به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «سید امانالله موسوی» زندگینامه و وصیتنامه این شهید بزرگوار را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
«رمضان و زهرا» در پاییز 1339، چشم به راه نوزادی بودند که «اَمانالله» نام گرفت. زوج زحمتكش و فداكاری كه با پیشه كشاورزی، روزگار میگذراندند.
سالهای تحصیلی ابتدائی اَمانالله، در زادگاهش روستای «شهركتی» سپری شد. سپس، به مدرسه راهنمائی «خانزاد» آمل راه یافت؛ اما به دلیل مشكلات اقتصادی آن روزها، در پایه سوم این مقطع به ترك تحصیل روی آورد.
انقلاب كه به اوج رسید، همگام با مردم، به صفوف تظاهراتكنندگان ضدّ طاغوت پیوست و فریاد تظلّم سر داد.
خواهرش «خدیجه» میگوید: «خیلی دلم میخواست در راهپیمائی شرکت کنم؛ اما مادرم مخالف بود و میگفت: شما زن هستید و نمیتوانید زمان درگیری، همپای مردان، از خود دفاع کرده یا فرار کنید. امانالله با مادرم مخالف بود؛ میگفت: زنها هم در جامعه حقی دارند و باید در صحنه باشند. برای همین، امانالله، من و خواهرم را با خودش به راهپیمایی میبرد.»
خواهرش «کبری» میگوید: «همیشه به ما میگفت: در انتخاب دوست دقت کنید. با کسی دوست شوید که در کارها، راهنمای شما باشد؛ از او درس بگیرید. اگر نمیتوانید در جهاد شرکت کنید، میتوانید با کسب علم و حفظ حجاب در برابر دشمن تا دندان مسلح بایستید. او بچههای کوچکتر را جمع میکرد و میگفت: در زمان جنگ، سلاح شما قلمتان است. یکبار در مورد کیفیت عذاب در آخرت پرسیدم. در جواب گفت: هر وقت در خواب، خواب وحشتناکی میبینی، میترسی؛ به سر و صورت میزنی و سریع بیدار میشوی؛ اما اگر خواب خوبی ببینی، دلت میخواهد این خواب همچنان ادامه داشته باشد. قیامت همینطور است. باید مراقب اعمالت در این دنیا باشی.»
«كبری» در ادامه از برادرش اینگونه یاد میكند: «مادرم به او میگفت: اَمانالله! چرا برای خودت پیراهن نمیخری؟ میگفت: مادر! افرادی هستند كه یك پیراهن هم ندارند. من همین را میشویم و میپوشم.»
اَمانالله در 10/6/1360، جامه پاسداری را به تن كرد و در سپاه كردستان مشغول به خدمت شد. او در همین سال که عازم جبهههای جنگ شده بود، مجروح گشت.
شهادت، بزرگترین آرزویش بود. آنگونه كه در آخرین دیدار، به مادرش میگوید: «از شما تقاضا دارم كه بعد از شهادتم، زینبوار رفتار نمایید و گریه نكنید.»
و سرانجام، امانالله در 15/6/1362، طی عملیات والفجر 4 در منطقه سقّز كردستان، به فیض عظیم شهادت نائل آمد و با بدرقه اهالی آمل، در گلستان شهدای زادگاهش به خاك آرمید.
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
«الَّذینَ آمَنوا و هاجَروا وَ جاهَدوا فی سَبیلِالله بِاموالُهُم وَ أَنْفَسُهُم اَعظَمُ دَرَجَةً عِندَاللهَ وَ اولئِكَ هُمَ الفائِزون»
آنان كه ایمان آوردند و از وطن خود هجرت كردند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد كردند آنها را نزد خداوند مقام بلندی است بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.
ابتدا سپاس باید گفت به پروردگار متعال كه مرا به شغل كه خدمتگزاری به مردم و اسلام است و منّت نهاده و رحمت خداوند بر پیامران و فرستادگان او كه در راه خدا به ما نشان داد.
سپاس به خدایی كه مرا از خاك خلق كرده و به خاك برمیگرداند. سلام بر سرور شهیدان كه بر من درس شهادت آموخت و برای من الگویی شد تا چگونه تفنگم را بر دوشم بگیرم. تفنگم را بیاورید تا سینه دشمن را سوراخ كنم كه دیگر تحمل آن همه نامردیشان را ندارم. آخر مگر این ملت آزادیخواه و خداپرست و باایمان چه كرده است كه این چنین ناجوان مردانه برایشان بسیج گشتهاند؟ آخر مگر در این دنیا استقلال، آزادی و مسلمان بودن جرم است كه این چنین ملت مسلمان را به محاصره اقتصادی و نظامی میكشند.
ای برادران عزیزم! بیایید كمی خودتان فكر كنید و به حرفهای پوچ این ملحدان و از خدا بیخبران گوش ندهید و بدانید كه از اسلام به اسلام ضربه میزنند. همیشه به فرمان رهبر كبیر و عزیزمان حضرت امام خمینی گوش فرا دهید تا إنشاالله در آینده به پیروزی نهایی برسیم و پرچم لاالهالاالله در كشورهای ستم دیده را برافراشته نماییم تا مسلمانان و مستضعفان را از این دوران نجات یابند.
سلام من به شما پدر و مادر گرامیام. ای پدر گرامی! چون اسماعیل در راه خدا قربانی دهی و اما مادر گرامیام امیدوارم كه شیری را كه به من دادی حلالم كنی. میدانم كه حلال كردی از آن موقعی كه به من روحیه و دلداری میدادی كه آری باید رفت به جبهه تا اسلام و ناموس مسلمانان حفظ بماند و همچون زینب، شجاعانه اسیری و از دست دادن عزیزاناش استقامت كنی شما باید الگوی خواهران و برادران باشید و با كمترین گریهتان مرا یاری كنید اگر میخواهید گریه كنید در اتاق خلوت تا دشمنانم شاد و رهروان راه شهدا ناراحت و دلسرد نشوند.
پدر و مادر و برادرم! از شما خواهش دارم در آخرین لحظات عمرم در تشیع جنازهام پیشرو یعنی با روحیه عالی و خوب در صف اول بهتر تابوت را بر دوش بگیرید كه آری تا زندهایم در راه شهدا و قرآن از پای نخواهیم نشست و ای خواهرانام شما نیز همچون زینب راه برادران حسین (ع) را ادامه داد، میخواهم راهم را ادامه داده و به یاری رهبرمان بشتابید. ای برادرانام از شما میخواهم شجاعانه اسلحه به زمین افتاده مرا بگیرید و جواب یاوه گویان و ظالمان را بدهید. إنشاالله
یك پیام به امت شهیدپرور ایران دارم و از همه شما میخواهم پشت امام خمینی، فرشته روی زمین را خالی نگذارید و او را هیچ وقت تنها نگذارید. اگر خون نهضت به پایان نرسد خونمان گریبانگیر شما است.
به فرموده آیتالله غفاری «هر كس امام را تنها بگذارد به عذاب سختی دچار میشود» و راست میگفت این روحانی. نعمت بزرگ اسلام بزرگ همچنان كه میبینیم از تمام فامیلان و دوستان و آشنایانام و حزبالله حلالیت میطلبم و چگونه نتوانستم در عمر كوتاهم شما را از خود راضی كنم و در ضمن شبهای جمعه ما را از یاد نبرید باز هم در آخرین لحظه عمرم میگویم و میخواهم شما فامیلان و دوستان و خانودهام امام را تنها نگذارید و به او یاوران مخلص و مؤمن به اسلام و انقلاب یاری و همكاری كنید و قدر این نعمت بزرگ الهی و روحانیون را بدانید چه قدر شیرین است شهادت.
به امید پیروزی نهایی تمامی مستضعفان و محرومان جهان به رهبری زعیم عالیقدر امام خمینی و به امید شكست و نابودی امپریالیسم شرق و غرب. برقرار باد پرچم خونین اسلام! طولانی باد عصر بابركت امام! و پیروز باد ملت شهید پرور ایران!
حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله، خط فقط خط امام، بقیه خط دشمن امام. سلام و خداحافظ همه شما.
سید امانالله موسوی
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته
انتهای پیام/