به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، پیکرهای بیسر، پیکرهای پر زخم، پیکرهای پاره پاره و اربا اربا شده، پیکرهایی که هر کدام با شکل خاص در پله آخر دیدار شهدا با معبود در خاک قرار میگیرند حکایت معامله عاشقانه مردان خداست در طول تاریخ، از ابتدای خلقت بنی آدم تا روزی که جهان صحنه مبارزه بین نیک و بد است.
پنجشنبه هفتم خرداد بود که پیکر یکی از شهدای فاطمیون غریبانه در تهران تشییع و در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد. رزمنده دوران دفاع مقدس «جعفر طهماسبی» روایتی از خاکسپاری پیکر این شهید را بازگو کرده است که در ادامه میخوانید.
«از اینجا شروع میکنم، یکی دو هفته پیش پیکر مطهر شهید اصغر پاشاپور که بهمن سال گذشته در سوریه به شهادت رسیده بود در خاک آرام گرفت.
شهید اصغر وقتی در خانه قبر قرار گرفت، سری در بدن نداشت. تکفیریهای کافر به خاطر کینهای که از مدافعان حرم داشتند سر و دست او را جدا کردند. وقتی برای این شهید ذکر تلقین را میخواندم دوستانی که در اطراف قبر بودند مدام یاد میکردند از بدن بیسر سیدالشهدا علیه السلام.
پنجشنبه هفتم خرداد دوستان خبر دادند که پیکر یکی از شهدای فاطمیون برای دفن در قطعه ۵۰ به گلزار شهدای بهشت زهرا (س) آمده. سوال کردم تازه شهید شده و یا اینکه از شهدایی است که پیکرش بعد از ماهها تفحص شده؟ جواز دفن را دیدم.
تاریخ شهادت بهمن ۹۸ ذکر شده بود، یعنی اینکه بیش از چهار ماه از شهادتش میگذشت؛ اما شنیدم که در تابوت فقط راس شهید را تشییع میکنند. تابوت شهید را مقابل قبر قرار دادند.
حرف از مادر و خواهر شهید نبود. فقط نام برادرش را میبردند تا برای آخرین بار با برادرش وداع کند. من هم کفشها را کندم و آستینها را بالا زدم تا شهید مدافع حرم دیگری را در خاک بخوابانم.
به توفیق الهی و لطف شهدا، پیکر مطهر تعداد زیادی از شهدای مدافع حرمی که در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) دفن شدند را در خاک گذاشتم. خیلی از آنها بیسر بودند و رگهای گردنشان روی خاک قرار گرفت، اما این شهید با همه آنها فرق داشت.
این شهید پیکرش بیسر نبود بلکه سرش بیپیکر بود. وقتی بندهای کفن را باز کردم با وسواس خاصی سراغ سرش رفتم. سرش را داخل پارچهای سفید پیچیده بودند. تصورم این بود که جمجمهاش در پارچه پیچیده شد، اما سیاهی موی پرپشت و یک دست مشکی این جوان ۲۲ ساله شهید متحیرم کرد. بیش از چهار ماه از شهادتش گذشته بود.
مقداری خاک آغشته به تربت کربلا و مهر کربلا زیر گونه شکستهاش قرار دادم و تلفین خوانده شد. دست راستم را پشت سرش گذاشته بودم و با ذکر تلقین تکان میدادم. حالم دست خودم نبود. چند وقت قبل بدن بیسر شهید اصغر پاشاپور و این بار سر بیبدن شهید محمد ناطقی. بعد از تلقین هم کفن کربلا رسید و سر بیبدن در آن پیچیده شد. حکایت عجیبی بود.
شما هم اگر توفیق پیدا کردید و گلزار شهدای تهران رفتید فاتحهای بر مزار شهید بیسر «اصغر پاشاپور» و مزار شهید بیبدن «محمد ناطقی» بخوانید. انشاءالله در روز حشر شفیع ما باشند.»
انتهای پیام/ 141