به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، چهارمین گفتوگوی مجازی درباره کتابهای پرمخاطب انتشارات «راه یار» با محوریت کتاب «تو شهید نمیشوی» با حضور احمدرضا بیضایی، نویسنده کتاب و میثم رشیدی مهرآبادی، نویسنده و خبرنگار برگزار شد.
رشیدی در ابتدای این گفتوگو در سخنانی خطاب به احمدرضا بیضایی، نویسنده کتاب و برادر شهید «محمودرضا بیضایی»، اظهار داشت: در این چند سال که در زمینه شهدای مدافع حرم، پیگیر اخبار، کتابها و آثار تولیدی بودهام، ندیدهام برادری برای برادر شهیدش اینگونه فعالیت کند. از اینجا شروع کنیم که این موضوع برای کتاب «تو شهید نمیشوی» یک ویژگی است.
برادر از زبان برادر
وی افزود: البته از حق نگذریم که برادر شهید رضا کارگر برزی هم تلاش رسانهای زیادی داشتند و در زمینه رسانهای شدن خاطرات شهید و یا رساندن پیام شهید به طرق مختلف تلاش زیادی کردند. از جمله یادم هست که یک بار شهید حاج قاسم سلیمانی هم سر مزار این شهید رفته بودند و برادر شهید، عکسهای این اتفاق را به ما دادند که همان زمان منتشر کردیم و بعد به مناسبت شهادت حاج قاسم، دوباره یادی از این دیدار شد.
این فعال رسانهای ادامه داد:، اما در زمینه کتاب، من ندیدم که برادری در زمینه برادر شهید خود کار کند و حتی روی جلد آنطور که شما اشاره میکنید شهید محمودرضا بیضایی به روایت برادر، این موضوعی بسیار خاص است.
رشیدی خاطرنشان کرد: واقعیت این است که برادرها وقتی ازدواج میکنند معمولا خیلی از هم فاصله میگیرند. در بخشهای آخر کتاب، بحث دیدار شما در معراج شهدا و تشییع جنازه شهید در شهریار و خاکسپاری شهید در تبریز، یک تعابیری خیلی ناب و دلی برای شهید استفاده کردهاید.
وی اضافه کرد: با توجه به شناختی که من از شما دارم، مشخص است که اینها از عمق جان و دل شما برخواسته است. میخواهم بگویم که شما چطور با این حجاب معاصرت مقابله کردید؟ فردی که میخواهد در مورد پدر و یا برادر شهید خود بنویسد یک جایی احساس میکند که چرا من باید بنویسم؟ من باید مطالب خودم را به نویسنده دیگری بدهم و او باید بنویسد. برخیها این محدودیتها را برای خود قائل هستند، با این موضوع چگونه برخورد کردید؟
خاطرات محمودرضا پیش از شهادتش نوشته شد
احمدرضا بیضائی نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» در پاسخ به این سؤالات گفت: من اگر بگویم که نوشتن خاطرات این کتاب را قبل از شهادت محمودرضا شروع کردم، حرف گزافی نگفتم. من قبل از شهادت محمودرضا به فکر همچین چیزی بودم. شاید یک مقدار عجیب به نظر بیاید و در نسبت دو برادر با هم، چنین موردی زیاد قابل تعریف نباشد.
منتظر خبر شهادت بودم
وی افزود: اینکه برادری منتظر شهادت برادر خود باشد شاید به لحاظ منطقی قابل باور و توجیه نباشد. ولی از آنجایی که جنس مأموریتهای برادرم در اوایل جنگ سوریه و سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲ را میدانستم و با توجه به صحبتهای بین خودمان، میدانستم که چه نوع ماموریتهایی میرود. گاهی مأموریتهایی او به صورتی بود که احتمال بازگشت او صفر بود. برای هر مأموریتی که محمودرضا به سوریه سفر میکرد احتمال شهادت او کاملا وجود داشت.
نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» ادامه داد: بنابراین هر زمانی که او به مأموریت میرفت احتمال میدادم که او برنگردد و منتظر بودم تا خبر شهادتی بیاید. با توجه به اینکه ما از دوره کودکی و نوجوانی با فرهنگ دفاع مقدس و میراث مکتوب آن به لحاظ ادبی و تصویری آشنایی و انس داشتیم و عشق میکردیم که برای شهدا کار کنیم، وبلاگی که برای شهید باکری داشتم و اساسا به فعالیت در این حوزه علاقه داشتم.
بیضائی خاطرنشان کرد: به خاطر اینکه شهادت محمودرضا را خیلی محتمل میدانستم، مترصد آن بودم که اگر این اتفاق روی بدهد مسئولیتی متوجه ما است. اولا، من به این موضوع اشاره کنم که این فضایی که در سالهای ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ و تقریبا بعد از سال ۱۳۹۲ بود که فضا برای مدافعان حرم مقداری باز شد، به سطح رسانهها آمد و وارد رسانه ملی شد، البته شروع آن از طریق شبکههای اجتماعی کلید خورد. قبل از آن و در فصای موجود بین سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۴ بخصوص در دو سال اول جنگ سوریه، دوستانی که ماجرای مدافعان حرم را پیگیری کردند بد نیست بدانند که این ماجرا در این دو سال ماجرای کاملا مکتوم است. حتی تا جایی که وقتی شهید محمودرضا بیضائی در سوریه حضور دارد کسی در خانواده او به جز برادرش از این مسئله اطلاعی ندارد. البته آن هم به دلیل اینکه خودش این موضوع را با من درمیان گذاشته بود وگرنه خانواده از حضور وی در سوریه زمانی با خبر شدند که محمودرضا به شهادت رسید. وقتی این ماجرا اتفاق افتاد، همانند بمبی بود که منفجر شد و یک شوک بزرگی بود که به خانواده وارد شد.
این نویسنده تصریح کرد: خانواده اصلا اطلاعی از حضور او در سوریه نداشتند. تنها افرادی که در خانواده از حضور او در سوریه اطلاع داشتند من و همسر او بودیم. موضوع به صورتی بود که کسی نباید مطلع میشد.
شهدای اوایل جنگ سوریه در غربت تشییع شدند
وی افزود: حضور مستشاران نظامی ما در سوریه در اوایل جنگ کاملا مکتوم بود. حتی وقتی به صورت رسمی رسانهای میدیدیم که دستگاه سیاست خارجی ما این قضیه را کتمان میکرد. البته درباره این موضوع، بحثی نیست، چون در آن زمان این مسئله کتمان میشد. چه غربتها و چه تشییع جنازههای غریبی شاهد بودم. ما هنوز هم شهدایی داریم که در آن فاصله شهید شدند و حتی شهدایی در اوایل سال ۱۳۹۲ داشتیم که الان هم بروید و روی سنگ مزار آنها را بخوانید چیزیهایی نوشتهاند که الان در این فضا تعجبآور است. به طور مثال اولین شهید مدافع حرم استان آذربایجان شرقی، شهید علی کنعانی بود. اگر الان هم بر سر مزار این شهید بزرگوار بروید که اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۲ به شهادت رسید، بر روی سنگ مزارش، شهادت در جبهههای حق علیه باطل نوشته شده است.
بیضائی خاطرنشان کرد: این فضا، موجب میشد که من همیشه دغدغه این را داشته باشم که اگر روزی محمودرضا در این رفتوآمدها شهید شد، چه کار باید کرد؟ آیا باید بنشینیم و همانند سیاست رسمی کشور کتمان کنیم و بگوییم که مثلا برادری نداشتیم؟ البته تمام این عزیزان برادر ما بودند و نه اینکه، چون محمودرضا با من نسبت خونی دارند موجب نمیشود که از بقیه صرف نظر کنم. در واقع این دغدغه را داشتم که اگر در این فضای بسیار بسته محمودرضا به شهادت رسید به لحاظ کارهای فرهنگی با توجه به مسئولیتی که متوجه ما است، چه کار باید کرد؟
نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» یادآور شد: تنها چیزی که در آن لحظه به فکرم رسید این بود، فعالیت در فضای مجازی بود. از سال ۱۳۹۱ اکانتی در فیسبوک داشتم و مینوشتم، آن زمان هنوز پیامرسانهای اجتماعی فراگیر نشده بودند. تنها ابزاری که بعد از شهادت محمودرضا داشتم، نوشتن در «فیسبوک» بود. آخرین مأموریتی که محمودرضا رفت و خودش هم گفت که مأموریتش بدون بازگشت است، در آن مأموریت، داشتیم با هم هماهنگی میکردیم که خبر شهادت او چگونه به دیگران برسد.
من به شهید محمودرضا بیضایی گفتم شماره تلفن من را به یکی از دوستانش در تهران بدهید که اگر خبر شهادت آمد، آنها اولین خبر را به من بدهند تا بتوانم آن خبر و اطلاع دادن به خانواده را مدیریت کنم.
رشیدی در میان این صحبتهای خاطرنشان کرد: گویا خبر شهادت محمودرضا را برادر همسر ایشان هم به نوعی متوجه میشوند. این موضوع درست است؟
بیضائی در پاسخ به این به پرسش عنوان کرد: بله. میخواهم آن فضای بسته و غربت این جبهه و بچههای این جبهه را ترسیم کنم. تنها چیزی که در ابتدا در ذهن من شکل گرفت این بود که در فیسبوک شروع به نوشتن کنم. البته اولین یادداشت را هم قبل از شهادت او نوشتم. روزی که محمودرضا، چون خبر از شهادت خود در آن سفر داد، خیلی دل من گرفت و من از سر غربت آمدم و تصویری از محمودرضا با لباس پاسداری در فیسبوک منتشر کردم. این اولین باری بود که من تصویری از محمودرضا را قبل از شهادت در فضای مجازی منتشر کرده بودم. این در حالی بود که شما هیچ تصویری از هیچکدام از مستشاران نظامی ما در سوریه و عراق و کلا در جبهه مقاومت ندارید.
رشیدی درباره این موضوع پرسید: یعنی شما در متن خود اشاره کردید که او در سوریه حاضر است؟
احمدرضا بیضائی تصریح کرد: بله. به دلیل اینکه احمدرضا در سوریه کار عکاسی میکرد و هر وقت که عکسها را با خود به ایران میآورد با هم آنها را مرور میکردیم و گاهی عکسی را از او میخواستم. او از بعضی از شهدا در لحظات شهادت آنها عکاسی کرده بود و من این عکسها را از او میخواستم، ولی نه به قصد اینکه آنها را منتشر کنم بلکه فقط برای اینکه از آنها خوشم میآمد و میخواستم آنها را داشته باشم. اما او مقاومت میکرد و اصلا و ابدا عکسی به من نمیداد و میگفت اجازه بدهم که عکسی از جبهه سوریه منتشر نشود. حتی به من گفت تا به حال چند عکس از بچههای سپاه در سوریه منتشر شده است و شما دیدی؟ که من به او پاسخ دادم هیچی. گفت پس اجازه بدهم که هیچ عکسی منتشر نشود.
شهیدی که از عکس فرار نمیکرد
نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» ادامه داد:، ولی وقتی برای آخرین بار رفت من یک تصویر با لباس سبز سپاه و پیشانی بند یازهرا (س) از او گرفتم. البته این تصویر برای جبهه سوریه نبود و برای یکی از مناطقی بود که برای آموزش آنجا حضور داشتند. این عکس را منتشر کردم و زیر آن در یادداشتی به این مضمون نوشتم که: «رفت و خدا کمک کنه که اینها بتوانند بروند و پرچم تکفیر و وهابیت را در آنجا پایین بیاورند. خدایا کمکشون کن». این متن و پست را پنج روز قبل از شهادت او نوشتم.
بیضائی در پاسخ به سؤال خبرنگار سایت خبری-تحلیلی مشرق درباره عکاسی شهید محمودرضا بیضائیی و عکسهای او گفت: الان آرشیو این عکسها وجود دارد. عکسها با یک دوربین عکاسی آماتور گرفته شده است.
رشیدی نیز تصریح کرد: اتفاقا شهید بیضائی این روحیه را داشتند که خودشان هم در عکسها حضور داشته باشند.
کتاب عکس شهید بیضائی منتشر میشود
بیضائی در این باره گفت: بله. محمودرضا جزو شهدایی است که هم علاقه فراوانی به عکاسی داشت و هم خیلی عکس دوست و خوش عکس است. از جلوی دوربین هیچ عکاسی فرار نکرده بود. حتی یکی از عکاسهای حرفهای و بسیجی جنگ استاد محمد تاجیک، در تابستان سال ۱۳۹۲ در سفری که با شهید همراه بوده، از محمودرضا در دمشق، حلب و بندر لاذقیه چند هزار فریم به صورت حرفهای عکاسی کرده است. کتابی هم از عکسهای سوریه منتشر کرده است.
این نویسنده درباره عکسهای مربوط به شهید بیضائی توضیح داد: آقای تاجیک، حدود ۲۰۰ فریم را برای انتشار انتخاب کرده است و کتابی به اسم محمودرضا بنا دارد در آینده منتشر کند. خودم این ۲۰۰ فریم عکس را دیدم، عکسهایی هستند که ارزش تاریخی و گاهی سیاسی دارند. به صورت حرفهای و فوق العاده خاصی هم گویاسازی شدهاند. عکسها به زبان محاوره گویاسازی شده است.
بیضائی در پاسخ به سؤالی درباره ملاحظات امنیتی انتشار عکسها بیان کرد: الان اگر منتشر شوند مشکلی ایجاد نمیشود. البته عکسها هم گزینش شدند و به لحاظ امنیتی مشکلی برای انتشار ندارند و در آیندهای نزدیک منتشر میشود. حتی بسیاری از مطالب در خصوص جبهه مقاومت را در همین کتاب عکس میتوانید بخوانید. این کتاب تصویری از واقعیتهای جبهه مقاومت است. آن چیزهایی که گفته نشده و در تاریخ ثبت خواهد شد با این عکسها گفته شده است.
شهید بیضائی و آرمان جبهه جهانی مستضعفین
وی افزود: در این عکسها، من عکسی در این کتاب دیدم که محمودرضا را در حال حرکت پشت تابوت یکی از شهدای ارتش سوریه نشان میدهد. تابوتی یکی از شهدای ارتش سوریه برای انتقال در حال نزدیک شدن به هلیکوپتر است و عکاس از داخل کابین هلیکوپتر عکس گرفته و تنها کسی که این تابوت را تشییع میکند محمودرضا است. پشت تابوت سرباز ارتش سوریه بودن عکسی است که ارزش تاریخی و سیاسی دارد. اینکه رزمنده و پاسدار جبهه مقاومت پشت تابوت یک ارتشی سوریه حرکت میکند، یعنی اینکه ما اینجا جبههای به نام جبهه جهانی مستضعفین داریم.
بیضائی خاطرنشان کرد: آنچه که فرمان امام (ره) و آرمان انقلاب اسلامی برای تشکیل یافتن بود تا موازنه قوا را در این منطقه به هم بریزد و مستکبرین را در منطقه زمینگیر کند، یک جبهه جهانی مستضعفین فارغ از ملیت، زبان، نژاد و حتی فارغ از دین بود.
وی اضافه کرد: حضرت امام (ره) در پیام خود در جایی، صحبت از حزب جهانی مستضعفین کردند که این حزب فارغ از ملیت، رنگ، زبان و حتی دین است. امام (ره) اشاره میکنند که تمام مستضعفین عالم باید در برابر مستکبرین در این حزب عضو شوند. در این مجموعه، عکسهای این چنینی داریم که ارزش تاریخی دارند.
ضرورت زنده نگه داشتن یاد شهدا
رشیدی در ادامه این گفتوگوی اینستاگرامی خطاب به نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» عنوان کرد: گفتید که نگارش کتاب را قبل از شهادت محمودرضا شروع کردید. از کی به این نتیجه رسیدید که این مطالب را در قالب کتاب متمرکز کنید؟
بیضائی پاسخ داد: اصلا به فکر اینکه در این زمینه کتابی را منتشر کنم، نبودم. دغدغه من این بود که درباره نام و یاد شهدای جبهه مقاومت صحبت و درباره آنها تبلیغ شود که البته یک ضرورت است.
وی افزود: بیشترین دغدغهام این بود که حالا که این فضای مجازی را داریم و مخاطبان هم در آن حضور دارند، شرایط را برای این مناسب میدانستم که فقط بنویسم. هدفم این بود که فقط بنویسم تا این گمنامی و غربت بچهها را قربانی نکند تا این جبهه گم نشود. کم کم از فیسبوک به تلگرام آمدم و سپس در اینستاگرام حضور پیدا کردم که در نهایت نوشتن این خاطرات در اینستاگرام گل کرد.
نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» ادامه داد: با هر خاطره، عکسی را برای اولین بار منتشر میکردم، به همین خاطر هم یک تعداد زیادی از عکسهای محمودرضا هم با این خاطرات منتشر شد.
بیضایی خاطرنشان کرد: یک روز در حاشیه مراسمی یکی از دوستان فعال فرهنگی در تبریز به من گفت حواست است که بیشتر از ۱۰۰ خاطره نوشتهای؟ گفتم نه. گفت من همه را شمردهام و آنها را هم ذخیره کردهام و حدود ۱۲۰ خاطره تا الان شده و بیا و اینها را به یک کتاب تبدیل کنید. گفتم پیشنهاد خوبی است، ولی من به فکر انتشار کتاب نیستم، ولی روی آن فکر میکنم.
قرار نبود کتابی چاپ شود
وی اضافه کرد: آقای روح الله رشیدی که مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی تبریز هم است و انتشار این کتاب هم در واقع مدیون ایشان است، به من گفتند که این مطالب، ضرورت دارد تا کتاب شود. از من خواستند که بنشینم و روی آنها کار کنم و هرجور که میتوانم کتاب را به آنها برسانم تا آن را منتشر کنند.
نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» یادآور شد: اولین جرقه حرکت در مسیر تبدیل این خاطرات به کتاب پیشنهاد آقای روح الله رشیدی بود. البته من اصرار داشتم که این خاطرات کتاب نشود و یک دلیل عمده هم برای آن داشتم.
بیضائی عنوان کرد: بسیاری از دوستان اطلاع ندارند که این کتاب چگونه کتاب شده است و اساسا خاطرات این کتاب به قصد کتاب شدن شروع به نگارش نشده است. آقای رشیدی وقتی گفتند این مطالب کتاب شود من گفتم این خاطرات را برای مخاطبان شبکههای اجتماعی نوشتم و در واقع با ملاحظه حالوهوای مخاطب شبکههای اجتماعی و مخاطبی که به قصد خواندن این مطالب به اینستاگرام میآید و چند ثانیه هم بیشتر وقت ندارد و قصد خواندن مطلبی هم درمورد شهیدان را دارد، نوشتم.
وی اظهار داشت: اگر میخواستم کتاب بنویسم چیز دیگری مینوشتم و اصلا جهت دیگری به مطلب میدادم و جور دیگری مینوشتم. نگرانی من از این بود که خاطرات که صرفا به روایت برادر هست و فقط از یک زاویه دید روایت شده و به طور مثال شما خاطرات همسر شهید را در این کتاب ندارید. روایتهای پدر و مادر شهید را در این کتاب ندارید. روایتهای اعضای خانواده این شهید را ندارید. حتی روایتهای بسیاری از همسنگران شهید را هم در این کتاب ندارید.
نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» تصریح کرد: در واقع هرچیزی هم که به نقل از همسنگران شهید روایت شده به نقل از من است. یعنی این خاطرات، خاطراتی هستند که من به عنوان برادر محمودرضا خودم راوی آنها هستم، زیرا خود من در آن صحنه و قضیه درگیر هستم و حضور دارم و یا نقلی را از کسی شنیدم و آن را روایت میکنم.
بیضائی افزود: در واقع روایت و نگاه کردن از زاویه برادر آن هم در یک جبههای، چون جبهه مقاومت، زاویه کوچکی است و شهید را کوچک میکند. در واقع این کتاب، پنجره بسیار کوچکی به سوی شناخت شخصیت شهید باز میکند.
رشیدی در این قسمت از گفتگو اظهار داشت: شما نقل قولهای خوبی دارید همانند آن خاطرهای که شهید رفت و آن دو پیکر را از وسط معرکه آورد. آن دوستانی که به وادی رحمت تبریز آمده بودند این موضوع را بیان کردند شما با قلم شیوایی متن را آوردید.
وی افزود: وقتی قرار شد شما مطالب را در قالب کتاب ارائه بدهید ادبیات نوشتههای خودتان را زیر و رو کردید یا نه ما با همان ادبیات اولیه مواجه هستیم؟
احمدرضا بیضائی پاسخ داد: نه. دقیقا با همان ادبیاتی که در شبکههای اجتماعی با مخاطبان حرف زدیم با همان ادبیات هم کتاب نوشته شده است. البته دوستان ویراستاری که زحمت ویراست کتاب را کشیدند گاهی در حد یک کلمه و نه بیشتر در برخی از روایتها برای روانتر شدن آن ویرایش کردند. البته من این رضایت را داشتم و به دوستان ویراستار هم گفتم در جرح و تعدیل مطلب به شرطی که محتوا آسیب نبیند و روانتر شود، دستشان آزاد است. انصافا هم دوستان زیاد در متن خیلی دست نبردند و گاهی در بعضی از خاطرات اصلا هیچ تغییری در لحن متن نیست و گاهی در حد یک یا دو کلمه است.
رشیدی در ادامه این گفتگو اینستاگرامی گفت: نکته بعد اینکه چرا همان عکسهایی را که همزمان با این خاطرات منتشر کرده بودید و حتما متناسب با آن حس و حال مطلب داشت، ما در کتاب نمیبینیم؟ به این معنی که عکس هر بخش از مطلب را همراهی کند.
نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» در پاسخ به این پرسش عنوان کرد: در اتنتخاب عکسها من دخیل نبودم و کار انتخاب آن برعهده دوستان در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی صورت گرفت. من یک مجموعهای از عکسها را در اختیار دوستان قرار دادم و دوستان عکسها را انتخاب کردند.
رشیدی در ادامه صحبتهای احمدرضا بیضائی گفت: یکی از جالبترین عکسهایی که در انتهای کتاب به صورت رنگی خوب درج شده است، تصویر شهید صادق عدالت اکبری است که بالای سر تابوت شهید بیضائی بودند.
کتاب دیگری درباره شهید بیضائی در دست دارم
وی افزود: شما در صحبتهای خودتان گفتید که این خاطرات ۱۲۰ خاطره بود، ولی ۷۴ خاطره در کتاب آمده است. وقتی این خاطرات را شمردم انتظار داشتم که این خاطرات بر روی عدد ۷۲ خاطره تمام شود. «تو شهید نمیشوی» که چاپ نوزدهم هم در تیراژ ۲۰۰۰ نسخه منتشر شده، در سال ۱۳۹۸ جزو پرفروشهای انتشارات «راه یار» بوده است. شما خودتان برای ترویج و تبلیغ همین کتاب چه کارهایی کردید؟
بیضائی در پاسخ به این سؤال گفت: بنده شخصا هیچ کاری انجام ندادم. این کتاب، اولین کار من است. بعد از این کار، مصممتر شدم که فعالیت بیشتری در این حوزه داشته باشم. گاهی در یادداشتهای خودم اشاره کردم و اینجا و در این گفتگو عرض میکنم بعد از انتشار کتاب «تو شهید نمیشوی» و گرفتن بازخوردها به فکر کتاب دوم هم افتادم.
وی افزود: بهتر است بگویم به فکر کتاب اول افتادم، زیرا من اساسا کتاب «تو شهید نمیشوی» را به عنوان مجموعه خاطراتی که گردآوری شده و آنها را از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بیرون کشیدیم، تعریف میکنم.
این نویسنده ادامه داد: بعد از گرفتن بازخوردها از مخاطبان به فکر کتاب دومی افتادم که حتی المقدور جامعیت کافی داشته باشد. به این معنی که دربردارنده خاطرات همسر و اعضای خانواده و به خصوص همسنگران او چه در سوریه و چه در تهران باشد.
بیضائی خاطرنشان کرد: زمانی که او کار در سپاه را به عنوان یک پاسدار رسمی از سال ۱۳۸۲ شروع میکند، ۱۰ سال طول خدمت داشت تا در سال ۱۳۹۲ به شهادت رسید، این بخش از زندگی او هنوز روایت نشده است و کسی به سراغ همکاران او نرفته است. همانطور که میدانید محمودرضا مربی آموزش بود و سر و کارش با رزمندگان مقاومت بود. آموزشی که محمودرضا ارائه میکرد که به تعبیر خود او برای نهضت جهانی اسلام بود. بچههایی که از حزب الله لبنان و سایر گروههای مقاومت منطقه از کشورهای عراق، سوریه، بحرین و یمن بودند.
