عمو عبدالحسین یک شیر مرد بود

سید محمدعلی واحدی معروف به اقبال واحدی، در خانه‌ای زیبا پذیرای ما شد تا درباره عموهایش برایمان بگوید؛ شهیدان سید عبدالحسین و سید محمد واحدی، از نیروهای کلیدی و اصلی گروه انقلابی فدائیان اسلام بودند.
کد خبر: ۴۰۲۴۸
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۴ - 04February 2015

عمو عبدالحسین یک شیر مرد بود

به گزارش دفاع پرس، سید محمدعلی واحدی معروف به اقبال واحدی، در خانهای زیبا پذیرایمان شد تا درباره عموهایش برایمان بگوید؛ شهیدان سید عبدالحسین و سید محمد واحدی، از نیروهای کلیدی و اصلی گروه انقلابی فدائیان اسلام.

«واحدی» اگرچه در زمان شهادت عموهایش سن و سال چندانی نداشته ولی به خاطر تیزهوشیاش، گفتههای اعضای خانواده بهویژه پدرش که خود نیز از مبارزان بوده را خوب به یاد سپرده و آنها را برایمان بازگویی کرد.

اقبال واحدی پیش از هر چیز، حکایت پا گذاشتن خود به دنیای خاکی را ذکر میکند و اینکه در زمان تولدش، پدر و برادر بزرگش در زندان بوده اند و بعد از مدت کوتاهی خبر آزادی آن ها به خانه واحدیها میرسد و همین میشود که نام «محمدعلی» که پیشنهاد پدر برای نامگذاری بود در زبان ها به «اقبال» تغییر میکند.

 

 

مرد شماره دو فداییان اسلام

واحدی در بین عموهایش به سراغ عموی بزرگتر میرود و حرف هایش را با یاد از شهید عبدالحسین واحدی آغاز میکند. شهید حجت الاسلام سید عبدالحسین واحدی نفر دوم فدائیان اسلام پس از شهید حجت الاسلام نواب صفوی بود که با وجود جوانی از شجاعت و فراست بالایی در مبارزه با ظلم خاندان منحوس پهلوی برخوردار بود. اقبال واحدی وقتی از این عموی خود یادمیکند، چشمانش برق میزند و با حس و حالی کاملا متفاوت، مبارزات او را مرحله به مرحل تا شهادت ذکر میکند.

شهید سید عبدالحسین واحدی در سال 1308 در شهرستان سنقر استان کرمانشاه متولد شد. علوم مقدماتی را از پدرش آموخت و سپس برای تکمیل تحصیلات، ابتدا به قم و سپس به نجف رفت و در آن جا با شهید نواب صفوی آشنا شد. او سپس با شهید نواب به قم برگشت و درسش را ادامه داد.

محمدرضا پهلوی که از سفر آمریکا برگشت، تصمیم گرفت جنازه رضاخان را به قم ببرد و پس از طواف در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، علما و مراجع را وادار کند تا بر جنازه او نماز بخوانند! شهید واحدی فرصت را مغتنم شمرد و مبارزه علنی علیه رژیم را آغاز کرد. او با سخنرانیها و افشا گریهایش کاری کرد که روحانیون و طلاب در این مراسم شرکت نکرده و کسی هم بر جنازه رضا شاه نماز نخواند.

اقبال واحدی روند مبارزات عموی بزرگ خود را با آب و تاب فراوانی تعریف میکند: با اعدام انقلابی عبدالحسین هژیر، وزیر وقت دربار توسط شهید سید حسین امامیدر 13 آبان 1328، مبارزات آیت الله کاشانی و جبهه ملی علیه شرکت نفت انگلیس به اوج خود رسید و شهید واحدی احساس کرد که حضور او در تهران، ثمربخشتر خواهد بود، به همین خاطر از قم به تهران آمد و در کنار شهید نواب صفوی مبارزه هایش را ادامه داد.

اقبال واحدی تأکید میکند که عموی بزرگش، در واقع مدیر برنامه های فدائیان اسلام محسوب میشد و گروههای مختلفی، از جمله گروه تحقیق و بررسی اخبار را راه اندازی کرده و گروهی به نام مأمورین انتظامات را تشکیل داده بود.

 

گردهمایی سرنوشت ساز

روز یازدهم اسفند ماه 1329، فدائیان اسلام گردهمایی سرنوشت ساز خود را اعلام و از مردم، ارتش، ژاندارمری و شهربانی برای شرکت در این گردهمایی دعوت کردند. اوج سخنرانی شهید واحدی در انتهای برنامه بود که با شهامت تمام اعلام کرد که اگر رزمآرا تا سه روز دیگر استعفا ندهد، فدائیان اسلام، او را میکُشد.

واحدی ادامه میدهد: پس از ترور ناموفق «حسین علاء» نخستوزیر وقت از سوی شهید ذوالقدر، عمو عبدالحسین را که برای تکمیل کار به اهواز رفته بود، دستگیر کرده و به تهران آوردند. او را پیش رئیس ساواک «تیمور بختیار» بردند که در این دیدار، بختیار دشنام رکیکی به عمویم داد که در مقابل این توهین، شهید واحدی به او گفت: مادر من حضرت زهراست و صندلی را به سمت بختیار پرتاب کرد. بختیار نیز با کلت کمری که متعلق به سپهبد آزموده بود او را شهید کرد. البته برخی میگویند که تیمور بختیار ابتدا عمامه عمو را دور گردن او پیچید تا خفه اش کند و بعد از آن چند نفر داخل آمدند و او را با تیر زدند. عموعبدالحسین یک شیرمرد بود.

واحدی در زمینه پیگیریهای پدرش در مورد شهادت عمو نیز میگوید: در روزنامهها نوشتند که در راه تهران، ماشین حامل عمویم پنچر شده و در این حین، عمو عبدالحسین از فرصت استفاده و فرار کرده است اما پدرم در آن روزها با توجه به اینکه با مسائل حقوق و قضا آشنایی کاملی داشت، متنی را آماده کرد و با 14 دلیل محکمه پسند اثبات کرد که عمو در حال فرار تیر نخورده است. این مطلب را هم به افراد و محلهایی در کل کشور تلگراف کرد تا بتواند از مسیرهای مختلف به دادگاه فشار بیاورد و حق عمو را از قاتلانش بگیرد. یکی از این دلایل این بود که عمو عبدالحسین از روبرو تیر خورده بود در حالی که فرد فراری از پشت سر تیر میخورد!

برادرزاده شهیدان واحدی درباره پیشنه خانوادگی و همچنین وضعیت پدر و عموهایش به این نکته اشاره میکند که مادربزرگش وقتی که پدر فقط 4 یا 5 سال داشت از دنیا رفت و خانواده شان در آن زمان در نجف زندگی میکردند. بعد از مدتی به ایران برگشتند و در راه تهران، به واسطه ازدواج پدر بزرگ، در کرمانشاه و شهرسنقر ماندگار شدند. پدرم تقریبا 16 یا 17 ساله بودند که عموهایم، عبدالحسین، جواد و محمد از همسر دوم پدربزرگ به دنیا آمدند. پس از مدت کوتاهی پدر بزرگ هم به رحمت خدا رفت و در حقیقت پدرم نقش پدر را برای عموهایم ایفا کرد.

 

برادری در نقش پدر

پدر اقبال واحدی، مرحوم سید محمدتقی واحدی مردی اهل دین و فرهنگ بود که در بین سال های 1305 تا 1315 ماهنامه دعوت اسلامیرا در کرمانشاه منتشر میکرد و در تعیین راه برادران شهیدش هم نقش به سزایی داشت. او از مردان مبارزی بود که اولین نمازجمعه مردمیدر تهران را در مسجد جامع نارمک پایه گذاری کرد و اقدامات فرهنگی اش در زمینه های مختلف، چشمگیر بود. این روحانی جلیل القدر در سال 1359 به رحمت خدا رفت و در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

اقبال واحدی حکایت جالبی هم درباره مادربزرگش یعنی مادر شهیدان واحدی دارد و میگوید: مادربزرگم بعد از شهادت عموها لباس مشکی اش را از تن درنیاورد و میگفت هر وقت محمدرضاشاه ساقط شود، روز شادی من است و لباسم را در میآورم. اتفاقا خدا آنقدر به او عمر داد تا مرگ شاه را دید و لباس مشکی اش را در آورد و بعد از آن فوت کرد.

اقبال واحدی در مورد محل دفن عموها هم به دفن شهید محمد واحدی و شهید ذوالقدر در وسط گورستان مسگرآباد اشاره میکند و میگوید: چون مزار عمو محمد در وسط قبرستان بود توانستیم شبانه نبش قبر کرده وپیکر ها را به وادی السلام قم بیاوریم اما عمو عبدالحسین چون در کنار درِ قبرستان به خاک سپرده شده بود و نمیشد مخفیانه او را نبش قبر کرد، همانجا ماند و در حال حاضر هم مسجدی در کنار مزار ایشان با نام فدائیان اسلام بنا شده است.

 

یار نواب

مجری مشهور صدا و سیما درباره سید محمد واحدی نیز باید می گوید:  سید محمد سال 1313 در کرمانشاه متولد شد. بیش از پنج سال از عمرش نمیگذشت که پدرش آیت الله حاج سید محمدرضا مجتهد قمی(واحدی) درگذشت و او تحت سرپرستی مادربزرگوارش، خانم آل آقا، پرورش یافت. هنگامیکه خانواده به قم عزیمت کرد، سیدمحمد دوره های مختلف متناسب با سن و سالش را طی کرد، اما از آنجا که به طرز شگفت آوری مستعد بود، به سرعت پیشرفت کرد و در کنار برادرش عبدالحسین، به فدائیان اسلام پیوست و مبارزه با ظلم و فساد را آغاز کرد.

او به شدت به شهید نواب صفوی علاقه داشت و لحظه ای از او دور نمیشد و وی را پیرو راستین جدّ بزرگوارش امام حسین (ع) میدانست.

سید محمد در تمام ایام دشوار حمله نافرجام به علاء، اختفا و دستگیری و  نیز دادگاه، در کنار شهید نواب بود و حتی در لحظه شهادت هم در کنار او اذان گفته و شهادتین بر لبان جاری کرد. او به هنگام شهادت 22 سال سن داشت.

 

منبع:همشهری پایداری

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار