به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «سید مجتبی میرفارسی» چهاردهم شهریور سال ۱۳۳۷، در تهران چشم به جهان گشود. وی به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و در تاریخ نهم اردیبهشت سال ۱۳۶۰، در منطقه «بازیدراز» بر اثر اصابت ترکش توسط نیروهای عراقی شهید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
در ادامه، وصیتنامه این شهید والامقام را میخوانید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
وَلاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِاللَّهِ أَمواتًا، بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ
گمان مبر آنان که در راه حق شهید شدهاند، مردهاند، خیر آنها زندگانی هستند نزد پروردگارشان و متنعم به انعامات او.
موضوع وصیتنامه: اینجانب سید مجتبی میرفارسی فرزند میرمرتضی متولد ۱۳۳۷ هستم. ۲۳ سال از عمرم میگذرد درصورتیکه احساس میکنم فردا میخواهم متولد شوم. بهقدری خوشحالم که در پوست خود نمیگنجم. به خدا لحظاتی به این خوبی نداشتم و خیلی خوشحالم. سلام گرم مرا بپذیر ای مادر گرامی که بعد از خداوند و امام امت مهربانترین و عزیزترین موجود نزد من هستی، خواهران فداکارم و برادران عزیزم بدانید که ما در راه مقدس گام گذاشتهایم. سلام بر تو ای مادر مهربان ای کسی که در شبهای تاریک سر من بر دامن میگذاردی و نوازش میکردی من بر اساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده بودم در راه الله و برای پاسداری و حراست از انقلاب کبیر اسلامی به رهبری امام خمینی که خونهای ۱۶۰ هزار شهید و مجروح است به جبهه و لب مرز آمدهام و اگر شربت شهادت نصیبم شد این انتظارم از مادرم است که قربانی خود را پیشگاه خدایش و نزد پیامبران و پیشوایان و همرزمانش خوار نکند. دوست ندارم که کسی به من بگوید که من مال کسی نیستم من از آن خدایم هستم و امانتی بودم دستت و حالا به صاحبش بازمیگردم و هر وقت اراده کند به پیش او خواهم رفت البته اگر لیاقتش را داشته باشم. ای مادر گرامی نکند که برایم گریه کنی که دشمن شاد میشود، مادر قامتت را بلند گیر و ندای اللهاکبر سر ده و سخن شهیدان در راه خدا را به مردم برسانید، مادر هرگونه افسردگی و ناراحتی و هر دانه اشک که برایم بریزید باعث عذاب و رنجش روح من میشود.
مادر خوشحال و امیدوار باش، زیرا تو مادر یک شهید مثل همه شهدا هستی و این مایه شکر و حمد پروردگار است؛ و در اینجا سخنی چند با مادرم: مادر یادت است وقتیکه گفتم به سپاه و به جبهه میخواهم بروم مخالفت کردی وقتی برای تو گفتم که این فقط من نیستم که میروم بلکه صدها هزار نفر این راه را رفتند و تازه ما که ادعا میکنیم رهبرمان حسین میباشد خون کلیه شهیدان انقلاب حسین و بهطورکلی خون کلیه شهیدان جبهه حق، به دوش ماست و بعد از اینها هم من فقط خلق نشدم که پسر خوبی برای شما باشم (که نبودم) گرچه این یکی از وظایف کوچک من است.
سلام بر شما ای خواهران عزیزم اعظم و میترا: علاقه خاصی نسبت به شما داشتم امیدوارم که زینبوار باشید و فاطمهگونه با خدا باشید و امیدوارم که زینب حجابت باشد و امیدوارم که زنان واقعی برای اسلام باشید و زینبگونه پیام شهیدان را به گوش جهانیان برسانید.
سلام بر شما ای برادران وفادارم مجید، محمود و مهدی: هوشیار باشید و به غیر از اسلام و قرآن به چیز دیگری فکر نکنید و اگر من را دوست داشتید برام اشک نریزند و فقط ادامه را هم باشید؛ و شما ای برادران سپاهیم: امیدوارم که راهتان که همان راه الله است را ادامه دهید تا پیروزی کامل و این ابرمرد تاریخ، ابراهیم زمان، بتشکن قرن، این درهم کوبنده ستمگران را تنها نگذارید که آن دنیا دچار عذابی خواهیم بود.
همیشه گوشبهفرمان رهبر باشیم تا پیروزی کامل انشا الله.
و بالاخره شما ای ملت مسلمان ایران: قدر این ابرمرد را بدانید و از بیانات گهربارش حداکثر استفاده را نمایید که بهراستی خداوند محبت عظیمی به ما نموده و در این برهه از تاریخ چنین رهبری به ما اهدا نموده است و این ابراهیم زمان، بتشکن تاریخ، این درهمکوبنده ستمگران و به لرزه درآورندِه زورمندان و زرمندان و تزویرپیشگان مصر به نیروی لایزال الهی در دست است مسلمان تمام یأسها و خودباختگیها را زدوده است قدرش را بدانیم که فردا در روز جزا در پیشگاه خداوند سرافکنده و شرمسار نباشیم و بهغیر از اسلام به چیز دیگری فکر نکنیم. انشا الله که خداوند ما را به راه راست هدایت کند و از خداوند میخواهم که همه شما یعنی خانواده من را به دین خویش بکشد تا بتوانیم در آن دنیای موعود که بهشت باشد با خانوادهام و دوستانم و همه کسانی که به خاطر خدا جان خود را می دهند و به خاطر دین خدا جانفشانی میکنند باشیم و سلام.
مادر من پسر خوبی برای تو، برادر خوبی برای خواهرانم و برادرانم نبودم امیدوارم که من را ببخشی و عفو نمایی و گلهای از من نداشته باشید و خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند به امید پیروزی نهایی یا پیروزی شهادت.
والسلام»
انتهای پیام/ ۹۱۱