به گزارش خبرنگار دفاعپرس از آذربایجانشرقی، شهید «حبیب بدلی» در 3 تیرماه 1343 در تبریز دیده به جهان گشود. وی پس از 3 دوره حضور در جبهههای حق علیه باطل و جنگیدن با دشمن، سرانجام در تاریخ 19 اسفندماه 1364 در عملیات والفجر 8 در راه پاسداری از وطن، به شهادت رسید.
زندگینامه شهید:
شهید «حبیب بدلی» در 3 تیرماه 1343 در خیابان منجم تبریز دیده به جهان گشود. در دوران کودکی مبتلا به بیماری سخت رماتیسم قلب گردید که پس از معالجات فراوان و دعاهای بسیار به درگاه خداوند بهبود یافت. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در مدرسه شاهاسماعیل خیابان منجم به پایان رسانید.
اوایل انقلاب باتوجه به سن کمش به طور جدی در فعالیتهای ضد رژیم شاه شرکت داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مسجد حاج شیخ رضا تبریز به فعالیتهایش ادامه داد.
حبیب در رشته ریاضی تحصیلات دبیرستان خود را در مدرسه فردوسی شروع و دیپلم خود را با نمرات ممتاز در سال 1361 دریافت کرد. باتوجه به علایق و اعتقاداتش، برای ادامه تحصیل در علوم اسلامی و طلبگی به قم مراجعه کرد و پس از قبولی در امتحانات ورودی در مدرسه رسول اکرم(ص) مشغول به تحصیل شد.
اولین بار اسفندماه 1362 در جبهه حضور یافت. دومین حضورش را در جبههها اسفندماه 1363 تجربه کرد و سومینبار در تیرماه 1364.
با اینکه علاقه شدیدی به دروس اسلامی داشت و مشغول تحصیل بود ولی هیچوقت جهاد در راه خدا را فراموش نمیکرد، به طوری که در چهارمین و آخرین اعزامش به جبهه در 16 اسفندماه 1364، موقع سازماندهی به خاطر اینکه سابقه حضور در اطلاعات عملیات داشت به واحد اطلاعات لشکر عاشورا پیوست.
عملیات شروع شده بود و ادامه عملیات والفجر 8 به سمت کارخانه نمک عراق بود. به اتفاق نیروهای شناسایی مستقر در منطقه سازماندهی و به شناسایی رفت. وی بعد از چند ساعت هدف گلوله تکتیرانداز عراقی قرار گرفته و به مقام شهادت نائل آمد.
خاطرات، پدر شهید:
جبهه که بود، میگفت وقتی برای من پول میفرستید، همان قدری بفرستید که برای دوستانم میفرستند. اضافه پولی را که برایش میفرستادم، پس میفرستاد. میگفت من هم باید مثل دوستانم ساده باشم. وصیت کرده بود که وسایل و دوچرخهاش را به دوست صمیمیاش که در جامیشآوا زندگی میکرد، بدهم.
فرازی از وصیتنامه شهید:
سلام بر خانواده عزیزم، آن پدر و مادری که سالیان دراز در رشد و تربیت من کوشش نموده و چه سختیها و رنجها که نکشیدهاند.
میدانم که شما را چقدر آزار و اذیت نمودهام. در این لحظات از شما میخواهم مرا حلال کنید. از شما میخواهم که در صورت شهید شدن، نمیگویم گریه نکنید، زیرا که گریه تسلیبخش روح و روان است، اما تو را به خدا مقابل طعنههای بدخواهان صبور باشید.
در مقابل ضدانقلابها گریه نکنید، صبر و استقامت را از دخت صدیقه کبری، خانم زینب(س) یاد بگیرید که شاهد شهادت پدر و مادر و برادرانش بوده و با این همه صبر نموده است.
اما تو ای پدرم از شما نیز میخواهم که جدا مرا ببخشید و نسبت به اعمال و آزارهایی که به شما دادهام، مرا عفو کنید. پدرجان آرزو دارم در کارهایتان همیشه خدا را به یاد داشته باشید. پدرجان فکر دنیا و مادیات را رها سازید و به آخرت متوجه شوید.
برادران عزیزم، از شماها میخواهم که بسیار خوب درس بخوانید و در راه تحصیل خودتان را بسازید. قسمتان میدهم ای برادران؛ اگر درس میخوانید و یا اگر کاری میکنید تنها به فکر خدا باشید و بس. سعی کنید در راه الله حرکت کنید که تنها راه پیروزی و رستگاری است و از خدمت به اسلام و مسلمین هرگز دست برندارید.
اما خانواده عزیز، مقداری پول دارم که در راه جبهه، رد مظالم و صدقه، خرج کنید. از اثاث بدان صورت چیزی ندارم مگر در حجرهام در قم که سفارش میکنم تمامی وسایل و کتب مرا به برادران و طلاب محترم بدهید تا آنها استفاده کنند و برای من طلب مغفرت کنند.
اما یک وصیت به پدر و مادر و خانواده محترمم؛ نمارها و فرایض واجبه را ترک نکنید و به امام و اسلام متعهد و وابسته نباشید.
انتهای پیام/