زندگی نامه شهید «هوشنگ معظمی گودرزی»؛

جنگ، میدانی دیگر بود که او را به سوی خود می‌خواند

در فرازی از زندگی نامه شهید «هوشنگ معظمی گودرزی» آمده است: جنگ، میدانی دیگر بود که او را به سوی خود می‌خواند. او که ذخیره‌ای عظیم از جوانمردی و شجاعت را در وجود خویش محبوس می‌دید تصمیم گرفت برای رهایی این نیروی دربند، در میدان واقعی محک مردان، گام نهد.
کد خبر: ۳۹۶۸۵۰
تاریخ انتشار: ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۰:۲۴ - 16May 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌‍‌پرس از خرم آباد، «هوشنگ معظمی گودرزی» یکم فروردین سال ۱۳۳۶ در روستای قلعه حاتم از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمدولی، کشاورز بود و مادرش ربابه نام داشت.

هوشنگ دوران ابتدایی را با وجود کمبود امکانات با موفقیت گذراند. هنوز کودکی پیش نبود که گاه مجبور میشد برای خرید دفتر وقلمی، سبدی را برای فروش به شهر ببرد.

دوران سختی دیری نپایید. چرا که او نوجوانی شده بود شانزده ساله، یار و یاور پدر از کارگری در تهران دست کشید و به امید ادامه ی تحصیل و درآمدی ثابت و مناسب، به ارتش پیوست، تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد.

به عنوان استوار دوم ارتش در جبهه حضور یافت پس از گذراندن دوره آموزشی به عنوان گروهبان در گروه بیست ودو توپخانه کازرون کارش را آغاز کرد. اخلاقی نرم و پسندیده داشت، به همین دلیل و با این وصف در پادگان شناخته و محبوب دلها شد تا این که در سال پنجاه وهشت به پادگان مهندسی بروجرد انتقال یافت.

با حقوق مختصر خود هم خانواده ی خودش و هم خانواده ی پدری را تأمین می کرد و خم به ابرو نمی آورد.

پیش از انتقال به بروجرد موفق شده بود کمربند قهوه ای کاراته را به دست آورد و اکنون که به درجه ی بالاتری از مهارت دست یافته بود، با کسب موافقت فرماندهی پادگان و با همکاری گروهی از دوستان کلاس آموزش کاراته را تشکیل داد و به موازات آن، کلاس های شبانه ی سالن های طالقانی و تختی را به مدت چهار سال اداره کرد.

او که خود قهرمان مسابقات استانی و کشوری ارتش بود هرگز دچار غرور نشد و در کلاس های رزمی خود از توجه به مسائل مذهبی و اخلاقی غفلت نکرد. تواضع، تلاش، پشتکار و اعتماد به نفس جذابیتی ویژه به او داده بود که می توانست الگوی جوانان باشد.

جنگ، میدانی دیگر بود که او را به سوی خود می خواند. و او که ذخیره ای عظیم از جوانمردی و شجاعت را در وجود خویش محبوس میدید تصمیم گرفت برای رهایی این نیروی دربند، در میدان واقعی محک مردان، گام نهد. مرگ من افتخار من است بدین منظور اداره ی کلاس های خود را به گروه ی از شاگردان خود که اکنون مربیانی لایق بودند سپرد و درخواست نمود تا به جبهه اعزام شود. فرمانده که نبود او را خللی در بخشی از کارها می دانست با درخواست موافقت نکرد. تا این که سرانجام یک سال بعد، با توافق فرماندهی در سوم اسفند سال 1362عازم میدان نبرد شد و به عنوان نماینده ی گردان چهارصد و نه مهندسی بروجرد در جزیره ی مجنون حضور یافت.

یکم فروردین ۱۳۶۳، در بمباران شیمیایی جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. مزار وی در بهشت شهدای شهرستان زادگاهش واقع است.

وصیت نامه ی شهید

 اکنون در این شب، در محضر خدای خویش این جمله ها را به روی کاغذ می آورم تا شاید کسانی را به حقانیت این راه آگاه کنم. انسان تنها در مقابل مرگ تسليم مطلق است و کاری از دستش برنمی آید. پس چه . که این مرگ در راه کسی باشد که انسان او را می پرستد. و چه بهتر که به صورت شهادت باشد. چرا که شهادت بزرگترین و بهترین نوع مرگ است و شهید زیباترین و گوش نواز ترین کلمه هاست.

شهید یعنی کسی که شهادت می‌دهد به راهی که رفته است. بعد از مرگ مرا در کنار دیگر شهیدان به خاک بسپارید. چرا که آنجا گوشه ای از کربلاست.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار