به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران یکی از حوادث مهم تاریخ معاصر است که نهتنها در مناسبات دو کشور و منطقه، بلکه در اوضاع سیاسی و اقتصادی جهان اثرگذار شد. این جنگ که در واقع دولتهای غربی آن را بر مردم ایران و عراق تحمیل شد توانست ماهیت انقلاب اسلامی ایران را پیش از بیش آشکار کند.
جنگ تحمیلی که بهدرستی از آن با عنوان «دفاع مقدس» یاد میشود، در خود وقایع گفته نشده بسیاری دارد. از دفاع مقدس بسیار گفتهاند و ناگفتههای فراوانی نیز دارد. یکی از این وقایع که کمتر به آن پرداخته شده است، روزهای آغازین تجاوز ارتش بعث عراق به مرزهای ایران اسلامی است.
در سلسله نوشتارهای «روزهای نخست دفاع» انعکاس وقایعی پرداخته خواهد شد که در روزهای ابتدای جنگ تحمیلی روی داده است.
«رضا خدری» عکاس و خبرنگاری بود که از همان روزهای ابتدای جنگ در خرمشهر حضور داشت و هجوم بیامان رژیم بعث را از نزدیک دیده بود. خدری شرح مشاهدات خود را در کتاب «خرمشهر از اسارت تا آزادی» گردآوری کرده است که قسمتی از آن را در ادامه میخوانید.
«زمانی که خوزستان در تب گرمای مردادماه و شرجی بیامان در سال 1359 میسوخت توسط عدهای خود فروخته و سران عشایر که سرسپرده رژیم ستمشاهی بودند و پس از انقلاب منافعشان بهخطر افتاده بود در مناطق مختلف منجمله آبادان و خرمشهر هر چند گاه یکبار با عمل ننگین بمبگذاری سعی در ایجاد رعب و وحشت و مشوش نمودن افکار عمومی داشتند. آنها فکر میکردند که خوزستان سست اراده هستند و با این اعمال و تحت فشار ممکن است در دام آنان گرفتار شوند. اما این بمبگذاریها و شهید شدنهای مردم بیگناه کوچکترین تاثیری در اراده آنها بهوجود نیاورد.
این سرسپردگان شرق و غرب که چارهای جز پناه بردن به صدام نداشتند با برنامهریزی ابرقدرتها تدارک حمله وسیعی به ایران اسلامی را دیدند و در ساعت و بعد ازظهر 31 شهریور 1359 هواپیماهای متجاوز عراقی فرودگاهها و پایگاههای هوایی چند شهر ایران منجمله اهواز را بمبباران کردند. هنگامی که مسافران پرواز 228 از اهواز عازم خارک و بوشهر و شیراز بودند باند فرودگاه اهواز توسط یک میگ عراقی بمبباران و چند راکت بهسوی سالن ترانزیت فرودگاه پرتاب شد همه مسافران و خدمه فرودگاه غافلگیر شده بودند. هیچکس باور نمیکرد ممکن است یک هواپیمای دشمن به این راحتی فرودگاه را بمبباران کرده باشند.
من هم جزو مسافران بودم بلافاصله به آبادان برگشتم در همان زمان در آبادان هم شایعاتی رواج پیدا کرده بود که عراقیها بهطرف خرمشهر دارند حمله میکنند باور کردنی نبود. چطور ممکن است از طرف کشور بیگانهای تهدید شده باشیم ولی اقدامات نظامی برای جلوگیری بهعمل نیامده باشد. آیا ممکن است بههمین راحتی عراقیها وارد خوزستان شده باشند.
خبر رسید که پاسگاه مومنی خرمشهر مورد تهاجم قرار گرفته است. ژاندارمهای پاسگاه قادر نبودند با سلاحهای سبک جوابگوی توپخانه سنگین دشمن باشند صدای شوم پاهای مزدوران شنیده میشد اما هنوز از نیروهای کمکی خبری نبود در شهر و اطراف شهر فقط جوانان بودند و ایمانشان و تفنگهای سبکشان و با همین سلاحهای اولیه نشانهگیری میکردند و قلب دشمن را که قلب شیطان بود میشکافتند.
عراقیها از مرز شلمچه گذشته روستاها را ویرانه نموده و آنجاها را به آتش کشیده، سکنههایش را شهید کردند. خبرها ضد و نقیض بود هیچکس بهدرستی اطلاعی از وضع آنان نداشت چند نفری که رفته بودند سر و گوشی آب دهند هنوز برنگشته بودند. حرفها از شایعه گذشته بود. نیروهای عراقی در اطراف شهر مستقر بودند. حتی با چشم غیر مسلح هم میشد آنها را دید این واقعیت را هیچکس نمیتوانست انکار کند.
مردم بهطرف گروهان ژاندارمری، شهربانی و سپاه پاسداران سرازیر شدند و تقاضای اسلحه میکردند. هیچکس آرام نداشت خون همه بهجوش آمده بود.
جنگ رسما آغاز شده بود اما مردم خوزستان هیچوقت دست و پای خود را گم نکردند.»
انتهای پیام/ 161