به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، کتاب «مهاجر»به کوشش «محمد هادی خسروی راد» درباره زندگی و خاطرات مجاهد شهید حاج شیخ «محمدجعفر اخوان رحیمی» است.
این کتاب در سال 1397 و در 82 صفحه، توسط انتشارات «خط شکنان»، با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد به زیور طبع آراسته و منتشر شده است.
بخشی از کتاب را در ادامه میخوانید:
«مثل کبوتر» از زبان «همسر شهید»
«شهید در جوانی بیمار سختی شده بود و دکتر جوابشان کرده بود. مادرشان رفت مشهد متوسل به امام رضا (ع) شد.
شیخ جعفرمیگفت: در اوج بیماری بودم که احساس کردم سبک شدم و خوشحال مثل یک کبوتر به سوی آسمان میرفتم تا اینکه هاتفی مرا متوقف کرد. گفت برگرد تو نمی توانی بیش از این بالا بروی. صدایی شنیدم که گفت به پایین نگاه کن. نگاه کردم، دیدم همه براد رها پدر و مادرم دستهاشان بالاست و مشغول دعا هستند. دستی از همه دستها بالاتر بود آن دست مادرم بود. بعد از این مشاهدات روح به بدنم برگشت و بیماری بهبود پیدا کرد.
«دلسوز مردم» از زبان «ابوالفضل امینمقدم»
رفاه دیگران برایش اهمیت داشت. مثلا در روستای ابراهیم آباد آب انباری بود که وقتی باد میآمد،پلههای آب انبار پر از ریگهای بیابان میشد و مردم را به مشقت میانداخت. شیخ جعفر دامن لباس بلندش را بالا میزد و ریگها را بیرون میآورد.
مورد دیگر حمام قدیمی روستا بودکه به همت او تعمیر شد، لباسش را میگذاشت کناری و میایستاد پای چرخ چاه، خاک ته چاه را میکشید و خالی میکرد.
همان حمام، خزینه داشت و چون همه مردم باید در خزینه شستوشو میکردند بهداشتی نبود؛ پیگیری کرد برای حمام دوش گذاشتند. حتی وقتی موتور چاه کشاورزی خراب شد راه افتاد بین روستاییها و پول تعمیر آن را جمع کرد.
«صلهرحم» به زبان فزرند شهید
یکی از اقوام از جهت مسکن مشکل داشت. نقل میکرد گرفته و ناراحت بودم وقتی شهید ناراحتی مرا متوجه شد و شرح احوالم را دانست همانجا کلید خانهاش را داد و گفت من فعلا زارچ نیستم بروید خانه من تا مسائل حل شود. گاهی فکر میکنم با تقیدی که ایشان به صلهرحم داشت اگر بود چه اتفاقهای خوبی میافتاد.»
انتهای پیام/