به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرمآباد، «الیاس سوری» در تیر سال ۱۳۴۷ در خانواده ای مذهبی و متدین به دین مبین اسلام که از راه دامداری و کشاورزی ارتزاق می کرد در روستای خاصی آباد از توابع شهرستان رومشکان دیده به جهان گشود.
هنوز پنج سال از عمر با برکتش سپری نشده بود که طعم تلخ بی مادری را چشید. یک سال پس از درگذشت مادر و فقدان محبت مادری (گرچه شهید به نیکی بسیار از نامادریش یاد می کند و می گوید که با وجود وی خلأ مادر را احساس نکردیم و همواره ایشان را مادر مورد خطاب قرار می دهد) در سال ۱۳۵۳ در دبستان عسجدی روستای شیراوند به سنگر تعلیم و تربیت برای کسب علم و دانش می پردازد. در سن ۹ سالگی در حین کار کشاورزی با پدر یک بار خطر مرگ به طور جدی او را تهدید می کند .
و از ناحیه سر جراحتی سخت بر می دارد و همین حادثه پدر را خیلی رنج می دهد واستقامت او در برابر زخم هایش پدر را به تعجب وا می دارد و می گوید روح ایثار و شجاعت ،غیرت و استقامت را در همین دوران کودکی در وی کشف نمودم و به آینده اش امیدوار گشتم.
هنوز تحصیلات دوران ابتدایی را به پایان نرسانده بود که انقلاب نوپای جمهوری اسلامی با رهبری خردمندانه بزرگ مرد تاریخ، ابراهیم زمان خمینی کبیر (ره) پا به عرصه وجود می گذارد. شهید الیاس سوری درهمان اوان حکومت اسلامی و شکل گیری انجمن های اسلامی دانش آموزی در مدارس گم شده خویش را می یابد و با آنها شروع به فعالیت نموده و مشارکت فعال خویش را آغاز می کند. پس از سپری نمودن تحصیلات دوره راهنمایی جنگ تحمیلی توسط ابر جنایتکاران تاریخ و دست نشانده آنها صدام حسین بر علیه انقلاب که در حال ساماندهی نیروهای داخلی و مشغول سرکوب نیروهای معاند و ضد انقلاب بود شروع می شود .
وی در سال های ابتدایی شروع جنگ که هنوز به سن حضور در جنگ و جهاد و جبهه نرسیده بود چندین بار به طورمکرر به سپاه منطقه جهت اعزام به جبهه های حق علیه باطل مراجعه می نمایند اما به علت صغر سنی از اعزام ایشان ممانعت به عمل می آورند تا اینکه در سال ۱۳۶۴ به خیل سپاهیان اسلام در جبهه های جنوبی کشور می پیوندد. و پس ازسپری نمودن دوره های آموزشی و مقدماتی با لباس مقدس بسیجی به مدت ۲ سال متوالی خدمت می نماید و در طی این دوسال یکبار در سال ۱۳۶۴ در حین گشت زنی به علت سقوط در گودال ستون فقرات ایشان مورد عمل جراحی قرار می گیرد و یک بار دیگر درعملیات نصر۸ (شمال شرق سلیمانیه عراق) به دست دژخیمان رژیم بعث عراق مجروح می گردد. ( ۳۵ درصد جانبازی ).
شهید الیاس سوری در سال ۱۳۶۶ به عضویت رسمی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در می آید و مفتخر به پوشیدن خلعت مقدس پاسداری شده و در گردان مهندسی رزمی لشکر ۵۷ حضرت ابوالفضل استان لرستان در کسوت تخریب چی شروع به فعالیت جدید می نماید و تقریبا در تمام عملیات هایی که لشکر ۵۷ در آن حضور داشت به عنوان تخریب چی و خط شکن و بازکننده معابر و میادین مین فعالیت های متهورانه و جسورانه ای از خود به نمایش گذاشت.
به طوری که در عملیات نصر ۸ که در آبان سال ۱۳۶۶ در شمال شرق سلیمانیه جهت تصرف ارتفاعات گرده رش و آسوس عراق و به طور غافلگیر کننده ای انجام شد ایشان در حین بازکردن معبر به دو رشته سیم خاردار توپی که ارتفاع آنها بیش از یک متر بود می رسند و تیربارچی دشمن در فاصله ۲۰ متری نیروهای خودی قراردارد که ایشان زیپ اورکتش را می بندد و خود را بروی سیم خاردار پل می کند و می گوید از روی بدن من عبور کنید .
یکی از همرزمانش نقل می کند درآن عملیات وقت آنچنان تنگ بود که حتی ایشان فرصت پوشیدن دستکش را نداشت و هنوز لباس های پاره پاره شده و جراحاتی که در اثر دراز کشیدن روی سیم خاردار بر دست وسینه اش وارد شده بود و خون از آنها جاری می شد را فراموش نمی کنم.
آری این است هنر مردان خدا که هم خوب کار می کردند و هم کار خوب می کردند. همچنین در عملیات نصر۸ بود که همه فرماندهان جنگ بالأخص آیت الله هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه زبان به تحسین آن گشودند و آن را فاو کوچک لقب دادند. اگر نبود رشادت ها و جانفشانی های چنین دلیر مردانی این امر غیرممکن ،هرگز ممکن نمی گشت.
شهید «الیاس سوری» پس از گذراندن دوره های متعدد مربی گری تخریب در پادگان شهید منتظری کرمانشاه و شهید حبیب اللهی نیروی زمینی سپاه و پس از طی فرماندهی دسته از گردان تخریب از بیست فروردین سال 1366 تا پانزدهم آذر سال 1366 با عضویت بسیجی و از یک دی سال 1366 تا ده فروردین سال 1370 فرمانده گروهان دوم از گردان تخریب و در سال ۱۳۷۱ به عنوان فرمانده گردان تخریب تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل در می آید. حال مأموریت فرمانده جوان و بچه های تخریب هنوز تمام نشده، بلکه تازه کار آنها شروع شده است باید پیکر خیلی از بچه هایی که در مرزها و مناطق جنگی جا مانده بودند به خاک ایران انتقال داده می شد و خیلی از مناطق از و جود مین های کار گذاشته شده توسط دشمنان پاکسازی می شد.
شاید بتوان گفت تنها بچه های تخریب بودند که با خیلی از مناطقی که مین گذاری شده بودند آشنایی داشتند و در مورد نحوه پاکسازی مناطق آگاهی کامل داشتند. ایشان بعد از جنگ تحمیلی در راستای همین مأموریت از هیچ کوششی جهت پیشبرد اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی دریغ نکرد.
شهید «الیاس سوری» در دوم فروردین سال 1373 جهت انجام مأموریت عازم بانه کردستان می شود و به مین کاری محل عبور اشرار ،کومله و دومکرات ها می پردازد تا اینکه در بیست و هشت فروردین سال 1373 با ماشین روی مین می رود و از ناحیه سر و پا مجروح می گردد که فرماندهی تیپ ۵۷ آقای حاج نوری به ایشان می گویند شما قریب به یک ماه است که در منطقه مستقرید و مجروح هستید به مرخصی بروید ولی روح ملکوتی شهید در قالب تن نمی گنجد و سودای پرواز به آسمان ها و پیوستن به خیل دوستان شهیدش و رسیدن به آمال و آرزوی دیرینه اش دارد.
یک روز قبل از شهادت به همرزمانش سفارش می کند که اگر شهید شدم وصیت نامه ام در آلبوم شخصی ام در یک چمدان که پیش یکی از برادرانم که محصل است می باشد. شب شهادت ایشان یکی از همرزمانش در عالم رؤیا می بیند که عروسی ایشان است صبح روز شهادت خواب را برایش تعریف می کند ایشان می گویند اگر امروز شهادت نصیبم شد واقعأ عروسی من است.
چون چه سرور و شادمانی والاتر از شهادت وجود دارد علی ایحال در روز پنجشنبه در هشت اردیبهشت سال 1373 ساعت سه ونیم بعد از ظهر که ایشان در حال ثبت و گراگیری میدان مین در تنگه هنگ ژال (آسمان بین) منطقه بانه کردستان پای شهید به تله انفجاری مین M-16 برخورد می نماید و پس از دو الی سه دقیقه روح بلند و ملکوتیش از عالم خاک به افلاک می رسد. در این انفجار یکی از برادران طرح عملیات که همراه ایشان بوند سخت مجروح و یک پای ایشان قطع و از ناحیه چشم آسیب جدی می بیند.
پیکر مطهر ایشان سه روز بعد در روز یکشنبه بر فراز دستان مردم فهیم و قدر شناس شهرستان کوهدشت در قطعه شهدای بهشت زهرای آن شهرستان تشییع و در کنار دیگر همرزمانش آرام می گیرد.
دست نوشته نامه شهید «الیاس سوری»
بار خدایا درود فرست بر محّمد(ص) آل محّمد ویاری نما فرزند خلف رسول الله امام امت خمینی بشکن را، سلام بر ارواح پاک شهدای به خون خفته انقلاب اسلامی .
بار خدایا قلب این بنده ی حقیر را با نور خود منّور بگردان و ایمان مرا آنچنان استوار کن که در برابر کوهی از بلایا و مصایب خم به ابرو نیاورم.
