زندگی نامه شهید «عبدالحسین کردی»؛

خدایا من به جبهه حق علیه باطل آمده‌ام که جان خود را فدای دین پاک اسلام کنم

در فرازی از زندگی نامه شهید «عبدالحسین کردی» آمده است: خدایا من به جبهه حق علیه باطل آمده‌ام که جان خود را فدای دین پاک اسلام کنم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی. به حق محمد و آلش مرا زنده به شهر و دیارمان برنگردان، دلم می‌خواهد لحظه‌های آخر زندگی بدنم و جسمم آغشته به خون گردد و در راه تو باشم.
کد خبر: ۳۹۶۶۸۸
تاریخ انتشار: ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۰ - 14May 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از خرم‌آباد، «عبدالحسین کردی» در سال ۱۳۴۰ در یکی از محله‌های جنوب شهر بروجرد در خانواده‌های متدین و مؤمن چشم به جهان گشود. خانواده‌اش به پاس ارادتی که به ائمه اطهار به ویژه سردار رشید کربلا اما حسین (ع) داشتند او را عبدالحسین نام نهادند.

با توجه به نوع کار پدر که به شغل شریف کشاورزی مشغول بود عبدالحسین از همان ابتدا با مشکلات و سختیه ای زندگی آشنا شد و از زمانی که خود را شناخت در کمک به خانواده کوتاهی نکرد.

او در خانواده ای مومن و متقی پرورش یافت و از همان دوران کودکی و نوجوانی، اهمیت خاصی برای ادای فرائض دینی و مذهبی قائل بود. در دوران تحصیل نیز دانش آموزی کوشا، فعال و اهل مطالعه بود او تا پایان دوره راهنمایی در بروجرد ادامه تحصیل داد و سپس در امتحانات آموزشگاه نظامی ثبت نام و پذیرفته شد.

مدت سه سال در این آموزشگاه مشغول گذراندن آموزش های مختلف بود و هنگام شکل گیری انقلاب اسلامی، او به فرمان امام که فرمود: (پادگان ها را ترک کنید) از پادگان فرار کرده و بعد از چندی تظاهر به بیماری کرد و با این ترفند توانست از ارتش اخراج شود.

در دوران انقلاب که حفاظت و حراست شهرها با مردم بود شهید در مدت دو ماه در منطقه خود به حراست از جان و مال مردم مشغول بود تا اینکه کمیته انقلاب اسلامی تشکیل شد و به جمع پاسداران کمیته انقلاب اسلامی پیوست.

با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران در برپایی راهپیمایی های بزرگ در شهر با دیگر دوستان همکاری می کرد، تا اینکه انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷به پیروزی رسید و با فرمان تاریخ ساز امام امت مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی وی به همکاری و همیاری این نهاد پرداخت و به عضویت جهاد سازندگی بروجرد درآمد و مدت ۶ ماه در این نهاد فعالیت کرد و به بازسازی روستاها و مناطق محروم پرداخت.

با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش بیست میلیونی ناصر که جهادگر بود و علاقه زیادی به مبارزه مستقیم با کفر جهانی داشت و دائم به فکر جبهه و یاد جبهه بود.جهاد سازندگی را ترک گفته و مانند هزاران سردار گمنام به صف رزمندگان ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران درآمدند وی فرماندهی تیم های گشتی رزمی را در این ستاد به عهده داشت و همیار و همپای شهید منوچهر قناد زاده در این ستاد و با یاری هزاران رزمنده مسلمان و کفرستیز به مبارزه با جنگ افروزان استکبار جهانی برخاسته بودند.

بعد از عزیمت از جبهه در ستاد اصلاح بازار شروع به کار کرد و مدتی نیز به صف پیکارگران با جهل در آموزش و پرورش مشغول بکار شدند و طولی نکشید که بعد ا ز چند ماه به جبهه اعزام و در در اعملیات فتح المبین از ناحیه پا مجروح شدند و مدتی نیز به علت شکستگی استخوان ران بستری شدند. با بهبودی دوباره به منطقه برگشتند و در عملیات بیت المقدس حضوری فعال داشتند. در این عملیات نیز مجروح شدند ولی اسرار دوستان نتوانست او را بر مداوا به پشت جبهه بفرستد و با مجروحیت و ترکش در منطقه جنگی باقی ماند تا زمانیکه از ناحیه پا به سختی مجروح شد که مدت ۶ ماه در تهران،شیراز و خانه بستری بودند.بعد از بهبودی او علاقه وافری داشت که لباس مقدس پاسداری را بر تن بپوشد و به راستی که بر قامتش چه زیبا و با وقار بود او به عضویت سپاه پاسداران بروجرد درآمد و در تعاون سپاه مشغول به انجام وظیفه شد.

چندی نگذشت که باز به جبهه برگشت و در جبهه آنچنان پشت کار و علاقه ای در کارهای رزمی با توجه به سوابق نظامی و حضور در ستاد جنگ های نا منظم شهید چمران از خود نشان داد که از طرف فرماندهی ملزم به طی دوره های عالی فرماندهی و ستاد (سپاه) گردید و مدت زیادی در تهران در پادگان امام علی(ع) در حال آموزش فرماندهی بود.

بعد از طی دوره موفقیت آمیز ایشان به عنوان یکی از مسئولین طرح و اجرای عملیات رزمندگان در قرارگاه کربلا به کار ادامه داد.

شهید ناصر فاضلی به همراه شهید حاج عبدالحسین کردی از مسئولان طراحی و برنامه ریزی عملیات والفجر ۵ – ۶- ۷- ۸- ۹ و کربلای ۴ و ۵ بودند.بعد از حماسه بی نظیر در هم کوبی دفاع متحرک عراق توسط رزمندگان دلیر لرستانی و شجاعت و شهامت این رادمردان تیپ ۵۷ به لشگر ارتقاء یافتند.

حاج عبدالحسین کردی یار دیرینه او به سمت فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر ۵۷ انتخاب شده بود.این دو مانند یک روح در دو کالبد بودند که نمی شد از یکدیگر جدایشان کرد.هر وقت پای صحبت ناصر فاضل می نشستی از کردی می گفت: عبدالحسین کردی در عملیات شلمچه در یازدهم بهمن 1365 به فیض شهادت نائل گردیدند.

پیکر خونین سردار رشید اسلام شهید کردی در بروجرد تشییع و به خاک سپرده شد. فاضل مانند پرنده ای در فراغ یار بی قرار بود.غم این جدایی برای او بسیار سخت و ناراحت کننده بود.غم تنهایی و غربت بر رخسار پر نور فاضل نشست و او در فراغ همسنگر و هم راز خود گفت: که بعد از حاج کردی زندگی برایم سخت شده است این دو با هم قرار گذاشته بودند که هر کدام شهید شدند، شفاعت دیگری را بکنند.

جدایی میان این دو یار دیری نپایید یک ماه بعد از شهادت حاج کردی، ناصر نیز در منطقه بوارین در ادامه عملیات کربلای ۵ از ناحیه سر،دست و هر دو پا در یازدهم اسفند سال 1365 مجروح و جهت مداوا به تهران انتقال می شود که در تهران به علت جراحات بسیار پای چپش را قطع کردند و در چهاردهم اسفند سال 1365  بعد از خواندن نماز صبح،آخرین نماز عشق را بر روی تخت بیمارستان خواند و شب هنگام در هنگام شروع مناجات دعای روح بخش کمیل در مهدیه تهران، به شهادت می رسد.

از شهید فاضل سخن گفتن بسی سخت و دشوار است.زیرا او همواره سعی داشت که کمتر بر سر زبان ها باشد.از مواضع گمنانی سیر می کرد و بسیار ناراحت از مطرح شدن بود به طوری که حتی در نزد نزدیکان نیز گمنام بود او در احلاص و صداقت و جوان مردی و پاکدامنی اسوه بود.

آری بعد از شهادت برادرش مدت هشت ماه در جبهه های نبرد حضور داشت.از پدرش خاطره ای نقل است که:زمانی که حاجی شهید شده بود برادران از من پرسیدند چکاره بود گفتم پاسدار گفتند در سپاه چه کاره بود،گفتم که هر وقت می پرسیدیم می گفت برای رزمندگان آب می آورم.ولی بعد از شهادتش متوجه شدیم که فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر بوده در همان روزی که پیکر شهید حاج عبدالحسین کردی بر دوش مردم تشیع می شد شهر بروجرد آماج عملیات هواپیماهای عراقی بود و مناطق مسکونی بمباران می شدو حتی زمان مراسم شهید چندین بار هواپیماها شهر بروجرد را بمباران کردند.شهید حاج عبدالحسین کردی در چهار دی سال 1365 در منطقه کربلای پنج عملیات شلمچه از ناحیه گردن مورد اصابت ترکش دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود نایل شد و با بدنی قطعه قطعه و غرق در خون به دیدار معشوق شتافت.

شهید در یکی از دست نوشته هایش نوشت است:

خدایا من به جبهه حق علیه باطل آمده ام که جان خود را فدای دین پاک اسلام کنم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی.به حق محمد و آلش مرا زنده به شهر و دیارمان برنگردان،دلم می خواهد لحظه های آخر زندگی بدنم و جسمم آغشته به خون گردد و در راه تو باشم.

آنان که براه دوست آگاه شدند با عشق بهر طریق همراه شدند از جان و عیال و مال خود بگذشتند خفتند بخون شهید آگاه شدند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار