چهل‌سالگی سرو/

وقتی که هر کوچه جبهه‌ای و هر خانه سنگری بود

عراقی‌ها فکر نمی‌کردند در آغاز جنگی که بر ایران تحمیل کرده بودند با مقاومت مردم خرمشهر روبه‌رو شوند. آنها با وحشت و ترس در کوچه‌ها پیش‌روی می‌کردند چون هر کوچه جبهه‌ای و هر خانه سنگری بود.
کد خبر: ۴۱۱۶۵۵
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۵:۱۰ - 21August 2020

وقتی که هر کوچه جبهه‌ای و هر خانه سنگری بودبه گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران یکی از حوادث مهم تاریخ معاصر است که نه‌تنها در مناسبات دو کشور و منطقه، بلکه در اوضاع سیاسی و اقتصادی جهان اثرگذار شد. این جنگ که در واقع دولت‌های غربی آن را بر مردم ایران و عراق تحمیل شد توانست ماهیت انقلاب اسلامی ایران را پیش از بیش آشکار کند.

جنگ تحمیلی که به‌درستی از آن با عنوان «دفاع مقدس» یاد می‌شود، در خود وقایع گفته نشده بسیاری دارد. از دفاع مقدس بسیار گفته‌اند و ناگفته‌های فراوانی نیز دارد. یکی از این وقایع که کمتر به آن پرداخته شده است، روزهای آغازین تجاوز ارتش بعث عراق به مرزهای ایران اسلامی است.

در سلسله نوشتارهای «روزهای نخست دفاع» انعکاس وقایعی پرداخته خواهد شد که در روزهای ابتدای جنگ تحمیلی روی‌ داده است. متن زیر بخشی از کتاب «خرمشهر نمی‌میرد» است که توسط «رضا خدری» تالیف شده است.

جنگ تن با تانک

«روزهای اول تا سوم مهر 1359 بدترین روزهای جنگ برای مردم خرمشهر و آبادان بود. روزهایی که دانش‌آموزان با شوق و اشتیاق قصد رفتن به مدرسه داشتند. جنگنده‌های دشمن بر فراز خرمشهر و آبادان مرتب پرواز می‌کردند و بمب‌های خود را بر سر مردم بی‌گناه می‌ریختند. توپخانه عراق مرتب با شلیک خمسه خمسه و خمپاره مناطق مسکونی را در هم می‌کوبیدند.

مردم سراسیمه از این کوچه به آن کوچه و از این خیابان به آن خیابان می‌دویدند. تعداد شهدا و مجروحان لحظه به لحظه زیاد می‌شد. بیمارستان ولی‌عصر ظرفیت مداوای این تعداد مجروح را نداشت. بچه‌های خردسال از وحشت جیغ می‌کشیدند. خبر رسید که پالایشگاه آبادان هم بر اثر شلیک‌های مداوم در آتش می‌سوزد. آب و برق هم قطع شد. پمپ‌بنزین‌ها از کار افتاد.

آمبولانس وجود نداشت و مجروحان را با وانت به بیمارستان‌های ولی‌عصر خرمشهر، طالقانی آبادان و شرکت نفت حمل می‌کردیم. به‌علت نبود تخت کافی، مجروحان را در محوطه بیمارستان می‌گذاشتند. عده‌ای از بچه‌ها، جوانان و حتی پیران به‌علت خون‌ریزی شدید در حیاط بیمارستان شهید می‌شدند.

خانواده‌ها به دنبال گمدشدگان خود در بین خرابه‌ها می‌گشتند. خبر رسید عراقی‌ها وارد راه‌آهن و گمرک و بندر شده‌اند. اسلحه‌ای در اسلحه‌خانه وجود نداشت که مردم بتوانند از آنها استفاده کنند. مادران شب‌ها جگرگوشه‌های خود را زیر نور شمع در قبرستان شهر دفن می‌کردند.

شماری از پزشکان و پرستارانی که بت گروه‌های مردمی در خیابان‌ها مجروحان را پانسمان می‌کردند، فرصت غذا خوردن نداشتند. نانوایی‌ها تعطیل شد. زنان شیردل خرمشهری با سختی آرد را خمیر می‌کردند و در تنورهای خانگی نان می‌پختند تا بین جوانانی که مشغول درست کردن کوکتل‌مولوتف بودند توزیع کنند. جوانان خرمشهری تجربه ساخت کوکتل‌مولوتف را از روزهای مبارزه با رژیم شاه داشتند. جنگ نابرابری بود؛ کوکتل‌مولوتف در مقابل تانک‌های مجهز ساخت شوروی که در اختیار عراق بود.

از یک طرف شهر زیر اتش بود و از طرف دیگر مردم بی‌خبر از اقوام و بستگان و عزیزان خود. تکاوران نیروی دریایی و نیروهای شهربانی و ژاندارمری و پادگان دژ هر چه اسلحه در اختیار داشتند بین مردم تقسیم کردند.

عراقی‌ها فکر نمی‌کردند با چنین مقاومت مردمی روبه‌رو شوند. در روزهای نهم و دوازدهم مهرماه کسانی که در شهر مانده بودند امان عراقی‌ها را بریده بودند. مزدوران که به هیچ عنوان فکر نمی‌کردند در خرمشهر با این همه مقاومت و سرسختی مواجه شوند، به کندی در شهر پیشروی می‌کردند. آنها با وحشت و ترس در کوچه‌ها پیش‌روی می‌کردند و جرئت نزدیک شدن به مسجد جامع را نداشتند؛ چون هر کوچه جبهه‌ای و هر خانه سنگری بود.»

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها