به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرم آباد، کتاب «در کوچه آفتاب» زندگینامه و خاطرات شهید والا مقام «محمد علی یوسفوند» است که توسط «محمد تقی عزیزیان» نوشته شده است.
این کتاب 95 صفحهای را انتشارات «پراکنده» در سال 1396با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لرستان و سپاه حضرت ابوالفضل (ع) این استان چاپ و منتشر کرد.
برشی از متن کتاب
مش قجر لباسهایش را پوشید. ایستاد روبروی آینه و شانه را کشید به موهایش. کلاهش را زیر بغل زد و آرام از در اتاق بیرون رفت و راهی پاسگاه شد. از وقتی که منتقل شده بود با خودش کلنجار میرفت تا بتواند با شرایط جدید سازگار شود. «کن کت» روستای دور افتاده ای بود. زمستانهای سردی داشت.
مش قجر از بلندی کنار روستا بالا رفت و نفس زنان رسید به در پاسگاه. سرباز احترام نظامی گذاشت. رئیس پاسگاه توی حیاط ایستاده بود زیر پنجره کنار دیوار و رو به آفتاب. مش قجر داخل رفت. رئیس یکی دو قدم از سینه دیوار کنده شد و جلو آمد سلام و احوال پرسی کردند. بخار از دهانشان بیرون می آمد و در سردی حیاط پاسگاه نفس هایشان ابری می شد.
مش قجر دفتر حضور و غیاب را از روی میز بر داشت. اسمش را نوشت و ساعت ورودش را امضا کرد. یکی دو ساعت ماند بود به پایان وقت اداری پاسگاه. مش قجر برگه مرخصی را پر کرد و روی میز گذاشت تا رئیس امضا کند.
-بچه ممکن است امروز به دنیا بیاد.
- به به به مبارکی.
به خانه که رسید زنهای روستا آمده بودند و دور خانم شلوغ بود. مش قجر تکیه داد به دیوار که گلی و نشست گوشه حیاط.
صدای گریه بچه از اتاق بیرون آمد. قابله داد زد:
-دورشو خلوت کنین.
- بچه پسر بود و مشتلقش را به مش قجر دادند. نامش را «محمد علی» گذاشت. چند وقتی از تولد «محمد علی» نگذشته بود که مش قجر را به پاسگاهی در «خاوه» منتقل کردند.
انتهای پیام/