به گزارش خبرنگار دفاعپرس از آذربایجانشرقی، شهید «علی غفارپور» 30 دیماه 1345 در شهرستان سراب دیده به جهان گشود. در مقطع سوم راهنمایی مشغول تحصیل بود که به خاطر دفاع از میهن اسلامی، درس را ناتمام گذاشته و با رضایت مادرش به جبهه رفت. این شهید والامقام سرانجام در تاریخ 9 اردیبهشتماه 1365 در عملیات والفجر 8 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
زندگینامه شهید:
شهید «علی غفارپور»، 30 دیماه 1345 در شهرستان سراب دیده به جهان گشود. مقطع ابتدایی را در مدرسه آزادی سراب سپری نمود. در مقطع سوم راهنمایی مشغول تحصیل بود که به خاطر دفاع از میهن اسلامی، درس را ناتمام گذاشته و با رضایت مادرش به جبهه رفت.
عملیات خیبر را در واحد تخریب لشکر عاشورا بود و بعد از خیبر به واحد اطلاعات لشکر 31 عاشورا پیوست. در شناسایی مناطق چوارتا، چنگوله و شطعلی حضور داشت. در عملیات والفجر 8 نیروی شناسایی و غواص بود. با اینکه در این عملیات سه بار مجروح شده بود، اما منطقه را ترک نکرد.
سرانجام وی در ادامه عملیات والفجر 8 و در تاریخ 9 اردیبهشتماه 1365 در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهرش سال 1376 توسط گروه تفحص کشف و در گلزار شهدای شهرستان سراب به خاک سپرده شد.
خصوصیات بارز شهید:
فردی متین، با ایمان و کمحرف بود. همیشه تبسم به لب داشت. معنوی و باوقار بود و در عین حال با دوستانش شوخی و مزاح میکرد. نظم و انضباظ زیادی در کارهایش داشت و در انجام واجبات و صله رحم پیشتاز.
به نمار خواندن علاقه خاصی داشت. با چنان حالتی اذان میگفت که روی شنونده تاثیر میگذاشت. انسانی متواضع، باشخصیت و دارای عزتنفس بود. وقتی جای خلوتی پیدا میکرد، به سجده میافتاد و گریه میکرد. شجاع و خدا نترس بود. زیربار حرف زور نمیرفت و هرگز از نماز شب غافل نمیشد.
خاطرات، برادر شهید:
به جبهه که رفت در نامههایش مینوشت تا شهید نشوم به منزل مراجعت نخواهم کرد. بارها از خداوند خواسته بود تا مفقودالاثر شود. یکی از دوستانش مطلعام کرد که علی آمده مرخصی.
رفتم منزل و متوجه شدم مادرم به او اصرار میکند تا به حمام برود. از این کار امتناع میکرد. باهم به حیاط رفتیم، به او گفتم چرا به حمام نمیروی؟
گفت برادرجان ببین من زخمی هستم. او از دو دستش تیر خورده بود و نمیخواست مادرمان متوجه زخمهایش شود. خودم به مادر گفتم علی زخمی شده است.
زمانی که دستش زخمی شده بود میگفت در راه اسلام نثار دو دست که چیزی نیست. با آن وضعیت سه روز ماند و روز چهارم به جبهه برگشت. بعدها باخبر شدیم قبل از مراجعت به منزل سه روز را در بیمارستان مانده بود و چون مرخصاش نمیکردند، از بیمارستان فرار کرده بود.
بعد از چند روز دوباره به جبهه رفت. با همان دوستانی که به سراب آمده بود برگشت جبهه و کنار همان دوستانش شهید شد.
فرازی از وصیتنامه شهید:
با سلام و درود به رهبر عظیمالشان انقلاب که او راه حسین شهید میباشد. من از شما میخواهم که هرگز از وجود خدا غافل نمانید. همیشه عبادت کنید و راه دین اسلام را که راه پیامبران و امامان میباشد برای خود پیشه کنید.
همیشه نماز بخوانید که نماز است که انسان را پاک نگه میدارد و هرگز به فکر هواینفس نباشید. چون مادر بتها، نفس شماست. تا این بتها را نشکنید، نمیتوانید الهی باشید. شما جوانها بهتر میتوانید تهذیب نفس کنید. شما به ملکوت نزدیکتر هستید از پیرمردها. در شما آن ریشههای فساد کمتر است.
پدر و مادر عزیزم، من به جای اینکه در طول عمرم که 21 سال، خدمتی به شما بکنم خیلی هم اذیت کردم. من در آخرین لحظات زندگی از شما میخواهم مرا حلال کنید. از خواهران، برادران، فامیلها و در نهایت دوستانم حلالیت میخواهم.
باز از پدر و مادرم میخواهم که مرا حلال کنند. حق شما بر گردن من زیاد است و به قلم نمیآیدکه بنویسم. سلام و درود من به پدران و مادران شهدا که عزیزانشان را از دست دادند و باز هم افتخار میکنند که پسرم در این راه جان داد. در راه دین و ایمان.
انتهای پیام/