به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، 26 مرداد؛ سالروز ورود آزادگان به میهن عزیز اسلامی یکی از مهمترین برهههای تاریخ دفاع مقدس به شمار میآید. دوران اسارت، رزمگاه تازهای برای مبارزه، مقاومت و پایداری رزمندگان ایرانی بود که شکوفههای اراده، ایمان و امید را به بار نشاند.
آزادگان سرافزار با الهام از مکتب اسلام ناب محمدی (ص) و سیره نورانی ائمه اطهار (ع) به عنوان اسوههای صبر و پایداری، شکوه مقاومت و آزادگی را در دفتر پرافتخار انقلاب اسلامی ثبت کردند و امروز نیز نماد ایستادگی و الگوی ملت مقاوم ایران در برابر توطئهها، تهدیدها و تحریمهای ظالمانه دشمن هستند.
به همین بهانه نگاهی داریم بر کتاب «سالار تکریت»؛ مجموعه خاطرات اسارت سید «حسین سالاری آزاده» و جانباز یزدی که با قلم «مصطفی زمانیفر» به همت حوزه هنری استان یزد توسط انتشارات «سوره مهر» منتشر شده و به بازخوانی گوشههای ناگفته تاریخ دفاع مقدس و مظلومیت آزادگان میپردازد.
«سالار تکریت» که به چاپ دوم رسیده، در 288 صفحه خاطرات 30 ماه اسارت این رزمنده 18 ساله در اردوگاه 11 تکریت رژیم بعث عراق را روایت میکند و مخاطب را با دنیای جدیدی که صدامیان در این اسارتگاه ایجاد کرده بودند آشنا میسازد؛ این اردوگاه، سختترین و هولناکترین زندان اسارت آزادگان بود چرا که اسرای مفقود بسیجی و ارتشی در آنجا محبوس بودند و هیچ نام و نشانی از آنها نبود. زندانیان این اردوگاه زیر نظر صلیب سرخ نبودند، جو حاکم بر آن، فضای خفقان استخبارات صدام بود و اسرا بدترین شرایط را تحمل میکردند.
راوی در این اثر، صادقانه به تبیین واقعیتها، مرارتها و خاطرات تلخ و شیرین سالهای اسارت خود و همرزمانش در این اردوگاه میپردازد و اطلاعاتی را درباره این زندان مخوف، پیامدهای ناگوار جنگ و مظلومیت و مقاومت سفیران پایداری ارائه میدهد و با توصیفهای طنزگونه برخی وقایع، خواننده را با خود همراه میکند.
این جانباز 55 درصد که هنوز از جراحات ناشی از دوران اسارت رنج میبرد مهمترین عامل ثبت و انتشار خاطراتش را توصیههای رهبر معظم انقلاب مبنی بر لزوم ثبت و انتشار خاطرات رزمندگان و آزادگان دفاع مقدس، همچنین توصیه دوستان، همکاران و پزشکان معالج خود عنوان میکند.
سالاری معتقد است باید از خاطرات دفاع مقدس و دوران اسارت بیشتر نوشت و سخن گفت چرا که امروز حتی فرزندان آزادگان نیز آن طور که باید از خاطرات پدرانشان خبر ندارند چون از آن دوران زیاد صحبت نمیشود؛ این خاطرات، سند مظلومیت ملت ایران است که باید مستند و ماندگار شود.
نویسنده کتاب نیز از خاطرات تهیه و گردآوری اثر میگوید و ادامه میدهد: وقتی عزم راوی را برای انجام این رسالت، با وضع نامساعد جسمانی و پایی که هرگز از زانو خم نمیشد مشاهده کردم، انگیزهام برای نگارش خاطراتش بیشتر شد. برای جذابیت کار، روایت از بدو تولد راوی آغاز میشود تا خواننده بیشتر با شخصیت او آشنا شود؛ تلاش کردهام تا برداشت خواننده نسبت به شخصیت راوی با واقعیت بیرونی او نزدیک باشد. سبک نوشتن نیز به صورت یک روایت مستندگونه داستانی است.
زمانیفر همچنین در خصوص نام کتاب میگوید: خود راوی در ابتدا موافق این نام نبود ولی در خاطرات به موضوعی اشاره شده که نیروهای رژیم صدام در اردوگاهها اذعان میکردند: «شما اسیر ما نیستید بلکه ما اسیر شماییم» زیرا 2 سال از پایان جنگ گذشته بود و در واقع اسرای ما سالار اردوگاهها بودند، البته نامخانوادگی راوی هم در انتخاب عنوان کتاب مؤثر بود.
سالاری که کارشناس حسابداری است سعی دارد در آینده «سالارتکریت 2» که شامل خاطرات پس از آزادی تاکنون است را تدوین و منتشر کند.
سیدحسین سالاری در سال 1346 در خانوادهای مذهبی و کارگری در محله شیخداد یزد به دنیا آمد. وی مهرماه 1365 عازم خدمت سربازی در ارتش شد. راوی سالار تکریت در آخرین روز سال 1366 در عملیاتی در منطقه غرب کشور از ناحیه پای راست مجروح شد و پس از 4 شبانه روز، بیرمق و زخمی به اسارت نیروهای عراق درآمد.
وی دو سال و نیم در یکی از مخوفترین اسارتگاههای دوران صدام یعنی استخبارات زندانی بود و کسی از او خبر نداشت، حتی اسرای اردوگاه هم به دلیل جراحت شدید پایش، امیدی به زنده ماندنش نداشتند اما این جوان مؤمن و مقاوم با توکل و امید به خدا با تحمل درد و رنج فراوان و شکنجههای شدید، توانست تمام ناملایمات و دشواریهای دوران اسارت را پشت سر بگذارد و سرانجام 22 شهریور 1369به آغوش میهن عزیز اسلامی بازگردد.
در بخشی از کتاب سالار تکریت میخوانیم:
«درست قبل از هواخوری، هنوز بیرون نیامده بودیم که نگهبان آمد و بیمقدمه گفت: «دیشب کی ترانه میخواند؟» کسی جوابش را نداد. در این فضا، فقط آواز خواندنمان کم بود. با همان حالت نشسته، دست بالا بردم و گفتم: «من ترانه نمیخواندم، ولی خیلی درد داشتم و آخوناله میکردم.» نگاهی کرد و گفت: «نه! تو نبودی.» چشمش روی صورت بچهها دوری زد، ولی کسی به او محل نگذاشت. بیهدف چند نفری را زد و از آسایشگاه رفت بیرون. دو نفر طبق معمول زیر بغلهایم را گرفتند و مستقیم به طرف دستشویی حرکت کردیم. دنبال سر ما آمد و گفت: «بگذاریدش روی زمین!» دو، سه ضربه کابل به پشتم کوبید و گفت: «دیگه آخوناله نکن!» فهمیدم که بیچاره از اول دنبال بهانه بوده که حس خشمش را ارضا کند ... .
علاقهمندان میتوانند این کتاب را از نمایندگیهای انتشارات سوره مهر در سراسر کشور و حوزه هنری استان یزد تهیه کنند.
انتهای پیام/