به گزارش خبرنگار دفاعپرس از بوشهر، شهید «عبدالرحمن بنیادی» در یکم اسفند 1339 در بندر ریگ از توابع استان بوشهر دیده به جهان گشود و در تاریخ دوم فروردین 1361 در عملیات فتح المبین در جبهه شوش به لقاء الله پیوست و به آرزوی دیرینه خود رسید.
وصیتنامه شهید:
وصیتنامه خود را نام خدا و یاد او شروع میکنم و چون در این دوران حساس و شرایط کنونی که از طرف حمله به سوی اسلام عزیر شده و در معرض خطر میباشد.
جهانخواران خارجی با سرکردگی آمریکا و شوروی و مزدوران داخلیش منافقین و ملحدان کافر هر روز فاجعهای برای ما میآفرینند و با علاقه شدیدی که خودم حس کردم و برای پاسداری از خون شهیدان و رهایی کشور عزیز اسلامیمان از زیر سلطه بعثیان آمریکایی و به جبهه اعزام می شوم.
نمی توانم زنده بمانم و هر روز شهید بیاورند و بگویم چند شهید آوردهاند، فردا چند شهید میآورند و شهید شماری کنم و از ملت قهرمان و حزب الهی.
از مردم می خواهم که خون این همه شهید را پایمال نکنند و تا آخرین قطره خون خود از امام خمینی و اسلام دست نکشند و او را یاری نمایند چون اوست که می تواند در کشور اسلامی و دنیای مستضعفان را نجات دهد و آنها را از زیر سلطه استکبار جهانی براند.
و اما ای مادر عزیزم می دانم زحمات زیادی کشیده ای و مرا بزرگ کردی، برای چنین روزی که سرباز امام شوم پس با خبر شهادت من هیچ ناراحتی و گریه نکنید، چون منافقان با گریه شما خوشحال می شوند و من امانتی بودم نزد شما و هر وقت خدا صلاح ببیند خود را پس میگیرد.
و ای پدر شما هم ناراحت نباشید چون من بهتر از علیاکبر، حسین (ع)، قاسم، بهشتی و رجایی و باهنر و علی ماهینی و هزاران شهید دیگر نیستم و شما باید افتخار کنید که با زحمات شبانه روزی فرزندی بزرگ کردید و او را هدیه کردید به صاحب اصلیش. با شهادت من مسئولیت شما بیشتر می شود و خدا کند که از زیر بار این مسئولیت و امتحان در آئید.
و ای خواهرم می دانم که شما با حجاب و آن بیان کوبنده ای که دارید بیشتر و بهتر می توانید پیامرس خون شهید باشید.
اگر توانستید این وصیت نامه را در نماز جمعه و سر مزارم بخوانید تا بلکه کسانی که هنوز با انقلاب و امام خود خو نگرفتهاند و هنوز در تردید به سر می برند بخود آیند و تا اندازهای در آنها اثر بگذارد.
و اما برادرانم شما هم با درس خواندن خود در پشت جبهه وظیفه سنگینی بر عهده دارید و تا می توانید درس بخوانید چون مملکت احتیاج مبرمی به شما دارد و باید در مقابل منافقان در پشت جبهه بطور مداوم ایستادگی و روحانیت مبارز را یاری نمائید.
مادرم نگوئید که من به کام خود نرسیدم، هیچ راهی بهتر از این نیست که به الله پیوستم و روزی که من به منزل نو می روم روز دامادی من است و شما هیچگونه گریهای نکنید.
و از همه دوستان و آشنایان معذرت میخواهم که خداحافظی نکردم و از برادران میخواهم که به طور مقاوم از انجمن اسلامی حفاظت کنند تا کسانی که مورد تائید نیستند در آن رخنه نکنند.
همین طور از برادرانم در بسیج و شورا مخصوصاً برادرانی که در شورا میباشند سنگر را خالی نکنند، در آخر از برادران پاسدار میخواهم که اگر از نظر انشائی اشتباهی رخ داده آن را تصحیح کنند.
انتهای پیام/