چهل‌سالگی سرو/ شهید «سیدحسین (عزیز) حسینی»؛

در هر شرایطی حامی و حافظ این انقلاب و اسلام و امام عزیز باشید

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «سیدحسین (عزیز) حسینی» آمده است: از همه عموم می‌خواهم در هر شرایطی حامی و حافظ این انقلاب و اسلام و امام عزیز باشید و هرگز به دشمنان این انقلاب فرصت ندهید و آنها را به هلاکت برسانید.
کد خبر: ۴۱۵۳۳۰
تاریخ انتشار: ۲۱ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۹ - 11September 2020

در هر شرایطی حامی و حافظ این انقلاب و اسلام و امام عزیز باشیدبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع‌ مقدس و در سالروز شهادت شهید «سیدحسین (عزیز) حسینی»، زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید بزرگوار را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید:

همگام با طلوع دوازدهم بهمن 1337، صدای گریه‌اش در كاشانه «سیدمحمد و ام‌النساء» طنین‌انداز شد. اگرچه نام شناسنامه‌ای‌اش «حسین» بود، امّا اغلب «عزیز» صدایش می‌زدند؛ نورسیده‌ای كه با رزق حلال زوجی سختكوش و كشاورز پرورش یافت و تحت تعالیم دینی آنان با آموزه‌های الهی آشنا شد.

به سبب مهاجرت خانواده از زادگاهش «بهنمیر»، حسین دوره تحصیلی ابتدائی‌اش را در دبستان «6 بهمن» روستای حاجی­كلا از توابع بهنمیر سپری کرد. اگرچه، به دلیل شرایط نامساعد مالی آن روزها، از ادامه تحصیل بازماند.

حسین در پانزده سالگی به حرفه بنّایی روی آورد تا كمك‌خرج خانواده باشد.

زمزمه‌های انقلاب كه در شهر پیچید، او نیز دوشادوش دیگر مردم، به صفوف تظاهرات كنندگان پیوست و خواستار براندازی حكومت طاغوت شد. علاوه بر آن، جهت تحقق اهداف نهضت اسلامی، در جلسات دینی و سیاسی حضور داشت.

دایی‌اش «عزّت جهانیان» در این خصوص نقل می‌كند: «همه را به پشتیبانی از اسلام و حفاظت از جامعه اسلامی دعوت می‌كرد. از طرفی، جهت بیداری اذهان عمومی مردم، برای‌شان جلسه می‌گذاشت و آنها را از دسیسه‌های دشمن آگاه می‌كرد. در نماز جمعه شرکت می‌کرد و تا جایی که از دستش بر می‌آمد، به دیگران نیز کمک می‌کرد.»

حسین در 1/8/1358 در سازمان جهاد استان مازندران مشغول خدمت شد. هم‌زمان با به تن كردن جامه پاسداری در اردیبهشت 1361، به مدّت پنج ماه در كِسوت جانشین عملیات شهری، در بوكان به سر برد.

«جمیله» از حال آن روزهای برادرش، این‌گونه سخن می‌راند: «برای رفتن به جبهه، شور و شوق خاصی داشت. هرگاه از جبهه برمی‌گشت، تغییر و تحول به خصوصی در چهره‌اش نمایان بود. او همیشه از دلاوری‌های رزمندگان در جبهه تمجید می‌كرد.»

«قدرت کریمیان» از هم‌سنگرش این‌گونه می‌گوید: «بسیار شوخ بود. یک‌بار با هم به یکی از مغازه‌های ساندویچ‌فروشی شهر بوکان رفتیم و خواستیم ساندویج بخریم. سیدحسین با لهجه مازندرانی از فروشنده تقاضای خوراکی کرد. اما چون فروشنده متوجه نمی‌شد، چند بار تکرار کرد. سرانجام، صاحب مغازه ما را پشت ویترین مغازه برد وگفت: من فقط همین‌ها را دارم و چیز دیگری ندارم.» 

و سرانجام، سیدحسین در سال 1361 در منطقه بوكان به مقام شامخ شهادت دست یافت و به لقای حق پیوست. پیكر مطهّرش نیز با حضور پرشور اهالی بابلسر، در گلستان شهدای روستای حاجی‌كلا از توابع بهنمیر آرام گرفت.

وصیت‌نامه شهید:

بسمه تعالی

«انا لله و انا الیه راجعون»

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود بر امام امت، خمینی کبیر و یاران رزمنده اش. با سلام و درود بر شهیدان راه حق و حقیقت، چند کلمه ای من باب وصیت نامه متذکر می‌شوم.

خدایا تا مرا نیامرزیدی از دنیا مبر و حال که لیاقت شهادت را پس از سال‌ها و ماه‌ها مبارزه و خستگی بر من عطا کردی، ای کاش صد جان داشتم و در راه اسلام که همانا خط امام خمینی است، می‌دادم. چقدر گوارا و شیرین است اما من از شما می‌خواهم که برایم طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند منان بکنید.

بر مسئولیت سنگین این انقلاب بر دوش ما جوانان انقلابی بود و من هم یکی از آنان هستم. خدایا تو خود می‌دانی که من آنچه در توان داشته‌ام در راه تو به کف نهاده ام و اگر هم بی‌حالی کردم، خودت بزرگی و مرا عفو نما و رحمت و عطوفت شما بر حال بندگان زیاد است. بار خدایا دشمنان اسلام، امام و قرآن را نابود بگردان و به جهنم بفرست. دوستان عزیز و جوانان غیور، از شما می‌خواهم که نگذارید دشمنان اسلام و قرآن و منافقین و لیبرال‌ها و کمونیست‌های توده‌ای فدائی بنی‌صدر و غیره در تشییع جنازه‌ام و مراسم‌های دیگر شرکت بکنند.

برادران حزب الهی، همیشه امام و اسلام را دعا کنید. بار خدایا، تو خود می‌دانی که من از هجرتم هدفی جز رضای تو نداشته‌ام. بار خدایا تو خود می‌دانی که من در کردستان، در مقابل دشمنان دین خدا، پیامبر خدا و کتاب خدا می‌جنگم و هدفی جز نابودی آنها ندارم و تا آخرین قطره خونم در مقابل ضد انقلاب داخلی خواهم ایستاد و سر آخر از همه عموم می‌خواهم در هر شرایطی حامی و حافظ این انقلاب و اسلام و امام عزیز باشید و هرگز به دشمنان این انقلاب فرصت ندهید و آنها را به هلاکت برسانید

حالا چند کلمه‌ای درباره وصی و ناظرم می‌گویم. وصی اینجانب برادر «اسماعیل کریمیان» فرزند شکرالله است و ناظرم به نام «خیرالنساء جهانیان» می‌باشد. در ضمن به مادرم سفارش می‌کنم هرگز برایم گریه نکند و مثل مادران شهیدان بردبار و صبور باشد و از خواهران عزیز می خواهم همچنان که تا حال در خط امام بودند، از این به بعد هم مؤمن و وفادار به جمهوری اسلامی باشند.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار