"سیدباقر حسینی" نماینده مردم سیستان در مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس گفت: سال 63، پانزده ساله بودم که به دورهی آموزشی در کرمان رفتم. پایان سال 63 خواستم اعزام بشوم که چون سنم کم بود، نگذاشتند.
وی ادامه داد: آن زمان کسانی که سنشان تکمیل نبود باید از طرف والدین خود رضایتنامه میبردند. خانواده من نیز موافق نبودند.
حسینی تصریح کرد: سال 64 برای اولین بار به جبهه رفتم. در مرحلهی نخست اعزام 2 ماهی در جبهه بودم. آن وقت سال سوم دبیرستان را در یک ترم در مجمتع آموزشی رزمندگان گذراندم و پس از آن به جبهه رفتم و در خردادماه، همزمان با ترم دوم امتحانات سال چهارم را گذراندم. همان موقع هم در جبهه بودم و هم درس میخواندم.
حسینی بیان کرد: بار نخستی که اعزام شدم، رستهام تیربارچی بود و در شلمچه خط پدافندی داشتیم. سنگرهای کمینی در عمق خاک عراق وجود داشت که ما را با قایق به آنجا میبردند و مدتها در آنجا حضور داشتیم. محل استقرار ما بر روی یک پل شناوری بود که روی آن پل هم چند کیسه شن بود. خمپاره زمانی نیز به محل ما اصابت میکرد که در آنجا برخی از رزمندهها مجروح شدند.
وی خاطرنشان کرد: برای بار دوم که اعزام شدم، من را به هورالعظیم بردند. در هور نیز تیربارچی و در سنگر کمینی در خاک عراق بودم. ما صدای گفتوگوی عراقیها را میشنیدیم اما خودمان باید به آرامی صحبت میکردیم تا کسی متوجه نشود.
حسینی تاکید کرد: دی ماه سال 65، عملیات کربلای 4 آغاز شد، اما در همان شب اول چون عملیات لو رفته بود و عراقیها مطلع شده بودند، عملیات ناموفق بود. در نتیجه ما وارد عملیات نشدیم. البته تعدادی از غواصان لشکر به شهادت رسیدند. در فاصلهی کوتاهی که بین عملیاتهای کربلای 4 و 5 بود ما را به اجبار به مرخصی فرستادند تا با این تاکتیک دشمن خیال کند نیروها به مرخصی رفتهاند وایران قصد عملیاتی ندارد.
نماینده مجلس شورای اسلامی خاطرنشان کرد: قبل از اجرای عملیات کربلای 5 همراه با سپاهیان محمد رسول الله(ص) به منطقه بازگشتم. 19 دی ماه عملیات کربلای 5 آغاز شد. جزو نیروهای لشکر 41 ثارالله بودم. ابتدا در گردان 415 بودم که بعد به گردانهای 409 و 405 رفتم. نیمههای شب پس از موج اول خط شکنان وارد خط شدیم.
وی ادامه داد: روز سوم عملیات یعنی روز 21 دی سنگینترین پاتک دشمن در طول جنگ اتفاق افتاد. نیروهای قصد پیشروی داشتند. یک گلوله آرپی از کنار سرم رد شد، من در تیررس دشمن بودم. گلولهی بعدی که آمد من خودم را بر روی زمین انداختم و خمپارهای به خاکریز اصابت کرد و ترکشی به چشمم اصابت کرد و در آنجا مجروح شدم. پس از مجروحیت من را به امیدیه و پس از آن با پرواز به بیمارستانی در تبریز منتقل کردند.
حسینی در رابطه با خاطرات خود از هور گفت: از هور خاطرات خیلی تلخی دارم. ماندن در سنگر کمین خیلی سخت بود، وقتی به عقب برمیگشتیم تا مدتها نمیتوانستیم به خوبی راه برویم. صبح روزی که میخواستیم به جلو برویم و در سنگرها مستقر شویم، دشمن حمله هوایی به اهواز کرد و صحنههای دردناکی رخ داد. شب که به سنگرهای کمین دشمن رفتیم، منافقین بلندگوهایی در منطقه کار گذاشته بودند تا روحیه رزمندهها را تضعیف کنند. اما آن تبلیغات نه تنها بر رزمندههای اثری نمیگذاشت بلکه آنها را مصممتر میکرد.
وی افزود: دشمن در آن منطقه به شکل ناجوانمردانهای با چهارلول ضدهوایی بچهها را به رگبار میبست و خیلی از دوستان ما اینگونه به شهادت رسیدند.
این نماینده مجلس شورای اسلامی در رابطه با سمت خود در جنگ گفت: من پس از حضور در خطهای پدافندی در هور و شلمچه، من بیسیمچی فرمانده گروهان شدم.
وی همچنین در رابطه با تحصیلات خود گفت: همان زمانی که در مجتمع آموزشی رزمندگان درس میخواندم، آقای امینی معاون امور ایثارگران وزارت آموزش و پرورش به جمع ما آمد و گفت: شما رزمندگان علاوه بر تلاشی که در جبههها دارید باید درس هم بخوانید. چون جنگ تمام میشود و بسیاری از شماها میمانید. کشور نیز به دنبال افراد تحصیلکرده است. امروز خیلی از مرفهین و آقازاده دارند درس میخوانند. نکند فردا روزی بعد از جنگ کشور به دست اینها بیافتد.
حسینی تصریح کرد: از جمع همهی آن دوستانی که بودیم تمامی به تحصیلات خود ادامه دادیم. برخی به شهادت رسیدند و آنهایی که ماندند وقت خود را صرف خدمت به انقلاب اسلامی کردهاند و من نیز اکنون نماینده مجلس هستم.
انتهای پیام/