بار خدایا عشق خودت را چنان در سینه ام بنشان که در واپسین دم حیات نام تو بر زبانم ،عشق حسین در دلم و شور خمینی در سرم باشد. سخن تو با بنده و رسولت حضرت محّمد (ص) اشک شوق در چشمانم جاری کرده انگاه که فرمودی: «یا ایها الذین امنوا هل ادلکم علی تجارة تنجیکمـ من عذاب علیم تومنون بالله ورسوله وتجاهدون فی سبیل الله باموالکم وانفسکم»
ای اهل ایمان آیا می خواهید شما را به تجارتی سودمند دعوت کنم، تجارتی که شما را از عذاب سخت روز قیامت نجات دهد. ایمان بیاورید به خدا و رسولش و جهاد کنید در راه خدا با اموال و جانتان.
ای مولا و آقای من امروز را به امید عفو و گذشت و با درخواست احسان و بخشش به سوی تو آمده ام. بار خدایا اگر حیاتم در پیشرفت اسلام مثمر ثمر نبود خونم را عامل حرکت و وحدت هر چه بیشتر برادران مسلمانم بگردان.
برادر عزیز حزب الله مبادا مرگ من تحمل تو را از بین ببرد و صدای ناله و گریه تو به گوش نامحرم برسد. مادر جان با استقامت و صبرتان به زنان درس عبرت بدهید زیرا قربانی کرده در راه خدا گریه و شیون ندارد.
پدرم مرا ببخش اگر نتوانستم زحماتت را جبران کنم مبادا به عنوان اینکه شهید داده اید از دولت انتظار کمک داشته باشید چون همانطوری که فروختن گوشت قربانی حرام است انتظار بیش از حد داشتن از دولت هم صحیح نیست.
خواهران و مادران روستایی حجاب اسلامی را که خداوند در سوره نور به زنان امر فرموده رعایت کنید تا حضرت فاطمه زهرا از شما راضی باشد، ملت عزیز همیشه این آیه از قرآن شریف را در نظر داشته باشید.
این را هم به شما امت مسلمان بگویم که همه رزمندگان با دیده باز و قلبی سرشار از عشق به اسلام و انقلاب به جبهه حق علیه باطل می روند و بنده هم با آگاهی کامل به جبهه آمده ام و همیش آرزوی شهادت در سر داشته ام .
بار خدایا ایمان مرا محکم گردان تا از پس امتحانت برآیم یا امتحان را بر من آسان گردان تا موفق شوم و اگر شهید شدم به جای پرچم سیاه پرچم سرخ و پرچم سفید را به نشانه پیروزی بر آشفته کنید.
و برادران رهبر انقلاب را حتماً حمایت کنید و یادتان نرود تا به حال کسانی هستند که هرگز اصلاح نخواهند شد اینان کسانی هستند که هرگز از خود سؤال نمی کنند که از کجا آمده اند و به کجا خواهند رفت این دسته از امر به معروف و نهی از منکر به دورند و هرگز ساخته نخواهند شد (مثل منافقین).
مردم در کارهای خود خدا را در نظر بگیرید .ای کسی که در جایی حاکم شده ای و پشت میز ریاست نشسته ای ، ای مسئولین منطقه در هر پست و مقامی که هستید به آن میز دلخوش نباشید (چون بنا به فرمایش حضرت علی (ع) اگر ریاست ماندگار بود هرگز به تو نمی رسید) ، به داد مردم مستضعف برسید.
ای مردم با بسیج همکاری مستمر داشته باشید و خالصانه و برای خدا کار کنید چون اگر اشتباه کوچکی از یک بسجی سر بزند اشتباه او را به گردن همه بچه های خالص می گذارند، کاری نکنید که منافقین سوء استفاده نمایند ، رزمندگان اسلام را یاری کنید.
ای معاندین و منافقین کوردل و ابر قدرت های تو خالی ،ما تا امامی به این هشیاری داریم بدانید که انقلاب اسلامی هرگز شکست نخواهد شد، و دلتان را خوش نکنید که ما فلان توطئه را در نظر داریم و فلان کار را خواهیم نمود به خود آیئد و دست از این کارها بردارید که مورد خشم و غضب الهی قرار خواهید گرفت.
و ای مردم همراه و همپای اماممان باشید و حرف علمای متعهد ما را گوش کنید و پشتیبان آنها باشید گرچه پشتیبان او و همه ما خداست و این را هم فراموش نکنیم که خدا فرموده «شما حرکت و از من برکت » و تا رفع فتنه درجهان به مبارزه ادامه دهید و ترسی از مرگ نداشته باشید چون مرگ در راه خدا زندگانی دوباره است و براساس آیه شریفه « قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» به مبارزه خود ادامه دهید.
و اما برادرانم ای برادر اسلحه به زمین افتاده مرا بردار و تیرش را به طرف دشمن خالی نما.
جوانان حزب اللهی و امت مسلمان این نکته را از من به یاد داشته باشید امروز در بستر مرگ، مرگ به سراغ انسان آمدن ننگ است به استقبال شهادت بشتابید تا مرگ سیاه در بستر به سراغتان نیاید.
انتهای پیام/