چهل‌سالگی سرو/ یک افسر ارتش بعث عراق اعتراف کرده است؛

تلاش غربی‌ها برای برتری ماشین جنگی عراقی مقابل ایران/ آسمان در کنار ایرانی‌ها با بعثی‌ها می‌جنگید

یک افسر ارتش بعث عراق در کتاب خاطرات خود، به تلاش غربی‌ها برای برتری ماشین جنگی عراقی برابر ایران در جریان جنگ تحمیلی اعتراف کرده و نوشته است: «علاوه‌بر تهیه طرح‌های نظامی، مباحث نظامی مربوط به نبرد‌های سوق‌الجیشی و تاکتیکی بزرگ را تدوین کرده‌اند. همچنین سلاح‌ها و تجهیزات ما را بررسی و با تجهیزات ارتش ایران مورد مقایسه قرار داده‌اند».
کد خبر: ۴۱۰۹۰۳
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۹ - ۰۱:۵۷ - 07December 2020

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «کار‌های مهمی انجام داده‌اند، علاوه‌بر تهیه طرح‌های نظامی، مباحث نظامی مربوط به نبرد‌های سوق‌الجیشی و تاکتیکی بزرگ را تدوین کرده‌اند. همچنین سلاح‌ها و تجهیزات ما را بررسی و با تجهیزات ارتش ایران مورد مقایسه قرار داده‌اند. تلاش آن‌ها این است که برتری ماشین جنگی عراقی نسبت به ایران حفظ شود»؛ این جمله، تنها بخشی از اقدامات کشورهای غربی و برخی کشورهای عربی برای حمایت از رژیم صدام در جنگ تحمیلی است که «خالد سلمان محمودکاظمی» یکی از افسران ارتش بعث، در کتاب خاطرات خود باعنوان «آتش و خون در خرمشهر» به‌نقل از فرمانده خود، به آن اعتراف کرده است.

وی همچنین در بخشی دیگر از این خاطرات، روایت کرده است که فرمانده‌اش یعنی «سامرالحلی» در مقابل سوال وی مبنی بر این‌که «شما فکر می‌کنید نیرو‌های ما به اهداف‌شان برسند؟»، گفته است: «بله. چون همه عالم با ماست. نیرو‌های معارض ایران هم با ما هستند. ما دو هدف داریم، هدف اول و اعلام شده بازپس‌گیری اراضی غصب شده است و هدف دوم و اعلام نشده، سرنگون کردن رژیم ایران».

ادامه این مطلب، برگرفته از خاطرات «خالد سلمان محمودکاظمی» است که پیش روی نگاه مخاطبان خبرگزاری دفاع مقدس، قرار می‌گیرد.

بیشتر بخوانید:

* مردم «خرمشهر» با گلوله و سرنیزه به استقبال عراقی‌ها آمدند
* اعتراف افسر بعثی‌ به «شجاعت» نیروهای مقاومت مردمی در خرمشهر

تلاش غربی‌ها برای برتری ماشین جنگی عراقی نسبت به ایران/ آسمان در کنار ایرانی‌ها با بعثی‌ها می‌جنگید

پس از اشغال «پل جدید» توسط نیرو‌های ما، پرچم عراق در آن‌جا به اهتزاز درآمد و تصویر «صدام» بر روی یکی از ستون‌های پل نصب شد؛ سپس نیرو‌های ما به پیشروی خود به‌سوی خرمشهر ادامه دادند. سربازان و افسران از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختند؛ در واقع باید بگویم که روحیه‌ها بسیار بالا بود؛ زیرا رزمنده تحت تأثیر تبلیغات جنگ، احساس می‌کند که همه دنیا در کنار او می‌جنگد، به‌ویژه اگر دفاع از دین و وطن هم به‌عنوان عاملی در این نبرد وارد شده باشد، سربازان بیشتر تحت تأثیر این تبلیغات قرار می‌گیرند.

بالاخره وارد مناطق مسکونی شدیم، برخی از خانه‌ها هنوز نیمه‌ساز بودند. نیرو‌های ما به چند دسته تقسیم شدند. هر گروه بر اساس مأموریتی خاص اقدام به پیشروی کرد. یکی از سربازان از من پرسید: «جناب سروان چرا باید خانه‌ها را بازرسی کنیم؟»، گفتم: «دستور فرماندهی است و حتما آن‌ها در این‌باره بیشتر از ما می‌دانند». گفت: «جناب سروان. آیا ما اجازه برداشتن وسایل مردم را داریم؟»، گفتم: «بله، فرمانده نسبت به این کار اصرار دارد و تشویق می‌کند و آن را نشانه پیروزی قلمداد می‌کند».

با وجود پیشرفت نیرو‌های ما در مناطق مسکونی، مقاومت‌های پراکنده ایرانی‌ها همچنان وجود داشت. براساس گزارش‌های اطلاعاتی، شخصی به نام «جهان‌آرا» با نیرو‌های ما نبردی جانانه داشت. مأموریت این شخص بر اساس گزارش‌های اطلاعاتی، گردآوری نیرو‌های داوطلب و سازماندهی آن‌ها برای مقابله با نیرو‌های ما بود.

