به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، در تاریخ دو قرن اخیر ایران حوادث پرشماری روی داد که در حکم ریختن بذری شد که بعدها سبب بوجود آمدن درخت تناور انقلاب اسلامی شد.
این درست است که نهضت جهانی امام خمینی (ع) و نوع حکومتی که ایشان طراحی و ایجاد کردند جز در دوره حیات پر برکت پیامبر و خلافت کوتاه امیرالمومنین سابقه نداشت، اما نمیتوان نقش پررنگ مراجع بزرگی چون میرزای شیرازی و عالمانی چون شیخ فضلالله نوری، سید حسن مدرس و ... را در تربیت شیعیان و زمینهسازی برای حکومت اسلامی نادیده گرفت.
نوع اندیشه این عالمان و برخورد قاطع آنها با تفکر سکولار و مبارزه با تفکر جدایی دین از سیاست را باید زمینهسازی برای تشکیل حکومت اسلامی دانست. مردم عصر ناصری نیز با همه محرومیتها و محدودیتهایی که داشتند با تبعیت از امر مرجعیت بزرگ شیعه میرزای شیرازی توانستند سیاست استعماری انگلیس را با شکست و شاه مخذول ناصری را به ذلت بکشانند.
کتاب «تحریم تنباکو و مشروطیت: پیامدها و عبرتها» که به قلم «غلامعلی عباسی فردویی» به نگارش درآمده است به زوایای پنهان این واقعه پرداخته است که قسمت چهارم آن را در ادامه میخوانید:
از انقلاب مراجع تا تهدید علما
«در ماه رمضان سال 1308 قمری وقتی مأمورین انگلیسی کمپانی رژی به نزدیکی شهر شیراز میرسند، جمع زیادی از مردم شهر به رهبری و هدایت «سید علیاکبر فال اسیری شیرازی» که به واسطه شجاعت و قدرت بیانش در میان علمای شیراز موقعیتی ویژه داشت در مسجد وکیل شیراز جمع شدند و بنای داد و فریاد را گذاردند. حاج سید علیاکبر هم به منبر رفته بیاناتی را علیه دولت و صاحب امتیاز ایراد کرد و در پایان شمشیری از زیر عبا در آورده و اظهار داشت: موقع جهاد عمومی است. ای مردم بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم. هر بیگانهای که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد و گریه کنان از منبر پایین آمد.
وقتی خبر به نمایندگان کمپانی رسید، در بیرون شهر توقف کرده و جرأت نکردند وارد شهر شوند. این خبر به سفارت انگلیس در تهران تلگراف شد. سفیر به دامان امینالسلطان شد. او نیز میرزا رضاخان قوامالملک را که بزرگ ایلات خمسه فارس بود مأمور نظم و امنیت شیراز کرد. قوامالملک هم به [خاطر] خصومتی که با سید علیاکبر داشت بلادرنگ عدهای از مأمورین خود را به مسجد وکیل اعزام کرد و شورش مردم را فرو نشاند.
قوامالملک پس از قلع و قمع مردم به امینالسلطان تلگراف کرد و اجازه خواست تا آن سید مجاهد را تبعید کند. امینالسلطان موافقت کرد، ولی قوامالملک از ترس مردم و یاران سید جرأت نداشت که سید را دستگیر نماید و مترصد فرصت مناسب بود. سید علیاکبر هر روز صبح، به بیرون شهر میرفت و پیاده روی میکرد. عدهای از سواران قوامالملک او را دستگیر کرده و به بصره فرستادند.
بر خلاف فارس که از توتون و تنباکوی خوبی برخوردار بود، آذربایجان از تولید کنندگان عمده محصول دخانیات نبود. صدور توتون و تنباکوی شیراز و کاشان و اصفهان و ... به خارج از کشور [توسط] تجار آذربایجان صورت میگرفت. از این رو، از همان آغاز نهضت، جزء طلایهداران انقلاب بودند و چون [با خبر شدند] میرزا حسن شیرازی با دادن انحصار توتون و تنباکو را بر خلاف مذهب دانسته، دست به شورش زدند.
