گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: مریم کاظم زاده تنها خبرنگار خانمی بود که با وجود مخالفت دستاندرکاران روزنامه انقلاب اسلامی، به پاوه رفت. او در تهیه گزارش جسور بود به همین خاطر با دکتر چمران و گروه دستمال سرخها همراه شد. از آنجایی که میخواست اطلاعات دقیقی نسبت به وضعیت پاوه به دست آورد، به سراغ دکتر چمران و اصغر وصالی رفت. ماجرای پیش آمد که این خانم خبرنگار تصمیم گرفت در کردستان بماند. این سفر، آغاز یک قصه شیرین شد؛ آغاز زندگی مشترک در متن جنگ با گروهکهای ضد انقلاب.
در ادامه گفتوگوی دفاعپرس با مریم کاظم زاده، خبرنگار جنگ و همسر شهید اصغر وصالی را به مناسبت سالگرد آزادسازی پاوه بخوانید.
کنجکاوی من را به پاوه کشاند. میخواستم خودم وقایع را از نزدیک ببینم، زیرا آن زمان اخبار ضد و نقیضی به گوشمان میرسید و من نمیتوانستم بر این اساس گزارش بنویسم. از سوی دیگر خبرنگار گوش و چشم کسانی است که در صحنه نیستند.
دکتر چمران برای پیدا کردن جواب سوالاتم، من را به سراغ اصغر وصالی فرستاد. وقتی به دیدن وصالی رفتم، برخورد جدی با من کرد و گفت «همون بهتر که شما بروید و وقتی وضع شهرها آرام شد بیایید؛ هر وقت هرجا امن و امان میشود، سر و کله شما پیدا میشود. به تهران برو و هرچه دوست داری بنویس.» این برخورد وصالی باعث شد مصاحبهای انجام نشود. من به محوطه پادگان رفتم. در آنجا همسر دکتر چمران را دیدم که از من پرسید، مصاحبه کردی؟ گفتم «نه. نبودند.» روز بعد به سراغ دکتر چمران رفتم تا سوالاتم را از وی بپرسم. او پرسید که دیروز با اصغر وصالی صحبت کردی؟ گفتم «نه. نبودند.» در حین صحبت بودیم که ناگهان اصغر وصالی وارد اتاق شد. من حسابی ترسیده بودم که نکند دروغم فاش شود. دکتر چمران از وصالی پرسید که دیروز کجا بودی؟ او هم گفت که در پادگان بوده و جایی نرفته است. خدا رو شکر که دکتر چمران دیگر پی این را نگرفت که وصالی کجا بوده است. دکتر چمران خطاب به وصالی گفت «اصغر این خانم خبرنگار را با خودت به منطقه ببر تا وضعیت را از نزدیک ببیند.»
رفتار تند اصغر وصالی در ابتدای آشنایی باعث شد که من تصمیم بگیرم در منطقه بمانم. در این مدت مظلومیت نیروهای اصغر وصالی که معروف به دستمال سرخها بودند، را دیدم. بهنظرم مظلومیت آنها هرگز فراموش نمیشود. یک ماه بعد از حضور در کردستان، وصالی روبرویم ایستاد و بعد از کمی مکث گفت «با من زندگی میکنی؟» کمی از او فرصت خواستم.
در روز خواستگاری با هم صحبت کردیم که هر دو طرف کارمان را ادامه دهیم. هر دو شرایط یکدیگر را پذیرفتیم و وصلت صورت گرفت. زندگی مشترک ما از بهمن ۵۸ آغاز شد. اصغر خیلی زیاد به مرد ایدهآل من نزدیک بود. برخی بعد از ازدواج قول و قرارهایشان را فراموش میکنند، اما اصغر پای حرفهایمان ماند. زندگی ما کوتاه، اما شیرین بود.
یکی از مشخصههایی که در مورد وصالی میتوانم بگویم این است که او به خودی خود فردی جدی نبود. این جدیت را در شرایط مکان، زمان و موقعیتی که در آن قرار میگرفت، را پیدا کرده بود. پشت چهره جدی اصغر وصالی، فردی مهربان و نگران وضعیت کشور و نیروهایش بود. بارها پیش میآمد که برای نیروهای وصالی مشکل پیش میآمد، او سعی میکرد که شوخیاش را حل کند.