وی اضافه کرد: به دلیل اینکه محمودرضا این بچهها را در تهران آموزش میداد این برهه از زندگی محمودرضا خیلی مطلب دارد. دورهای که با رزمندگان مقاومت درتهران کار میکند و خودش هنوز وارد این جبهه نشده و با این بچهها به عنوان مربی کار میکند.
رشیدی در این باره گفت: شما توانستید این خاطرات را بگیرید، ممنوعیت امنیتی نداشت؟
بیضائی پاسخ داد: نه، گاهی که سراغ این بچهها میروم، صحبتهای زیادی با این بچهها دارم، ولی این بچهها اولا اهل صحبت نیستند و به قصد خاطرهگویی صحبت نمیکنند. ثانیا صحبت خصوصی هم که میشود بسیاری از صحبتها را به شرط امانتداری بیان میکنند.
وی افزود: از این دست مطالب، زیاد داریم. این یک بخش مهمی از حیات شهید محمودرضا بیضایی است که قصد دارم در آینده، در کتابی منتشر کنم که هنوز در مرحله تحقیق است. البته بخشی از مصاحبهها با بچهها و همرزمان شهید بیضایی است و یک بخش دیگر خود بچههای مقاومت شامل رزمندههای لبنانی، عراقی و یمنی، پاکستانی و افغانستانی و آنهایی که همراه با شهید محمودرضا مبارزه و نبرد کردهاند، است.
نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» ادامه داد: خوشبختانه به تعدادی از این بچهها که اهل فضای مجازی هستند برخورد کردیم و از آنها قول گرفتیم که در یک فرصت مناسبی، مصاحبهای داشته باشیم و بعضی از مطالب را از آنها بگیریم.
بیضائی خاطرنشان کرد: من به عنوان برادر محمودرضا وقتی میخواهم کتابی را بنویسم تنها از مطالبی میتوانم بنویسم و روایت کنم که خودم از آنها اطلاع دارم، یا در صحنه بودم و یا به نوعی از آنها اطلاع پیدا کردم. بسیاری از مطالب مربوط به حضور شهید محمودرضا بیضائی در جبهه مقاومت را شخصا بیاطلاع هستم. شاهد این مطلب هم اینکه من در تابستان سال ۱۳۹۸ در تهران چند هفتهای را حضور داشتم و سعی کردم به دنبال همسنگران شهید محمودرضا بروم که توفیق پیدا کردم خدمت یکی از فرماندهان او در سوریه بروم و یک گفتگوی حدود ۵ الی ۶ ساعته با ایشان داشتم که خیلی لطف داشتند و بدون ملاحظه صحبت کردند و حجم عظیمی از اطلاعات و خاطرات در مورد جبهه مقاومت و حضور بچهها در سوریه را گفتند.
این نویسنده درباره اضافه شدن این صحبتها به کتاب جدید شهید بیضائی پاسخ داد: بله حتما. البته دوباره قول مصاحبه با ایشان را به منظور درج در کتاب گرفتم تا این مطالب به قصد مصاحبه ارائه شود. همسر شهید هم باید برای انتشار این کتاب صحبت کنند. همچنین باید با بسیجیهای محل زندگی او هم مصاحبههایی انجام شود. محمودرضا به غیر از شخصیت کاری خودش یک شخصیت دیگری هم دارد که به طور مثال با بچههای محل خود به کوه میرفت و حتی فوتبال بازی میکردند. او همچنین در ایامی، چون زمان ارتحال امام خمینی (ره) در محل خود کارهای فرهنگی انجام میداد و میهمانان مراسم حضرت امام را اسکان میدادند.
رشیدی در ادامه این گفتگوی اینستاگرامی با بیان اینکه در روند تحقیقات در حوزه دفاع مقدس، یکی از صحبتها این است که ما مثلا سه ماه خاطره از رزمندهای، جانباز و یا درباره شهیدی گرفتیم و در این سه ماه اصلا نمیدانیم که آنها چی خوردند. این یک بخش مهمی در تاریخ شفاهی است.