امیر نظام گروسی، والی آذربایجان به وحشت افتاد و خانواده خود را به [خارج] تبریز و خود مشغول فرونشاندن انقلاب تبریز شد. نمایندگان و بزرگان تبریز تلگرافهایی را به تهران مخابره و انحصار توتون و تنباکو را مخالف با قرآن و دستورهای اسلام دانسته و از ناصرالدین شاه لغو آن را خواستند. ضمنا تهدید کردند که اگر تقاضای آنان مورد قبول نشود، با سلاح از حقوق خویش دفاع خواهند کرد.
پس از تبریز، در اصفهان [نیز اعتراضاتی صورت گرفت.] اولین کسانی هستند که خرید و فروش دخانیات را ممنوع اعلام کردند و به مقاومت منفی پرداختند، علمای روحانی اصفهان و در راس آنها آیهالله «آقا نجفی» بود. پس از آنکه نمایندگان کمپانی «رژی» در اصفهان مستقر شدند تجار و تنباکو فروشان به حاکم اصفهان شکایت کردند و چون نتیجهای نگرفتند به علما متوسل شده و چاره کار را از آنان خواستند. علمای اصفهان خرید و فروش و استعمال دخانیات را ممنوع اعلام کردند و از میرزای شیرازی نیز تقاضای تأیید این حکم را کردند.
در شهرهای قزوین، کاشان، یزد، مشهد، کم و بیش تظاهرات شد.در مشهد مردم به رهبری روحانیت چون: مرحوم حاج شیخ محمد تقی بجنوردی و حاج میرزا حبیب مجتهد شهیدی و دیگران به پا خاستند و به بهانه ورود مأمورین رژی بازار را تعطیل کردند.
علمای تهران نیز از همان ابتدا واگذار کردن انحصار توتون و تنباکو به خارجیان را مخالف مذهب و استقلال مملکت دانسته و مخالفت خویش را اعلام کردند. مردم تهران در جوش و خروش بودند. تجاری چون حاج محمد کاظم ملکالتجار و حاج محمدحسن امینالضرب هماهنگ کننده مخالفتهای مردمی بودند. هر چه مهلت و وعده امتیازنامه نزدیکتر میشد جوش و خروش مردم بیشتر میشد.
وقتی علمای ایران اقدامات خود نتیجه نگرفتند، از میرزای شیرازی تقاضای یاری کردند، سید جمالالدین اسدآبادی نیز در بصره نامهای برای میرزا ارسال و دشمنیهای انگلیس و نیز جنایتهای ناصرالدین شاه را یادآور شد.
بدون شک ارسال این نامه در فتوای تحریم [تنباکو] مؤثر بود. [البته] نامههای [دیگری از] علما و بزرگان ایران و نیز روشنفکران خارج از کشور برای میرازی شیرازی شد و از محضرش تقاضای تحریم حکم خرید و فروش و استعمال دخانیات را داشتند. [از آنجایی که] مسأله قرارداد رژی چنان ذلتبار و خطرآفرین بود که آن بزرگوار تصمیم به [تحریم تنباکو] کرد.
گروهی از شاگردان میرزا شیرای معتقد بودند که میرزا نباید در این کار دخالت کند، چون ممکن است موجب تحقیر و توهین به میرزا شود، گروه دیگر که اکثریت شاگردان وی را تشکیل میدادند، معتقد بودند عدم دخالت میرزا موجب تسلط خارجیان بر [ایران] شده و ممکن است به نابودی ملت ایران منجر شود.
ناصرالدین شاه که از نفوذ میرزای شیرازی «قدس سره» در میان مردم آگاه بود و می دانست اگر مخالفت میرزا با شاه آشکار شود و مردم را به مبارزه او برانگیزد نتیجه آن زوال سلطنت او خواهد بود، [به همین دلیل] با سفرای انگلیس و روس چند نوبت ملاقات کرد و چاره کار را از آنان خواست. همه راهها بر ناصرالدین شاه [بسته] |بود. اگر بخواهد امتیاز را لغو کند پولهایی را که به عنوان رشوه گرفته بودند چگونه پرداخت کند و اگر امتیاز انحصار به قوت خود باقی باشد با مردم چگونه رفتار کند؟ او می دانست این رخداد به هر شکلی تمام شود. زیانش متوجه شخص اوست.
چون به بقای سلطنت بیشتر میاندیشید، حاضر شد برای لغو قرارداد با انگلیسیها مذاکره کند، ولی امینالسلطان با او مخالفت کرده و لغو انحصار را بر خلاف شؤون و اقتدار سلطنت میدانست و [به همین دلیل] شاه را منصرف کرد از سوی دیگر انگلیسی ها را تحریک کرد که زیر بار مذاکره نروند.
موج استفتآت به سوی سامرا روان بود. هزارها نامه و تلگراف به محضر میرزا ارسال شد. مفهوم همه یکی بود. از او میخواستند که تکلیف مردم را روشن کند. پیام مردم این بود: «حجه الاسلاما، مرجع الاناما ادام الله ظلکم العالی، با وضعی که در بلاد اسلام در ارتباط با تنباکو پیش آمده فعلاً کشیدن قلیان چه صورت دارد؟ تکلیف مسلمانان چیست؟ مستدعی است که تکلیف مسلمانان را مشخص فرمایید.
سرانجام میرازی شیرازی فتوای به این شرح صادر کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان فی حکم محاربه با امام زمان (عج) است.»
انتشار این خبر موجب وحشت و ترس مسؤولین دولت شد. مردمی که مدتها انتظار صدور چنین حکمی را داشتند و از فکر تسلط خارجی و ورشکستگی و به هم خوردن کار و کاسبی میسوختند، از شنیدن خبر شورانگیز صدور این حکم بیاندازه خوشحال شدند؛ گویی به بزرگترین آرزوی دیرین خود رسیده بودند.
مأمورین حکومت [سعی داشتند] از انتشار حکم جلوگیری کنند. ولی با وجود همه سختگیریها در همان بعد از ظهر روز اول حدود صد هزار نسخه از حکم نوشته و در جای جای تهران و شهرها فرستاده شد. شاه نیز که از نفوذ معنوی مرحوم میرزا و متابعت مردم بیمناک بود.
روز بعد، در تهران و حومه کسی نبود که از حکم تحریم آگاه نباشد. در تمام قهوه خانهها، ادارات دولتی و حتی حرمسرای شاه و سربازخانهها قلیانها و چپقها را جمعآوری کردند.
در سراسر کشور مردم استعمال توتون و تنباکو را حتی یهودیها و مسیحیان نیز از کشیدن دخانیات خودداری کردند. در خارج از ایران تمام شیعیان به خصوص در بین النهرین از این حکم پیروی کردند.
حکم میرزای اعظم همه جانها را مسخر کرده بود و فرمانش رنگ و بوی فرمان سلیمانی داشت که جن و انس و حوش و... از آن پیروی میکردند.
شاه میخواست خطر را کمرنگ نشان داده و تهران را آرام و بیخطر جلوه دهد. از این رو او از دوشان تپه به جاجرود رفت تا کبک شکار کند.
پس از صدور حکم از سوی میرزای شیرازی «قدس سره» و انتشار آن در ایران و بازتاب عمومی مردم، دولتیان در ابتدا کوشیدند که حکم را مجعول و مردم را به صدور آن بدگمان کنند که به توفیقی نرسیدند. پس از آن کوشیدند تا بتوانند در صفوف متحد مردم و علما رخنه کرده و میان آنان تفرقه ایجاد کنند. این ترفند کارساز نشد و نتوانست در صفوف علمای دین و پیشوایان مذهب اختلافی ایجاد کند.
شاه دستور داد مجلسی از علمای ملت و رجال دولت در منزل نایبالسلطنه تشکیل شود و راه حلی برای ختم این مشکل پیدا کنند. در این جلسه ابتدا امینالسلطان درباره منافع «امتیاز نامه» و مطابق بودن آن با شرع و این که باید علما با دولت همراهی کنند، سخن گفت. گفتگو میان علما و دولتیان بالا گرفت. دولتیان در پی آن بودند تا شاید راهی پیدا کنند که بگویند امتیازنامه بر خلاف اسلام نیست و به اصطلاح کلاه شرعی بر سر این قرارداد بگذارند. علما گفتند: «ما که پیغمبران شریعت آور نیستیم تا بتوانیم حرامی را حلال و حلالی را حرام کنیم. وظیفه ما فقط بیان حلال و حرام شریعت اسلام است.»
امین السلطان که دید با مسالمت و مذاکره نمی تواند به هدف خود برسد شروع به تهدید کرد علما هم که این سخنان را شنیدند اظهار داشتند: «محال و است که «حکم تحریم» برداشته شود.»
انتهای پیام/ 161