اصغر خودمحور نبود
اصغر وصالی شرایط را میسنجید که الان با این وضعیت باید چطور رفتار کند. مشخصه دوم اصغر با توجه به جدیتی که داشت، انعطاف پذیری بود. او خود محور نبود. هر شب با نیروهایش جلسه داشت و کارهای روزانهیشان را بررسی میکردند. هر کس هم انتقادی داشت میگفت. موفقیتهایشان را در جلسه مطرح میکردند تا از آن برای عملیاتهای بعدی استفاده کنند. نظرات نیروها برای اصغر وصالی بسیار اهمیت داشت. به همین خاطر همیشه نظرخواهی میکرد. در سیستم نظامی خیلی کمتر دیده شده است که فرمانده از نیروهایش نظر بخواهد، اما اصغر این خصوصیت را داشت.
مشخصه دیگر اصغر وصالی این بود که در عملیاتها پیشتاز بود. او در ستاد فرماندهی نمینشست تا به باقی دستور بدهد که چه کارهایی انجام دهند. همچنین هیچ کس را مجبور نمیکرد که در عملیات حضور داشته باشد. ابتدا در اول صف به راه میافتاد، سپس نیروها پشت سرش میرفتند. تا مسافتها به پشت سرش نگاه نمیکرد که چه کسانی با او همراه شدهاند. وقتی به مقصد نزدیک میشد، به نیروهایش نگاه میکرد تا براساس تعداد نیروها برنامهریزی کند. اگر در دل شب برای شناسایی میخواست برود و نیروهایش خواب بودند، دلش نمیآمد آنها را بیدار کند، خودش میرفت.
وصالی هیچ کس را مجبور نکرد در پاوه بجنگد
شب عملیات پاوه احتمال میرفت که پاوه سقوط کند، اصغر یک تعداد لباس کردی به پاسگاه آورد. خطاب به نیروهایش گفت «هر کسی که میخواهد میتواند لباس کردی بپوشد و برود.» یکی از نیروها از دانشجویان فیزیک دانشگاه تهران بود. اصغر اصرار کرد که او برود و میگفت «در آینده ما به افرادی متخصصی همچون تو نیاز داریم.» آن دانشجو قبول نکرد و در عملیات شرکت کرد و به شهادت رسید. تمام نیروهای وصالی کنارش ماندند و اکثرشان هم شهید شدند. حدود ۲۰ نفر از نیروهای سپاه و باقی از مردم کرد بودند. از این جمع حدود هشت نفر زنده ماندند. شب عملیات پاوه همچون شب عاشورا شده بود. بعد از ازدواج، من و اصغر بسیار به مزار شهدا میرفتیم و او برایم از رشادت نیروهایش در عملیات میگفت.
وصالی اهل پشت میز نشستن و عافیتطلبی نبود
اصغر از جمله کسانی نبود که ولایتپذیری را شعار دهد بلکه در عمل بود. اصغر وصالی اهل پشت میز نشستن و عافیتطلبی نبود. او میتوانست در تهران بماند و در امنیت باشد، اما وقتی شرایط کردستان را شنید، به کردستان رفت. او و گروهش دومین گروهی بودند که وارد کردستان شدند.
زمانی هم که جنگ شروع شد، بنا بر نیاز و شرایط در منطقه ماند. جنگ در مناطق عملیاتی کردستان، بسیار دشوار بود. در آن شرایط هم راضی نشد که از کردستان به مناطق عملیاتی جنوب برود تا کمی از مسئولیتهایی که بر دوش داشت، کاسته شود.
اصغر خصوصیات شهدا را داشت
اگر در قالب شعار نباشد، اصغر خیلی شبیه شهدا بود. تمام ویژگیهای یک شهید را اصغر وصالی داشت. هر زمان که به یاد اصغر میافتم، فداکاری، ایثار، توانمندی و شجاعت به خاطرم میآید.
انتهای پیام/ 117