در همان ساعت‌های اولیه پیشروی به داخل خانه‌های مسکونی، تیراندازی‌های پراکنده‌ای از سوی ایرانیان به جانب ما انجام می‌شد. فرمانده تیپ ما معتقد بود که این نوع تیراندازی‌ها، بی‌هدف و کورکورانه است؛ اما این‌گونه نبود، آن‌ها تعدادی افراد مؤمن بودند که در صدد تثبیت موقعیت دفاعی خودشان قرار داشتند.

تلاش غربی‌ها برای برتری ماشین جنگی عراقی نسبت به ایران/ آسمان در کنار ایرانی‌ها با بعثی‌ها می‌جنگید

دستگاه‌های اطلاعاتی ما از طریق دیده‌بان‌های‌مان اطلاعات دقیقی به دست آوردند، حاکی از این‌که تعداد نیرو‌های دشمن از ۱۰ نفر بیشتر نیست؛ بنابراین فرمانده تیپ ما با بی‌اعتنایی گفت: «خنده دار است». سپس سرش را تکان داد و افزود: «لشکری قدرتمند و با تجهیزات و نفرات کامل، کسانی را تعقیب می‌کند که تعداد آن‌ها از انگشتان دست تجاوز نمی‌کنند!».

سرهنگ دوم «احسان مقدادی»، به سرهنگ ستاد تیپ گفت: «سرورم، من احساس می‌کنم توطئه‌ای در کار باشد. شیعه در تیپ ما زیاد است، آن‌ها ممکن است در صدد برآیند تا برای رسیدن به مقصودشان، از تیپ ما استفاده کنند». فرمانده با عصبانیت جواب داد: «شیعه، شیعه. آن‌ها از نظر من ارزش پشه را هم ندارند». چنین سخنانی فقط با خود، خشم، نفرت و جفاکاری به همراه داشت. در میان افسران در یکی از خانه‌های مسکونی به دختری تجاوز کرده است. در میان ما از آن‌چه دیگر اقوام از آن به‌عنوان اصول و ارزش‌ها نام می‌برند، خبری نبود. آن‌چه باعث تحریک احساسات ما می‌شد، خواسته‌ها و گرایش‌های نفسانی بود و ما اسیر چنین ارزش‌های پستی شده بودیم.

از فرمانده تیپ، سرهنگ ستاد «سامرالحلی» که به‌تازگی به فرماندهی این تیپ منصوب شده بود، سؤال کردم: «جناب سرهنگ شما فکر می‌کنید نیرو‌های ما به اهداف‌شان برسند؟»، گفت: «بله. چون همه عالم با ماست. نیرو‌های معارض ایران هم با ما هستند. ما دو هدف داریم، هدف اول و اعلام شده بازپس‌گیری اراضی غصب شده است و هدف دوم و اعلام نشده، سرنگون کردن رژیم ایران».

پرسیدم: «آیا نیرو‌های ما قادر به تحقق این دو هدف هستند؟»، گفت: «بله، زیرا ما اصل غافل‌گیری را به کار بردیم، هیچ‌کس حتی نزدیکان حضرت رئیس جمهور در دنیا نمی‌دانستند که ما ایران را مورد حمله قرار خواهیم داد، فقط افراد خیلی محرم، چند ماه قبل اطلاع پیدا کردند».

می‌خواستم بیشتر اطلاع پیدا کنم، این بود که باز پرسیدم: «جناب سرهنگ، افراد محرم چه‌کسانی هستند؟»، گفت: «کارشناسان آمریکایی، فرانسوی و کارشناسانی از برخی کشور‌های عرب». نسبت به سخنان فرمانده تیپ که گمان می‌کرد من از مقربان او هستم، اشتیاق بیشتری پیدا کردم و به او گفتم: «نظر و نیت آن‌ها نسبت به جنگ چیست؟»، گفت: «کار‌های مهمی انجام داده‌اند، علاوه‌بر تهیه طرح‌های نظامی، مباحث نظامی مربوط به نبرد‌های سوق‌الجیشی و تاکتیکی بزرگ را تدوین کرده‌اند. همچنین سلاح‌ها و تجهیزات ما را بررسی و با تجهیزات ارتش ایران مورد مقایسه قرار داده‌اند. تلاش آن‌ها این است که برتری ماشین جنگی عراقی نسبت به ایران حفظ شود».

