به گزارش خبرنگار دفاعپرس از آذربایجانشرقی، شهید «محمدرضا گوگانی»، در در 15 مهرماه 1337 در خانوادهای مذهبی در تبریز متولد شد. وی پس از نیمهتمام گذاشتن درسش در دوران دبیرستان پس از آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شده و به پاسداری از مرزهای میهن اسلامی مشغول شد. شهید «گوگانی» پس از حضور در عملیات «والفجر 1» و «والفجر 2»، در تاریخ 25 مردادماه 1362 در منطقه حاجعمران جبهه غرب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
زندگینامه شهید:
شهید «محمدرضا گوگانی» در 15 مهرماه 1337 در خانوادهای مذهبی در تبریز متولد شد. پس از دوران کودکی وارد مدرسه شده، مشغول تحصیل گردید. دوره متوسطه را در دبیرستان دهقان (شهید آیتالله مدنی فعلی) نیمه تمام گذاشت و به استخدام ژاندارمری درآمد. دوران انقلاب به خاطر نافرمانی در کشتار مردم انقلابی، پس از سه سال خدمت، از ژاندارمری اخراج شد.
محمدرضا، بعد از آغاز جنگ تحمیلی به صورت بسیجی راهی جبهه شد و به گردان تخریب پیوست و در چند عملیات از جمله والفجر مقدماتی در کسوت تخریبچی شرکت کرد. بعد به واحد اطلاعات و عملیات رفته، سرپرست اطلاعات تیپ 2 لشکر عاشورا شد.
عملیات والفجر 1 را به اتفاق گردان تخریب و در مقام مسئول آموزش تخریب با دشمن جنگید. او در عملیات والفجر 2 که در منطقه حاج عمران صورت گرفت در اثر انفجار مین در تاریخ 25 مردادماه 1362 به شهادت رسید.
خاطرات، پدر شهید:
در دبیرستان دهقان کلاس دهم میخواند که انشایی علیه خانواده پهلوی نوشته بود. آقای خواجه نصیری مدیر دبیرستان، مرا صدا زد و گفت؛ محمدرضا چنین انشایی نوشته است. ما به خاطر تو انشا را برداشتیم و پنهان کردیم.
اگر اطلاعات میدانست هم برای شما دردسر ساز میشد هم پسرت را میبردند. به همین خاطر نتوانست ادامه تحصیل دهد. بعد از مدتی در زمان طاغوت به استخدام ژاندارمری درآمد. اول در مرز شوروی خدمت میکرد. انتقالیاش به تبریز گرفتیم.
انقلاب که شروع شد رضا با وجود این که نظامی بود، در تظاهرات شرکت میکرد. پس از سه سال خدمت در ژاندارمری، از دستور کشتار مردم در تظاهرات علیه رژیم پهلوی سرپیچی و از خدمت فرار کرد و سپس اخراج گردید.
بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی به صورت بسیجی به جبهههای حق علیه باطل اعزام گردید. در عملیات والفجر مقدماتی از ناحیه شکم به شدت زخمی شده بود که به اصفهان برده بودند.
به همراه پسرم علیرضا به عیادتش رفتیم. با 8 نفر مجروح در یک اتاق بستری بودند. همین که وارد اتاق شدیم، گفت پدر تو صاحب این اخلاق نبودی، چرا دست خالی به ملاقات 8 نفر مجروح آمدی؟ گفتم حواسم نبود. وضع جسمانیاش مناسب نبود. رودههایش بیرون ریخته بود. رفتیم وسایل خریدیم، دادیم محمدرضا. گفت چون هیچکس برای ملاقات این مجروحین نیامده است، شما هم اینجا نمانید، ناراحت میشوند.
فرازی از وصیتنامه شهید:
اکنون که به طرف کربلا عازم هستیم، امیدوارم بتوانم به عنوان یک سرباز اسلام وظیفه خود را به دین و میهن اسلامی به نحو احسن انجام دهم و در ردیف شهدای اسلام قرار گیرم. خداوند، امام را برای امت ما نگهدارد.
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو، هر دو جهان را چه کند؟
انتهای پیام/