیکیه
این سلطنت، با ویژگیهایی که نایینی برای آن بر میشمارد، همان حکومت استبداد مطلق است که در آن، فردی حکومت را حق مطلق خود میداند و از هیچ ستمی ابا ندارد و هر کاری که بخواهد، بدون در نظر گرفتن مصالح ملت میکند؛ زیرا حکومت و مملکت را دارایی شخصی و مردم را بندگان، کنیزان و بردگان خود قلمداد میکند، بلکه آنان را مانند گوسفندان و چهارپایان در نظر میگیرد که در تمام امور بر آنها چیره است. هر کس که در انجام کارهایش، با او همکاری داشته باشد، مورد محبت و مهربانی اوست و هر کس به مخالفت با او برخیزد، تبعید، اعدام میشود. اصل این شجره خبیثه، فقط همان بیعلمی ملت است.
مرحوم نایینی، افزون بر اینکه مطیع بودن ملت در تحت اراده سلطنت و نبود مشارکت سیاسی مردم را از مؤلفههای حکومت تملیکیه میشمارد، دو مقوله اسارت و تبعیض را نیز مبنای این گونه حاکمیت میداند.
سلطنت ولایتیه
این حکومت، ویژگیهای حکومت پیشین را ندارد؛ یعنی در این حکومت، قدرت مطلقه بیمعناست و اساس آن انجام وظایف، بر مبنای مصالح نوعی و مردمی است و استیلای حاکم نیز تا اندازهای است که موجب تجاوز به حقوق مردم نشود و حکومت و اختیارات او مقید و مشروط است. این نوع حکومت را میتوان حکومتی مقید، محدود، عادل و مسئول نامید.
نایینی، عصمت را رکن اساسی این نوع حکومت معرفی میکند. به نظر او، تنها فرد شایسته حکومت امام معصوم است. وی با تشریح اهمیت و جایگاه این مقوله به وضعیتی که مردم به معصوم علیهالسلام دسترسی ندارند، یعنی عصر غیبت اشاره میکند.
در این زمان، نظارت بیرونی، یعنی گماشتن عدهای صاحب نظر که بر حاکم نظارت داشته باشند و او را در انجام وظیفه راهنمایی کنند. همچنین برای مردم، آزادی در اعتراض و انتقاد معتقد باشد. نایینی اعطای آزادی انتقاد به مردم را از باب تفضل از سوی حاکم میداند، نه از باب استحقاق که مصداق آن نایاب و دست نایافتنی است.
مبانی حکومت ولایتیه
نایینی شاخصهای این حکومت را برخلاف حکومت پیشین در نظر گرفته و آزادی قشرهای جامعه و نیز برقراری برادری و برابری در بین آنها و ارتباط بین حاکم و رعیت را اساس حاکمیت ولایی مطرح کرده است. منظور او از آزادی، همان رهایی از اسارت و بندگی است. نایینی مقوله استبداد را به دو وجه سیاسی و دینی تقسیم کرده است و ارتباط این دو را بسیار نزدیک به هم و حافظ یکدیگر دانسته و خلاصی از نوع اول را آسان تر از نوع دوم و منحصر به آگاهی ملی دانسته است.
او پیروی از استبداد را نه تنها ستم به انسان که از مراتب شرک میداند و قیام برای رهایی از این بندگی ذلتبار را موجب خروج انسان از ورطه پست حیوانی میداند و آن را از مراتب و شئون توحید و از لوازم ایمان به وحدانیت قلمداد میکند. نایینی [معتقد است حاکم و مردم در سه حوزه مساوات دارند] این سه حوزه عبارتند از: مساوات در حقوق؛ مساوات در احکام؛ مساوات در مجازات.
وی با بیان این مطلب که رهایی و آزادی مسلمانان از بند ستم و استبداد و احقاق حق آنان تنها با حضور عالمان ربانی امکانپذیر است، آنها را به پیروی از قاعده «ما لا یدرک کله لا یترک کلّه» را یادآور میشود و تلاش برای دگرگونی سلطنت و اصلاح مفاسد موجود را از «اهم واجبات و فرایض» میداند.
نایینی، استبداد دینی را شعبهای از همان شجره خبیثه استبداد مطلق میداند؛ زیرا این گونه استبداد در راستای تحکیم استبداد مطلق گام بر میدارد. در این نوع استبداد، حاکمان غیردینی به کمک روحانیان درباری و وابسته به اسم دین برای دستیابی به هدفهای پلید و خودخواهانه تلاش میکنند و میان حق و باطل آمیختگی ایجاد میکنند تا مردم به این واسطه فریفته شوند.
وی امانتداری را اصل تأسیس حکومت میداند و موضوع جلوگیری از اعمال و رفتار خودسرانه و مستبدانه حاکم را مسئلهای مورد اتفاق اهل سنت و شیعه دانسته و آن را انکارناپذیر میشمارد.
وجوب نهی از منکر؛ نیابت فقها در عصر غیبت؛ لزوم تحدید غاصب [را از لوازم چنین حکومتی میداند.] محقق نایینی، علت نفوذ و گسترش اسلام را در آغاز ظهور آن، وجود عناصری مانند عدالت، شورا و نیز آزادی و مساوات مردم با حاکمان در حقوق و احکام میداند. وی علت وضعیت ناهنجار مسلمانان در دوره خود را نیز، وجود حکومتهای ظالم و مستبد بیان میکند و به همه مسلمانان هشدار میدهد:
چنانچه باز هم مسلمانان، از این سکرت و غفلت به خود نیایند و کما فیالسابق، در ذلت عبودیت فراعنه امت و چپاولچیان مملکت باقی بمانند، چیزی نخواهد گذشت که مانند مسلمین آفریقا و اغلب ممالک آسیا، نعمت و شرف و استقلال اسلام را از دست داده و در تحت حکومت نصاری اسیر خواهد گشت. پس از آن، خطر دخالت سیاسی همسایگان جنوبی و شمالی را یادآور میشود و برای دفع همه این خطرها پیشنهاد میکند که اگر حکومت از شکل ظالمانه استبدادیاش خارج شود. کیان اسلام و مسلمانان، از استیلای کفار حفظ میشود.
از دیدگاه علامه نایینی، مذهب شیعه، مذهب پویا و پرباری است و می توان با به کار بردن صحیح قوانین و دستورهای آن، مشکلات زندگی فردی و اجتماعی را حل کرد. نایینی به جامعه و مردم درباره شناخت آموزه های دین و مذهب، به ویژه در زمینه حفظ حریم اسلام و مبارزه با طاغوتها و یا دست کم کنترل اعمال آنها هشدار میدهد و علت عقب ماندگی جامعه آن روز ایران را در بیخبری از اندیشه دینی و بیگانگی با آیین جهان شمول اسلام میداند و مردم را به شناخت عمیق دستورهای مذهبی فرا میخواند. او اسلام را دین جامع و دارای بینش عمیق سیاسی و اجتماعی میداند و مردم را به عدالتخواهی دعوت میکند و از یاری ستمگران باز میدارد.»
انتهای پیام/ 161