تلاش غربی‌ها برای برتری ماشین جنگی عراقی نسبت به ایران/ آسمان در کنار ایرانی‌ها با بعثی‌ها می‌جنگید

پس از پیشروی تیپ، ما توانستیم در مناطق مسکونی یک گروه ایرانی را از بین ببریم. اوامر صادره از وزارت دفاع حاکی از این بود که به هیچ‌کس رحم نکنید. در ساعت ۴ صبح روز ۱۹۸۰/۹/۲۹ مطابق با ۱۳۵۹/۷/۷ تقویم ایرانی، تیپ ما (تیپ ۲۴) با الحاق گردان‌هایی از نیرو‌های پیاده و زرهی، تقویت شد. قبل از حمله به خرمشهر، توپخانه ما شبانه‌روز محور تنومه، شلمچه - خرمشهر را در زیر آتش خود داشت. گلوله‌های توپ، چون باران بر این محور می‌بارید. سر و صدای سربازان که شاهد ستون‌های دود بودند و پیشروی می‌کردند در همه‌جا پیچیده شده بود. در منطقه مجتمع‌های مسکونی مقاومت نیرو‌های ایرانی شدید بود، به نحوی که ما یک گردان کامل از نیرو‌های خود را از دست دادیم. همچنین بسیاری از وسایل، تجهیزات و مهمات ما از بین رفت خودرو‌های حامل بنزین، مواد غذایی، لباس و دیگر وسایل مورد نیاز همه با موشک‌های «آر. پی. جی هفت» ایرانی‌ها منهدم شد. در نتیجه این درگیری‌ها، از پنج گردان ما فقط دو گردان باقی ماند. حتی ما نتوانستیم چیزی را به عقب برگردانیم... در نتیجه به منطقه «النخیل» برگشتیم و منتظر دستورات جدید شدیم.

از سرگرد «فوذی مروان الکریم» پرسیدم: «بعد از این عملیات ما چه باید بکنیم؟» او که سر و صورتش را گرد و غبار فرا گرفته بود، جواب داد: «در واقع ما را در ورطه این جنگ گرفتار کردند، این‌ها مردمی کینه‌توز هستند». به او گفتم: «جناب سرگرد... جنگ ۱۹۶۷ با اسرائیل را به‌خاطر می‌آورید. در آن جنگ نیز مشکلات بسیار شدیدی وجود داشت. بلافاصله جواب داد: «درست است، اما ما در این‌جا با مردمی می‌جنگیم که واقعا عاشق مرگ و شهادت‌اند».

علی‌رغم گلوله‌باران شدید و فضای آکنده از خون، با این سخنان در پی یافتن حقیقت بودم؛ از این‌رو به‌نظرم آمد که از سرگرد درباره «انگیزه‌های این جنگ» بپرسم، به من جواب داد: «از من سوال‌های مشکل نپرس. باید بگویم که ما در این‌جا به‌خاطر هیچ و پوچ می‌جنگیم. آیا مطالبی درباره بیهودگی خوانده‌ای. ما گروهی بیهوده و هیچ و پوچ هستیم که عاشق تخریب و ویران‌گری هستیم».

پس از مدتی اوامر جدیدی به این شرح دریافت کردیم مبنی بر این‌که گردان هشتم نیرو‌های ویژه، موضع دفاعی اتخاذ می‌کنند و گردان نهم اقدام به حمله می‌کند. همچتین نیرو‌های توپخانه از نیرو‌های مهاجم نیز پشتیبانی به‌عمل آورند.

گردان نهم پس از حمله، سیلی محکمی از نیرو‌های بسیجی ایرانی دریافت کرد. این گردان آن‌چنان دچار تلفات شد که از هم پاشید. میزان خسارت‌های وارده به نیرو‌های ما طی تلفن‌گرامی به اطلاع فرماندهی سپاه سوم رسید. فرمانده سپاه سوم گفته بود: «به ما این همه تلفات وارد شده در حالی که با نظامی می‌جنگیم که هنوز خود را باز نیافته است، اگر آن‌ها از زمان حمله با خبر بودند، چه می‌شد؟».

تلاش غربی‌ها برای برتری ماشین جنگی عراقی نسبت به ایران/ آسمان در کنار ایرانی‌ها با بعثی‌ها می‌جنگید

بعد از آن نیرو‌های ما مجدداً دست به حمله زدند؛ اما به خدا سوگند نتیجه حمله با گذشته تفاوتی نداشت، به ما خسارت‌های بیشتری وارد شد. دوستم سرهنگ دوم ستاد «احمد سرحان الخطیب» فرمانده گردان پنجم نیرو‌های ویژه در این عملیات شرکت داشت. به او گفتم: «چرا در این مرحله جدید هم شما شکست خوردید؟»، گفت: «دراین‌باره حرف‌هایی دارم که باید فقط میان من و تو به عنوان یک راز باقی بماند» و بعد ادامه داد: «در سینه حرف‌های زیادی دارم، ما با لشکری از فرشتگان روبه‌رو هستیم. علی‌رغم اینکه از نظر عِدّه و عُدّه برتری با ماست؛ اما دچار ترس و وحشت می‌شویم، گمان می‌کنیم عرض یک ساعت شهر را تصرف می‌کنیم؛ اما حقیقت این است که تنها چند متری هم که پیش می‌رویم، باید خون‌های زیادی به‌عنوان بهای آن بپردازیم. نمی‌دانم شاید ذرات شن و ماسه در آن لحظات به گلوله تبدیل می‌شوند. به خدا خودم دیدم که گلوله‌هایی از نقاط نامعلوم شلیک می‌شوند. باور کن آسمان در کنار ایرانی‌ها با ما می‌جنگد».

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار