شهدای مداح لشکر 31 عاشورا (7)؛

موقع آماده شدن برای عملیات با صدای ملکوتی ذکر مصیبت می‌خواند

شهید «حسن مشکور افتحی» زمانی که رزمندگان آماده‌ی عملیات قادر می‌شدند حسن با آن صدای ملکوتی خود ذکر مصیبت می‌خواند و پس از آن سجده شکر به جای می‌آورد.
کد خبر: ۴۱۲۶۵۸
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۷ - 25August 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان‌شرقی، شهید «حسن مشکور افتحی»، در سال 1341 شمسی در اولین روز از ماه خرداد در شهر «مراغه» در خانواده‌ای با ایمان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را باموفقیت به پایان رسانید و وارد دبیرستان شد و با جدیت تا سال آخر دبیرستان درس خواند.

اغلب همکلاسی‌ها و جوانان فامیل او را الگوی خود قرار داده بودند. عبادت و راز و نیاز او زبان زد دوستان و آشنایان بود و تواضع و فروتنی خاصی که داشت از او عارفی والا ساخته بود. خلوت کردن با معبود را بیش از هر کار دیگری دوست می داشت.

عاشق امام(ره) بود و سعی داشت به سخنان آن حضرت جامه‌ عمل بپوشاند. ساده زیستی سرلوحه زندگی‌اش بود و در کنار همه‌ی اینها عضوی فعال در مسجد و مدرسه به شمار می‌رفت.

علاقه‌ی زیادی به انجام کارهای فرهنگی داشت. از همان سنین نوجوانی عاشق رفتن به جبهه بود اما فوت پدر بر مسئولیت او افزود. مدتی نگذشت که حضور در جبهه را بر خود واجب دید. او در آخرین سال دبیرستان راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و در عملیات‌های مختلف شرکت کرد. اشرافیت بر کارهای تبلیغی داشت، لذا مسولیت تبلیغات در گردان حبیب ابن مظاهر را برعهده گرفت.

تابستان 1364 در منطقه «لولان» زمانی که رزمندگان آماده‌ی عملیات قادر می‌شدند حسن با آن صدای ملکوتی خود ذکر مصیبت می‌خواند و پس از آن سجده شکر به جای می‌آورد.

در دل تاریکی وقتی همه سر به سجده گذارده بودند، با صدای محزون خود شکراً لله ، حمداً لله، شکراً شکراً، حمداً حمداً می‌گفت به دنبال آن ذکر مصیبت اهل بیت را سر می‌داد. با آن صدای گیرا همه‌ی حاضران رامتحول می‌کرد و فضای نمازخانه  سرشار از معنویت می‌شد. گاه اذان نمازها را با صدای خوب سر می‌داد، در دعاها نوحه می‌خواند و در دل دوستان جا گرفت هر چند نفوذ کلامش کمتر از نوحه‌هایش نبود.

بعد از «عملیات قادر»، در «عملیات والفجر 8» شرکت کرد و از خود شهامت‌های فراوانی نشان داد. بعد از عملیات به گردان حضرت ابوالفضل(ع) رفت ولی ارتباط خود را با گردان حبیب قطع نکرد. در مراسم‌هایی که برگزار می‌شد عزاداری و نغمه‌سرایی می‌کرد. 18 رمضان سال 1365 بود، قرار بود در گردان حضرت ابوالفضل (ع) مراسم شب احیاء برگزار شود.

پادگان شهید باکری دزفول که در 14 کیلومتری دزفول قرار دارد برای بسیجیان نامی آشناست. در سمت چپ جاده‌ی اصلی  پادگان، گردان‌های حضرت ابوالفضل(ع) و تخریب  بودند و گردان‌های حبیب بن مظاهر و امام حسین(ع) در سمت راست جاده. هواپیماهای عراق با ریختن بمب‌های خوشه‌ای بر محوطه گردان حضرت ابوالفضل(ع) همه را حیرت زده کرد.

صدای یا زهرا(س) و یا حسین(ع) از هر طرف به گوش می‌رسید. صحنه‌های دلخراش و عجیبی دیده می‌شد. خیمه‌ها در میان آتش یزیدیان زمان می‌سوختند. برخی از پیکرهای مطهر در گوشه‌ای از خاک بر زمین افتاده بودند. تعدادی از مجروهان زخمشان عمیق بود و نیاز به کمک و امداد رسانی داشتند.

برخی هم که زخم‌های‌شان سطحی بود با تن مجروح به دیگران کمک می‌کردند. صحرای کربلا و خیمه‌های سوخته ظهر عاشورا یاد همه افتاده بود. سریع مجروحین را پشت وانت گذاشته و به سوی بهداری لشکر حرکت کردند. در حال کمک به مجروحین چشمم به پیکر مطهر «حسن مشکور» افتاد که بچه‌ها از حسینیه‌ی گردان بیرون آورده بودند. پیکرش غرق به خون بود. لباس‌هایش آنقدر خونی شده بود که نمی‌‌شد تشخیص داد به کدام قسمت از بدنش ترکش خورده است.

همسنگرانش می‌گفتند حسن آقا در حسینیه گردان در حال تلاوت قرآن بود که دعوت حق را لبیک گفت. در هجدهمین روز از ماه مبارک رمضان 1365 با زبان روزه به خیل عظیم شهدا پیوست و پس ازتشییع باشکوه، در گلزارشهدای مراغه آرام گرفت.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار