شهید «یعقوب شکاری»

در تاریخ انقلاب‌تان بنگرید و پشتیبان دائمی انقلاب باشید

شهید «یعقوب شکاری» در بخشی از وصیت‌نامه خود نوشته است: همیشه پشتیبان امام و روحانیت باشید، در تاریخ انقلاب‌تان بنگرید و پشتیبان دائمی انقلاب باشید.
کد خبر: ۳۹۸۹۷۷
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۹ - 30May 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان‌شرقی، شهید «یعقوب شکاری» در اول شهریورماه 1343 در شهرستان سراب آذربایجان‌شرقی دیده به جهان گشود. وی با شروع جنگ تحمیلی علیه کشورمان، در سن 18 سالگی در صدد دفاع از میهن اسلامی برآمد. این شهید والامقام پس از حضور در چند عملیات مهم بالاخره در تاریخ 25 اسفندماه 1363 در عملیات بدر به آرزوی دیرین خود که همانا شهادت بود رسید.

زندگی‌نامه شهید:

شهید «یعقوب شکاری» در اولین روز شهریور 1343 در شهرستان سراب به دنیا آمد. وی دوران ایتدایی را در دبستان آزادی گذراند و تا سوم راهنمایی به تحصیلات خود ادامه داد ولی به علت مشکلات زندگی از ادامه تحصیل باز ماند.

سال 1361 به عنوان بسیجی داوطلب، جهت مقابله با ضدانقلاب عازم کردستان شد. سپس به جبهه‌های جنوب رفت و در عملیات‌های والفجر مقدماتی و والفجر 1 شرکت کرد. او در این دو عملیات نیروی مخابرات و واحد تخریب تیپ 9 لشکر عاشورا بود.

یعقوب در این عملیات موفق شد یکی از هلی‌کوپترهای دشمن را با آر پی جی 7 ساقط کند و خودش نیز از ناحیه پا مجروح شد. بعد از مدتی در عملیات والفجر 4 به عنوان بی‌سیم‌چی شرکت کرد. سپس به درخواست خودش در آذرماه 1362 به واحد اطلاعات انتقال یافت و در منطقه قصرشیرین به تیم‌های شناسایی پیوست.

در عملیات خیبر با گروه 42 نفره به جزیره جنوبی نفوذ کرده و در ایجاد محلی مشخص با دادن علامت به وسیله چراغ قوه‌های دستی برای فرود هلی‌کوپترهای خودی انجام وظیفه کرد. او در میدان نبرد با دشمن و در مقابله با پاتک‌های دشمن حماسه آفرید و شلیک‌های بی‌امانش یادآور آیه مبارکه " و ما میت اذ رمیت و لکن‌الله رمی" بود. شکاری، در این عملیات بر اثر اصابت تیر از ناحیه پا زخمی و به بیمارستان منتقل شد و بعد از بهبود نسبی به جبهه بازگشت.

از خرداد 1363 در منطقه پاسگاه زید، مشغول شناسایی شد. وقتی آب‌گرفتگی منطقه زید پیش آمد با جمعی از نیروهای اطلاعاتی به کردستان رفته و در شناسایی منطقه "سیدکان" عراق حضور یافتند. در عملیات بدر که هدایت گردان امام‌حسین(ع) را بر عهده داشتند به خوبی و به نحو احسن کارش را انجام داد.

در ادامه عملیات بعد از عبور از رودخانه دجله به دستور آقا مهدی باکری ماموریت یافت گروه تخریب را برای انفجار پل العماره بصره تا پای کار ببرد اما نرسیده به پل و در اثر تیراندازی‌های دشمن به شهادت رسید و جنازه‌اش همان‌جا ماند. پیکر مطهرش در سال 1375 به آغوش خانواده‌اش بازگردانده شد.

خاطرات، مادر شهید:

در خانه نشسته بودیم و با هم درددل می‌کردیم. گفتم چندین بار زخمی شدی، مدتی بمان و استراحت کن. روبرویم نشست، دست‌هایم را با محبت گرفت. درحالی که به چشمانم نگاه می‌کرد، گفت مادر، ما بایستی از دین اسلام و میهن اسلامی که در این مقطع حساس در خطر است دفاع کنیم. همه وظیفه دارند از مملکت دفاع کنند. من بیایم کنار شما بنشینم، که چه بشود؟ در حالی که الان کار واجب ما جنگ است و نیاز است که از کشور دفاع کنیم.

روز قبل از آخرین اعزامش تشییع جنازه شهید چاوشی بود. آمد خانه، خیلی دستپاچه بود. همه‌جا را به دقت نگاه می‌کرد. آن شب تا صبح نماز خواند. نزدیکی‌های صبح دیدم کیفش را روی دوشش انداخت. روی تمام بچه‌ها و برادرانش را بوسید.

با من هم خداحافظی کرد. دم پله، فرزندم را در آغوش کشیدم. رفت و دوباره برگشت. من هم انگار به دلم افتاده بود، آخرین باری است که او را می‌بینم. شهادت از قیافه‌اش می‌بارید. رفت که سوار ماشین بشود گفتم یعقوب بیا. برگشت و گفت کاری داشتی مادر؟

گریه کردم، آمد دوباره سر مرا در آغوش گرفت و اظهار محبت کرد و گفت مرا حلال کن. از خواهرم که نخواستم بیدارش کنم از طرف من، خداحافظی کن. رفت چند روز بعد از رفتنش در خواب دیدم که یعقوب شهید شده است.

فرازی از وصیت‌نامه شهید:

چه عظیم است تکلیف دفاع از اسلام و مسلمین و چه سنگین است مسئولین زینبیان، در رساندن پیام خون شهیدان، راست قامتان تاریخ.

وصیتی به تمامی برادران حزب‌الله. همه کارهایتان فقط برای خدا باشد. زیاد به مال دنیا توجه نکنید. همیشه پشتیبان امام و روحانیت باشید. در تاریخ انقلاب‌تان بنگرید و پشتیبان دائمی انقلاب باشید. زیاد قرآن بخوانید و بر نفس خود، غلبه کنید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها