زندگی نامه شهید «روح الله گودرزی»؛

شهیدی که جنگ و تدریس دو سنگر مبارزه او بود

در فرازی از زندگی نامه شهید «روح الله گودرزی» آمده است: جنگ و تدریس دو سنگری بود که او تا زنده بود در میانشان تلاش می کرد گاه در سنگر آموزش و پرورش بود و گاه جبهه، انگار نیرویی تمام ناشدنی در درونش می جوشید و به او که خود منشاء حرکت بود، تحرک می بخشید.
کد خبر: ۳۹۵۱۶۸
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۷:۲۶ - 05May 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از خرم آباد، شهید «روح الله گودرزی» سی ام فروردین ۱۳۲۵، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش پاپی، کشاورز بود و مادرش طوبا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سی ام اردیبهشت ۱۳۶۵، در حاج-عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در زادگاهش قرار دارد. برادرش یدالله نیز به شهادت رسیده است.

در آخرین دقایق روز سی ام فروردین سی و پنج، خورشید خسته از کار روزانه، بساط خود را جمع کرده بود و داشت میرفت که بخوابد ولی رمضان با لبخندی بر لب می آمد تا نوزدهمین سفرهی پنهانی خود را پهن کند. «پاپی» به همسرش «طوبی» فکر می کرد و به این که این درخت ریشه دار و سایه گستر زندگی اش تا دقایقی بعد کدامین میوهی تازه را به زندگیشان اهدا خواهد نمود.

هنوز خوان افطار پهن نشده بود که سفری انتظار چیده شد و «روح الله» با گریه های کودکانهی خویش توجه همه را به خود جلب کرد و پدر و مادر خویش را بر آن داشت تا شادیشان را با بستگان تقسیم کنند.

کودکی، به شتاب سمندی تیزرو گذشت. روح الله که بسیار مورد علاقه ی پدر بود، بالید و بالید تا سر از دبستان «مولوی» خیابان سعدی در آورد. از همان اوان کودکی با قرآن آشنا شد.

با گذراندن دوره ی ابتدایی به دبیرستان امام (ره) گام نهاد و تا پایه ی ده ادامه داد. بنا به دلایلی هنوز دیپلم را نگرفته، به سربازی رفت اما در دوران خدمت به تحصیل ادامه داد و دیپلمش را گرفت.

تازه سربازی را تمام کرده بود که پدر، به سرای باقی شتافت وادی جوانی نورسته بود مسئوولیت سنگینی را بر دوش گرفت. خیال خانمان نظر اقتصادی راحت نبود ولی این مشکل هرگز خلوت خوش آنها را تیره نکرد.

با پیروزی انقلاب او که خود از یاران نهضت بود به خیل مدافعان و باغبانان این نهال لطیف پیوست تا با جانفشانی و پایداری در برای مخالفان، این لطف سرمدی را پاس بدارد. در این راه سختیها کشید و نامهربانیها دید. گاه از سوی گروههای مخالف انقلاب به شدت تهدید میشد و گاه با نارنجکهای دست ساز منزل پدری اش مورد حمله قرار می گرفت. اما هیچ کدام از این تهدیدات در اراده و خواست او سستی ایجاد نکرد.

جنگ و تدریس دو سنگری بود که او تا زنده بود در میانشان «سعی» می کرد گاه در سنگر آموزش و پرورش بود و گاه جبهه، انگار نیرویی تمام ناشدنی در درونش می جوشید و به او که خود منشاء حرکت بود، تحرک می بخشید. او چشمه ای از صداقت و موجی از تلاش بود ولی به خاطر جنگ و جهاد به تحصیل ادامه نداد. حتی با وجود عشق وافرش به هنرهای تجسمی نتوانست در این زمینه هم به صورت کلاسیک و آکادمیک به تحصیل ادامه دهد و هرچه آموخت و کرد خود جوش بود. هنوز دیوار منزل برخی از اقوام و آشنایان شهید به آثار او مزین است.

مادر شهید

دوران کودکی روح الله همه اش خاطره است. شیرین کارها و شیطنت هایش همه خاطره است. اما یکی از قشنگ ترین ویژگی های او در آن دوران، شیرین زبانی هایش بود. زبانش نرم و خوشایند بود. گزنده نبود. میشه جمله های قشنگی می گفت و گاه آرامش دهنده است که زمانی که نوجوانی بیشتر نبود. از نظر مالی وضعمان زیاد خوب بود. او در آمد و به من و پدرش گفت: «اینم یه امتحان الهیه و شما باید خوشحال باشید که خدا بهتون توجه داره و میخواد امتحانتون کنه». این حرفها در آن موقع برای ما امید دهنده بود. از همان نوجوانی یکسره در مجالس مذهبی حضور داشت.

در دوران انقلاب در همه ی راهپیمایی ها شرکت می کرد. یک بار هم بازداشت شد و به وساطت یکی از دوستان پدرش که او هم پلیس بود آزاد شد. پس از رهایی از بازداشت دیگر بروجرد نماند. به تهران رفت و تا پیروزی کامل انقلاب در آنجا به فعالیتهای خود ادامه داد. فقط یکی دوبار که تعداد شهدا و مجروحان در تهران زیاد شده بود به بروجرد آمد تا مقداری کمک جمع آوری کند و ببرد.

گفت: مادر عزیز، مگه اونایی که الآن تو جبهه اند مهدی ندارند مگه اونایی که شهید شدن مهدی نداشتن این یه تکلیف دینی و وظیفه ی شرعية، همه باید به اون عمل کنیم.

 

انتهای پیام/

 

 

نظر شما
پربیننده ها