به گزارش خبرنگار دفاعپرس از آذربایجانشرقی، در آستانه سوم خرداد، سالروز «آزادسازی خرمشهر» قصد داریم به معرفی چند تن از شهدای عملیات بیتالمقدس بپردازیم که در ادامه زندگینامه شهید «پرویز اکبری» را میخوانید:
شهید «پرویز اکبری» در 8 فروردین سال 1341 در یک خانواده مذهبی و متدین در روستای کاملآباد چشم به جهان گشود. وی دومین فرزند خانواده بود و در این خانواده مسلمان از نظر فکری و اخلاقی پرورش یافت. در هفت سالگی پا به دبستان گذاشته و به مدت سه سال ادامه تحصیل داد ولی، چون خانوادهاش از نظر مالی در مضیقه بودند وی به دلیل کمک به کارهای کشاورزی به پدرش مجبور به ترک تحصیل شد.
پرویز در ایام محرم با کمال علاقه از اولین روز در عزاداری شرکت میکرد و لذا این را کفایت ندیده و برای فیض بیشتر، با جوانان متحد و متدین دیگر روستاها به شهر رفته و در مجلسهای عزاداری شهر نیز شرکت میکردند و از آنجایی که این شهید به مسائل و فرائض دینی اهمیت خاصی قائل بود در به جا آوردن آنها دقت میکرد. پس از مدتی که تنها به کار کشاورزی مشغول بود برای اینکه از نظر امکانات مالی به خانواده کمک بیشتری کرده باشد شروع به قالیبافی کرد و بدین ترتیب زندگی شهید ادامه یافت.
شهید «اکبری» اوایل انقلاب یکی از پر جنب و جوشترین و فعالترین جوانان روستا بود که در راه انقلاب گام بر نهاد و همواره در روستا جوانان هم سن و سال خود را به نفع اسلام و انقلاب ارشاد میکرد. در روزهای اوج انقلاب که در شهرها دژخیمان رژیم منفور پهلوی به سرکوب مردم مسلمان ایران مشغول بودند وی نیز همگام با دیگر برادران خود در تمام تظاهرات شرکت مینمود. هر موقع کسی به کارش اعتراض میکرد، با آنکه بیسواد بود با کمال متانت و بردباری و منطقی که داشت درصدد قانع کردن طرف مقابل برمیآمد.
از آنجا که علاقه خاصی به شخص امام داشت برای قانع کردن مخالفان انقلاب از سخنان ایشان استفاده میکرد. وی کار خودش را با خدمت به انقلاب ادامه داد تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در 22 بهمن سال 1357 به پیروزی رسید ولی کارش را با پیروزی انقلاب تمام شده ندید بلکه با افرادی که از طرف ارگانهای انقلابی به روستا میآمدند همکاری صمیمانه داشت. همیشه خوشحال بود که بالاخره خون جوانان به هدر نرفته و حق بر باطل پیروز گردید و طاغوت و طاغوتیان از کار بر کنار شدند.
پرویز در اکثر تشییع جنازههای شهدای جنگ شرکت میکرد و ورد زبانش این بود که مگر خون ما از خون جوانانی که شهید میشوند رنگینتر است؟ لذا آرزو داشت که در بسیج عمومی شرکت کرده و در جبهههای جنگ با کفر صدام و دشمنان اسلام به مقابله پردازد ولی، چون خانوادهاش به وی احتیاج داشت نمیتوانست این کار را انجام دهد تا اینکه در آذرماه سال 1360 به عنوان مشمول به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. بعد از سپری کردن دوره آموزشی خود در پادگان عجبشیر، در لشکر قزوین مشغول به خدمت شد و از آنجا نیز به جبهه اهواز اعزام شد.
بالاخره پس از چند روز که از آخرین مرخصی او میگذشت در تاریخ 10 اردیبهشت 1361 خبر شهادتش به خانواده میرسد. چندی بعد جنازه شهید به روستای زادگاهش برگردانده و به خاک سپرده شد و بدین ترتیب با میل باطنی خود به جنداله پیوست و به آرزوی دیرینه خود رسید.
انتهای پیام/