به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، شهید «علی وافوری» فرزند محمود، با فرارسیدن بهار 1344 در تاریخ 1344/1/1 هجری شمسی در حالی كه از نعمت داشتن پدر محروم بود، در خانوادهای مستضعف، امّا مذهبی و دوستدار اهل بیت (ع) در اردکان دیده به جهان گشود و موجب رونق و شمع فروزان خانواده شد.
مادر بزرگوارش علاوه بر وظیفه مادری جای خالی پدر را در خانه برای فرزندان پر كرده و به تربیت فرزندان و رفع احتیاجات آنها همّت گماشت.
علی در دامن پر مهر چنین مادر فداكاری آموزههای دینی و اخلاقی را آموخت. دوره ابتدایی را در دبستان فردوسی و راهنمایی را در مدرسهی شهیدمنتظری اردكان با موفّقیت گذراند.
سپس در دبیرستان شرف اردكان در رشتهی تجربی ثبتنام كرد و تا کلاس دوم ادامه داد، که با جهشی برقآسا در دانشگاه ایثار در رشتهی شهادت پذیرفته شد.
جوانی مومن و مودب و انقلابی و عاشق انقلاب و رهبر بود. در همۀ امور برنامهریزی داشت. از ابتدای تشكیل بسیج، عضویت آن را پذیرفت. در امور مذهبی شركت فعّالانه داشت.
زمانی كه احساس كرد جبههها به وجود او نیاز دارد٬ كلاس درس و راحتی در کنار خانواده را رها و سنگر خاکی و همنشینی با قدسیان و جهاد و شهادت را در جبههها برگزید و رهسپار دیار عشق شد.
خواهرش میگوید: به او گفتم تو درس و تحصیلت بسیار خوب است، به جای جبهه برو درس بخوان و دكتر شو؛ كه در جوابش میگوید: «اگر دكتر شوم به درد آینده میخورم؛ ولی میخواهم كاری كنم كه به درد حالای جامعه بخورم.»
حدود 5 ماه از عمر خود را در جبهه گذراند. سرانجام در تاریخ 1360/12/25 بر اثر اصابت تركش مین در منطقۀ شوش به دیدار معشوق شتافت و به فوز عظیم شهادت نائل شد. پیكر پاک و مطهر شهید پس از تشییع با شكوه بر بالای دست و دوش مردم شهید پرور اردكان در بهشت شهدای این شهرستان در كنار دیگر همرزمانش به خاک سپرده شد.
خواهر شهید
یكی از دوستان برادر شهیدم مرحوم حجّتالاسلام «محمّدصادق حسینیپور» وقتی كه خواستند خبر شهادت ایشان را به ما بدهد، آمدند در خانه و گفتند كه آیا خبری از حسین دارید؟
برادرم را در خانه «حسین» صدا میكردیم گفتیم: خیر. ایشان گفتند:« من دیشب خواب میدیدم كه حسین در سنگر بودند و دوازده امام (ع) آمدند دور سنگر ایشان گشتند و او را سوار اسب كردند و رفتند.»
انتهای پیام/