گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس- اکبر صفرزاده؛ کارگردان مولف فردی مسلط به ابزار صنعت سینما است که میتواند با این مهارت، در هر پلان موضع خود را در موضوع موجود در آن پلان تعریف کند.
چنین کارگردانی با مهارتی که دارد میتواند به زبان تصویر بیان کند که موضعش درباره موضوعات مختلف از قبیل ترس، شادی، اضطراب، نگرانی و... چیست و زمانی که خودش به عنوان یک فرد در مواجهه با این موضوعات قرار میگیرد دنیا برایش چگونه است و چطور میگذرد؛ زود یا دیر.
هیچکاک یکی از بهترین کارگرداهای سینمای دنیا و از معدود کارگردانهایی است که در ساحت تالیف قرار دارد. برای اثبات این موضوع مهم که «مولف بودن کارگردان» هیچ ربطی به فیلمنامهنویسی ندارد باید گفت؛ آلفرد هیچکاک تقریبا هیچ کدام از فیلمهایی که کارگردانی کرده را خود ننوشته است.
مهمترین فیلم وی «سرگیجه» این طور که میگویند سیزده بار توسط فیلمنامه نویسان مختلف باز نویسی شده است.
اینکه برخی کارگردانهای سینمای ایران فکر میکنند اگر فیلمنامه کارهایشان را خودشان بنویسند مولف خواهند شد کاملا اشتباه است و ناشی از عدم شناخت «تئوری مولف» و شاید نوعی ادا در آوردن برای مولف شدن!
شاید بر اساس همین توهم است که در برخی از فیلم های سینمای ایران مشاهده میکنیم نویسنده، کارگردان و تهیه کننده یک نفر است و یا کارگردان و نویسنده یک نفر؛ و معمولا هم در این گونه آثار که بسیار سطحی و نازل و غیر قابل دیدن از آب در میآیند مشاهده میکنیم که متاسفانه از مشورت و تخصص هیچ نویسندهای هیچ بهرهای برده نشده است.
کارگردان موفق و با سواد «هیچکاک» است که فیلمنامههایی جذاب و تماشاگرپسند از نویسندههایی بعضا ناشناس را طوری به فیلم تبدیل میکند که خودش به عنوان مهمترین «کارگردان مولف» مورد توجه تمامی رسانههای دنیا قرار میگیرد.
محسن مخملباف از آن دسته کارگردان هایی بود که بسیار دوست داشت در تیتراژ تقریبا همه عناوین از آن خودش باشد؛ نویسنده، کارگردان، تهیه کننده و تدوینگر؛ و شاید از این طریق میخواست «مولف بودن» خودش را اثبات کند یا هوش بالای خود را به رخ دیگران بکشد اما وی در تاریخ سینمای دنیا بهعنوان مولف و کارگردانی با هوش بالا شناخته نشد و آخر و عاقبت زندگی هنریاش نیز این شد که دیدیم.
او با همه شهرتش، با همه جوایزی که از جشنوارههای مختلف دریافت کرد و با همه عناوینی که هر بار جلوی اسمش در تیتراژ نوشت به هیچ وجه به عنوان یک کارگردان مولف شناخته نشد؛ به عنوان مثال مساله انتظار موضوعی است که در بسیاری از پلانهای فیلمهای وی تکرار میشود اما در برخی پلانهای حاوی این موضوع دوربین حرکت میکند، در برخی پلانها دوربین ثابت است، برخی پلانهای حاوی این موضوع ده ثانیه هستند و برخی پلانها سی ثانیه و.... به طور کل مخلمباف موضع تصویری مشخصی از موضوع انتظار ندارد.
با نوشتن عناوین مختلف جلوی یک اسم یا نوشتن دیالوگهای شعرگونه و وزین نمیتوان مولف شد، آنهایی که بر تئوری مولف احاطه دارند و آن را میشناسند فریب این عناوین یا بازیهای شعر گونه را نمیخورند.
انتهای پیام/ 121