به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران یکی از حوادث مهم تاریخ معاصر است که نهتنها در مناسبات دو کشور و منطقه، بلکه در اوضاع سیاسی و اقتصادی جهان اثرگذار شد. این جنگ که در واقع دولتهای غربی آن را بر مردم ایران و عراق تحمیل شد توانست ماهیت انقلاب اسلامی ایران را پیش از بیش آشکار کند.
جنگ تحمیلی که بهدرستی از آن با عنوان «دفاع مقدس» یاد میشود، در خود وقایع گفته نشده بسیاری دارد. از دفاع مقدس بسیار گفتهاند و ناگفتههای فراوانی نیز دارد. یکی از این وقایع که کمتر به آن پرداخته شده است، روزهای آغازین تجاوز ارتش بعث عراق به مرزهای ایران اسلامی است.
در سلسله نوشتارهای «روزهای نخست دفاع» انعکاس وقایعی پرداخته خواهد شد که در روزهای ابتدای جنگ تحمیلی روی داده است. متن زیر از کتاب «حجت چریک» نوشته «فاطمه وفاییزاده» گرفته شده است.
«حجت نیکجه فراهانی» معروف به «حجت چریک»، فرمانده گردان انصارالرسول لشکر 27 محمدرسولالله (ص)، از فرماندهان کم و سن سالی بود که قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی به جبهه غرب رفت و در 22 فروردین 1362 در عملیات والفجر1 به شهادت رسید.
تانک غنیمتی
«اوایل پاییز 1359، روزهای شروع رسمی جنگ بود. عراق که تا پیش از این به نیروهای ضد انقلاب تجهیزات و پناه میداد، حالا خودش علنی جنگ را شروع کرده بود. نیروهایش را از سرپل ذهاب با 50 ـ 60 تانک روی جاده به سمت نیروهای ایرانی فرستاد؛ تانکهای پیشرفته «تی.62» که تازه از شوروی گرفته بود تانکهای دشمن از روستای گردنو، ازگله و شهر و روستاهای سر راه گذشت و نزدیک ارتفاعاتی شد که نیروهای خودی سنگر گرفته بودند.
عراق همینطور جلو میآمد نیروهای ایرانی با همان سلاح کمی که داشتند آتش ریختند روی تانکهای عراقی. عراقیها فکر کردند نیروهای ایرانی زیاد هستند و با عجله عقبنشینی کردند. روستای ازگله از روستاهای ایرانی ایران بود، بین خط ایران و عراق و زیر ارتفاعات بمو.
یکی از تانکهای عراقی، در مسیر عقبنشینی، جا ماند. تانک، در یک خانه کاهگلی که نشست کرده بود، در یک گودی گیر افتاده بود. فاصلهاش تا خط نیروهای خودی تقریبا 5، 6 کیلومتر بود. جادهای در این بین نبود که عراقیها روی آن مستقر بودند. وضعیت خطرناکی بود اما تانک هم برای نیروهای خودی، در آن زمان تحریم، خیلی ارزش داشت.
فصل بارندگی بود، گروهی که برای بررسی وضعیت تانک رفتند، دیدند برف و باران، خاکهای اطراف تانک را گل کرده و تانک وسط گلهایی که از خراب شدن خانه کاهگلی درست شده بود، گیر کرده بود. مسلم بود که روز نمیتوانستند بروند طرف تانک، عراقیها روی ارتفاعات مستقر بودند و مسلط بودند.
هر نیروی پیاده یا ماشینی را میدیدند با گلوله مستقیم میزدند. بهترین زمان برای آوردن تانک زمینگیر شده، شب بود. قرار شد لجستیک، لودر، سیم بوکسل و وسایل لازم را تهیه کند و گرهی آماده شوند که بروند تانک را بکشند بیرون، تامین امنیت این گروه با حجت بود.
شب پیاده راه افتادند رفتند طرف ازگله. گروه حجت، از روستا رد شد رفت جلوتر. در ادامه ارتفاع روبهرو، تا بتواند امنیت را تامین کند. گروه لجستیک هم رفت طرف تانک. یکی دو نفر تخریبچی همراهشان بود که اگر مینگذاری دیدند خنثی کنند. هر دو گروه با بیسیم با هم ارتباط داشتند.
عراقیها فهمیدند تحرکاتی در روستا شروع شده و منورهای سنگینی انداختند. گروه لجستیک، با بیسیم از حجت پرسید:
چی کار کنیم؟
حجت گفت: شما کار خودتون رو بکنید ما امنیت شما رو داریم. اگه عراقیا بیان پایین، همه رو میزنیم.
بچههای لجستیک با قوت قلبی که حجت بهشان داد، مشغول کار شدند. یک باتری گذاشتند روی تانک و روشنش کردند اما آنقدر در گل فرو رفته بود که زنجیرهایش بوکسوباد میکرد. هر کاری کردند نتوانستند تانک را که به زمین چسبیده بود، بیاورند بیرون. قرار شد دو، سه شب بعد با بولدوزر و سیم بوکسولهای قوی برگردند.
حجت بازهم مسئول امنیت گروه شد. برایش مهم بود که تانک دوباره دست عراقیها نیفتد. وقتی با لودر رفتند سراغ تانک، یک مین زیر چرخ لودر منفجر شد و یکی از چرخهایش جدا شد. باز هم نتوانستند تانک را بیاورند و فقط لودر خودشان را با سه چرخ برگرداندند عقب. تا چند ماه بعد، حجت هر از چندی، با یک گروه میرفت طرف دیگر روستا کمین میگذاشت و مواظب بود عراقیها برای مینگذاری یا بردن تانک نیایند. تانک همانطور در آن گودال گیر کرده بود. وقتی هوا گرمتر شد و زمین خشک شد، رفتند تانک را آوردند عقب. این تانک عراقی اولین تانک سپاه جوانرود شد که با آن بهطرف دشمن شلیک کردند.»
انتهای پیام/ 161