به گزارش گروه استانهای دفاعپرس، شهید «اسدالله حسنوند» در وصیتنامه خود آورده است:
تقوی ملکهای است که صاحب خود را از زیادهروی و هرج و مرج و هوسهای زودگذرحفظ کرده و او را سوی هدفی معین و مشخص پیش میبرد و نمی گذارد که او در مسیر خود، با انحرافاتی روبهرو شود. از طرفی هم شک نیست که هر انسان متعهد و مشمول خواه ناخواه، باید اصولی در زندگی خود اخذ نموده و از آن اصول و قواعد پیروی کند.
ای عمار، سمیه و یاسر درود بر پدر و مادرتان باد. این سه نفر با این خانواده سه نفری از بی پناه ترین افراد بودند. ابوجهل تصمیم گرفت خاندان یاسر را مؤاخذه کند. دستور داد آتش و تازیانه آماده نمودند. یاسر و سمیه و عمار را کشان کشان به آنجا بردند. با نیش خنجر و آتش و تازیانه آنها را زجر دادند. این حادثه آنقدر تکرار شد که سمیه و یاسر، بدون اینکه تا دم مرگ، یک لحظه از درود بر پیامبر بازبمانند، زیر شکنجه جان دادند.
«وإن الله اشترى من المؤمنين أنفسهم وأموالهم بأثر لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله يقتلون ويقتلون»
خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت، خریداری کرده. آنهایی که در راه خدا کارزار میکنند، سپس میکشند و کشته میشوند.
عجیب است انسان هایی که می دانند می میرند و می دانند در پای میز محاکمه الهی، به بند کشیده خواهند شد؛ اما باز نشسته اند دست بر روی دست گذاشته اند. می خورند و می خندند. آسوده و بی خیال می خوابند. چه عجیب است داستان آدمی که میداند بعد از مرگ، او را بازخواست می کنند؛ اما بی خیال در یک زندگی آسوده روز را به معصیت میگذرانند و شب آسوده همراه شیفتگان رویا به خواب می روند. خدایا! تو خود می دانی که عشق و ایمان به تو و اطاعت از دستورات تو، از روی آگاهی کامل و شناخت شخصیام می باشد و هیچ عاملی نمی تواند در ایمان من نسبت به تو خللی ایجاد کند.
بدانید قصد من از جهاد در راه خدا، یک هوس و یک احساس نیست. از روی آگاهی و با شناخت به اینکه این سفر برایم برگشتی ندارد، به این راه می روم و خدای عزوجل را شهادت می گیرم که تا آخرین نفس، در راه خدا، قلبم خروشان و جوشان علیه ظالمين بجنگم و درونم توفنده باشد از مهر رهبرم و در کل کپسولی از خشم شده ام و از پای ننشینم تا با یاری الله و دیگر رزمندگان، کفر جهانی را از صفحه روزگار بردارم یا این که همانند یاران حسین، خون خود را در پهن دشت میدان فدای اسلام و قرآن کنم، در حالی عازم میدانم که جز به خداوند و روز رستاخیز هیچ دیگری را حتی عزیزترین کسانم را به یاد ندارم و آنقدر متاع دنیا برایم و در نظرم بی معنی شده است که حتی نمی خواهم به آنها فکر کنم و در قلبم ندایی به گوش دلم می رسد برای خدا و در راه خدا کمی آرامش قلبی داشته باش، تا کی صاحب مقام مرا به قلاده و به بند میکشی و حالا به این صفت های پست غیرانسانی، پشت پا زنم و همه را چون مردار متفع از خود دور کنم.
الهی من کمربندم را محکم کرده و به یاری حسین (ع) زمان قد علم کرده ام، تا جان خود را به خریدارش که تویی بفروشم. حالا که در این راه، بار سفر بسته ام و قدم برمی دارم و به سوی تو می آیم، تو را به خون سیدالشهداء و خون هفتاد و دو تن سوگند می دهم، بر دشمن زبون، پیروزمان کن، پرچم عدل خود را در جهان به اهتزاز درآور، مرا که عاشق تو بوده ام و شده ام و آرزویم بعد از پیروزی اسلام، شهادت است، بارها چه در کوه بلند قامت «بازیدراز» و چه در میان نخلهای «خرمشهر» و چه پهندشت شرق دجله، برای دیدارت مشتاق آمده و مأيوس برگشته ام، این بار تو را به جان مهدی جان عزیزت که روزی به همین روزها ظهور خواهد کرد و امام عزیزم را یاری خواهد نمود، قسمت میدهم.
الهی این بار روی زیبایت را به من بنما و مرا دیگر زنده به خانه و کاشانه ام برنگردان که دلم میخواهد که در آخرین لحظه های زندگی ام بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو، به دست پدرم و مادر و همسرم برسد و طومار دفترچه هستی ام با چنین برنامه ای بسته شود که خود این راه را با جان و دل بپذیرم.
در خاتمه، از خداوند می خواهم رهبر، این امید قلبم، همیشه سلامت باشد و انقلابیان با ظهور امام زمان برپا و استوار و پیروز باشند و به بازماندگان شهید، صبر و استقامت از خداوند عطا بفرماید و همه شما را به نماز و تقوا و صبر و حق پیشنهاد میکنم.
انتهای پیام/