یک ماه تن ماهی خوردند
بیضایی پاسخ داد: بله. اتفاقا در همین گفتوگویی که با همین فرمانده بزرگوار داشتیم صحبت از محاصره شدن شهر حلب پیش آمد که در آن مقطع، بخشی از عملیات آزادسازی حلب هم برعهده مجموعهای بود که محمودرضا در آن مجموعه بود و در مسیر آزادسازی حدود ۴۰روستا در مسیر حلب بود. محاصره حلب و انجام عملیات برای شکستن محاصره حلب، دوره بسیار سختی بوده است. یکی از سختیهایی که در این دوره تحمل کردند این بود که میگفتند وقتی به سمت حلب حرکت کردیم، میدانستیم وقتی به حلب برسیم در محاصره قرار خواهیم گرفت و امکان خرید و پخت و پز را نداشتیم به همین خاطر، ذخیره غذایی با خودمان بردیم.
نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» ادامه داد: این فرمانده میگفت آن برادری که وظیفه پشتیبانی و تغذیه را برعهده داشت به او گفته بودیم که انواع غذاهای کنسروی را بار کامیون کند و همراه ما به سمت حلب حرکت کند. ما هم، چون اعتماد داشتیم نرفتیم که بازرسی کنیم که محتوای کنسروها چی هست. وقتی به حلب رسیدیم، متوجه شدیم که یک کامیون تن ماهی برای ما بار زده است.
بیش از یک ماه در محاصره فقط تن ماهی خوردیم و این موضوع باعث بیماری و ضعف جسمانی شد و بچهها مریض شدند و از همه مهمتر ذائقه اجازه نمیداد که شما یک ماه شبانهروز فقط تن ماهی بخورید. بچهها گفتند بعد از اینکه محاصره شکست و ما یک جلسه کاری با فرماندهان نظامی سوریهای داشتیم یک ناهار حسابی به افتخار ما ترتیب داده بودند که ما وقتی وارد آن جلسه شدیم و جلسه هم سر میز ناهار بود و سوریهایها هم میز حسابی چیده بودند. بچهها جوری به میزها نگاه میکردند که خوف داشتیم که الان به میزها حمله کنند و آبروی ما میرود. برای همین موضوع یکی از دوستان پیشنهاد کرد که میز غذای ما را در اتقاق دیگری بچینند و جلسه سر میز ناهار نباشد.
پاسدار عاشق
رشیدی در بخش دیگری از این گفتگوی زنده اینستاگرامی گفت: در مورد شهید محمودرضا این موضوع برای ما مهم است و در ذهن ما شکل میگیرد که سابقه شهید محمودرضا خیلی زیاد نیست. این عاملی که موجب رشد ایشان شد که او در چنین مأموریتهایی برود و سپس فرماندهی محور را در جبهه به او بدهند، چه بوده است.
بیضائی پاسخ داد: عامل اصلی عشق است. محمودرضا با عشق وارد سپاه شد و بیتعارف او یک پاسدار عاشق به تمام معنا بود و کاری را که به او محول شده بود، با جان و دل دوست داشت و انجام میداد. او در کار آموزش، تمام وجودش را هزینه میکرد.
وی افزود: من خاطراتی را از برخی از دوستان او داشتم که میگفتند در جریان آموزش به دلیل اختلاف در فرهنگ و روحیهها کار با برخی از رزمندگان مقاومت سخت میشد و برخیها که این رفتارها را میدیدند میبریدند و گلایه میکردند، اما محمودرضا هیچگاه گلایه نمیکرد.
نویسنده کتاب «تو شهید نمیشوی» ادامه داد: اگر فردی کنار میکشید تنها کسی که میآمد و کار را برای انجام برمیداشت محمودرضا بود. او میگفت این قسمت را به من بدهید تا کار کنم. ضمناً نباید از نقش فرماندهانی که با محمودرضا کار کردند و به خصوص مربیانی که او را به عنوان یک نظامی زبده و متخصص بارآوردند که در جبههای به سختی جبهه سوریه قرار بگیرد و انجام وظیفه کند و در آخرین ماموریت خودش هم مسئولیت هدایت محور را برعهده بگیرد، غافل شد. یک بخشی از این به عشق محمودرضا به کار برمیگردد، بخشی دیگر به توان نظامی و استعداد او برمیگردد و بخش دیگر هم به هوش و توان ذهنی و فیزیکی او. مجموعهای از عوامل را که در کنار هم قرار بدهید محمودرضا را به یک مستشار نظامی تبدیل میکرد که وقتی در صحنهای قرار میگرفت، موثر عمل میکرد.
منبع: مشرق
انتهای پیام/ 900