«شهید صمد میرزایی»:

ای کاش خداوند منان، من را صد بار زنده کند و در راه او شهید شوم

شهید «صمد میرزایی» در وصیتنامه خود می‌گوید: امیدوارم خداوند، نگذارد مسلمانان زیر سلطه کافران باشند. ای کاش خداوند منان، من را صد بار زنده کند و در راه او شهید شوم.
کد خبر: ۳۹۴۹۲۱
تاریخ انتشار: ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۲ - 04May 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان‌شرقی، شهید «صمد میرزایی» در 1 مهرماه 1343 در شهرستان مشکین‌شهر به دنیا آمد و در سال 1345 به اتفاق خانواده به استان اردبیل نقل مکان کرد. وی در سال 1360 در حالی که تنها 17 سال داشت، عازم جبهه شد و دو سال به عنوان بسیجی در جبهه‌های جنوب و غرب کشور خدمت کرده و سال 1362 به عضویت رسمی سپاه درآمد. این شهید والامقام در 3 مردادماه 1366 در منطقه عملیات غرب سردشت به جمع یاران شهیدش پیوست.

زندگی‌نامه شهید:

شهید «صمد میرزایی» در اول مهرماه 1343 در روستای دمیرچی مشکین‌شهر به دنیا آمد. وی سال 1345 به اتفاق خانواده به اردبیل نقل مکان کرده و در محله‌های حسینیه و فاطمیه ساکن شدند.

وی دوره ابتدائی و راهنمایی را در مدرسه هفت تن سپری نمود. سال 1360 در حالی که تنها 17 سال داشت، عازم جبهه شد و دو سال به عنوان بسیجی در جبهه‌های جنوب و غرب کشور خدمت کرده و سال 1362 به عضویت رسمی سپاه درآمد. پس از عضویت رسمی به مناطق عملیاتی رفته و در گردان ذوالفقار لشکر 31 عاشورا که بعدا به تیپ تبدیل شد، حضور یافته و در کسوت فرمانده گروهان با دشمن متجاوز جنگید.

شهید «میرزایی» چهار بار در جبهه مجروح شد اما هر بار پس از بهبودی نسبی، دوباره عازم جبهه‌ها شد. سال 1366 قبل از عملیات نصر 7 به واحد اطلاعات لشکر 31 عاشورا ملحق شد و در موقعیت شهید مقیمی آموزش‌های تخصصی اطلاعات را گذراند. آن‌گاه همراه با دیگر نیروهای اطلاعات در منطقه عملیات غرب (بلفت سردشت) حضور یافت. وی حین ماموریت شناسایی منطقه دشمن بر اثر انفجار مین والمری به اتفاق مسئول تیم، «حمید الهیاری» به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید سعید در گلزار شهدای بهشت فاطمه اربیل مدفون است.

خصوصیات بارز شهید: خصوصیات اخلاقی‌اش منحصر به فرد بود. بیش از اندازه دلسوزی و مهربانی می‌کرد. احترام پدر و مادرش را نگه می‌داشت، طوری که جلوی آن‌ها حتی پاهای خود را دراز نمی‌کرد. صله ارحامش عالی بود. با بچه‌های محل با احترام رفتار می‌کرد. همواره اقوام و همسایگان از حجب، حیا و معرفت او تعریف می‌کردند.

خاطرات

مادر شهید: مرخصی‌اش داشت تمام می‌شد، گفتم صمد، از تو می‌خواهم که نروی و در خانه بمانی و استراحت کنی. برادرانت که فعلا جبهه هستند. تو پیش ما بمان، از لحاظ جسمی خیلی ضعیف شدی. در جوابم گفت: مادر، غیرممکن است. شما نمی‌دانید الان در جبهه‌ها چه خبر است و آن‌جا چه حال و هوایی دارد. هم‌سنگرانم منتظرم هستند. موقع استراحت روی فرش می‌خوابید و می‌گفت رزمنده‌ها در جبهه حتی یک بالش نرم ندارند تا زیر سرشان بگذارند.

فرازی از وصیت نامه شهید:

درود و سلام بر خانواده گرامی‌ام که تمامی‌شان را یک عالم دوست دارم و دلم برای دیدن‌شان خیلی تنگ شده است. همیشه می‌خواهم پیش شماها به زندگی صمیمی خود ادامه دهم، ولی هرگاه عمیقاَ فکر می‌کنم، می‌بینم که رضای خداوند در قلب من از همه این‌ها بالاتر است و بیشتر مرا عاشق خود کرده.

وقتی می‌اندیشم به این نتیجه می‌رسم که خداوند این جان را به من امانت داده و روزی هم خواهد گرفت. پدر و مادر عزیزم و برادران گرامی‌ام، بنده حقیر و روسیاه را دعا کنید تا بلکه خداوند عزّوجل به سبب دعا‌های شما در این راه به سعادت رسیده، امانت را به پروردگار خود پس دهم. سفارش می‌کنم برای همیشه پشتیبان اسلام راستین و انقلاب باشید. سفارش می‌کنم پشتیبان امام باشید و جبهه ها را خالی نگذارید.

جنازه من را در شهر خودمان اردبیل، کنار دیگر شهیدان دفن کنید. امیدوارم خداوند، نگذارد مسلمانان زیر سلطه کافران باشند. ای کاش خداوند منان، من را صد بار زنده کند و در راه او شهید شوم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها