به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، شهید «محمدعلی میرعلی» در یکی از روزهای گرم و تابستانی ۱۳۴۶ در روستای بیداخوید به دنیا آمد. آن روز دلهای اهل خانه به یمن ولادتش، سبز و بهاری شد. محمدعلی در این کانون سرشار از معنویت و صفا رشد کرد و شکوفا شد.
روزهای باطراوت و سرشار از نشاط خردسالی را در طبیعت کوهپایهای روستایش پشت سر گذاشت. دوره دبستان و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد. ایام نوجوانی محمدعلی، با روزهای پر تب و تاب جنگ قرین شده بود و دل بیقرار و شیدایش در راه مجاهدت و ایثار، ناآرام و بیشکیب بود.
این نوجوان آماده رفتن به جبهه و جهاد بود، اما به دلیل نداشتن سن قانونی، به او اجازه حضور در جبهه داده نمیشد.
اواخر سال ۱۳۶۱، هنگامی که جنگ در یکی از حساسترین و بحرانیترین شرایط خود قرار داشت و آن زمان که جبهه، رزمنده مجاهد و ایثارگر میطلبید، محمدعلی ۱۵ساله مشتاقتر از همیشه روانه بسیج شد. او از همان اوایل پیروزی انقلاب آموزش نظامی و فنون به کارگیری اسلحه را از طریق دورههای آموزشی سپاه تفت، فرا گرفته بود و در راستای تکمیل آموزشهای نظامی، به پادگان شهید بهشتی راه یافت و سپس به منظور مقابله با دشمنان راه جبهه را در پیش گرفت.
او پس از اعزام به منطقه جنگی رقابیه در جبهه فکه، به دنبال شرکت در عملیات والفجر مقدماتی، به عنوان امدادگر در خدمت رزمندگان اسلام قرار گرفت.
سرانجام این نوجوان بسیجی و عاشق در بیستویکم بهمن ۱۳۶۱، در حین امدادرسانی به مجروحان در عملیات والفجر مقدماتی، در جنگل امقعر، با تقدیم تمام هستیاش به پیشگاه معبود، به فیض عظیم شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این جوان شیفته به مدت ۱۳ سال در خاک دشمن به جا ماند تا اینکه سرانجام در آذرماه ۱۳۷۴، گروه تحقیق و تفحص پیکر او را یافتند و پس از انتقال به زادگاهش تشییع و در جوار یاران همپیمانش به خاک سپرده شد.
در ادامه وصیتنامه این شهید بزرگوار را از نظر میگذرانیم:
بسم رب الشهداء الصدیقین
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء و لکن لا تشعرون؛
و به کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده نگویید بلکه آنها زندهاند ولی شما درک نمیکنید.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود به حضرت مهدی (عج) و نایب برحقش امام خمینی و رزمندگان اسلام در تمام جبهههای حق علیه باطل، وصیت خود را شروع میکنم. البته من قابل این نیستم که وصیت کنم، ولی چارهای جز این ندارم.
مردم بدانند که من با کمال میل این راه را پذیرفتهام و به این انتخاب نیز افتخار میکنم، زیرا که این راه، راه علی (علیهالسلام) و راه حسین (علیهالسلام) و راه اماممان خمینی بتشکن میباشد و در ضمن، کسی دوست من یا برادر من است که راهی را که من انتخاب کردهام، پیروی کند و راه امام امت را پیروی کند.
شما پدر عزیز رنج کشیدهام، امیدوارم که مرا ببخشی، من میخواستم که راه کربلا را برای شما باز کنم تا به قبر آموزگار شهادت حسین بن علی (علیهالسلام) بروید، اما موفق نشدم.
ولی ناراحت نشوید، در آن دنیا، با خود حسین ملاقات خواهیم داشت. البته با هم. و امیدوارم که هر چه گناه کردهام مرا ببخشید و از خدا برایم طلب مغفرت و آمرزش کنید و همچون امام بزرگوارمان باشید که برای فرزندش اشک نریخت.
و شما ای مادر عزیزم، گریه مکن که هر قطره اشک تو تیری است بر جگرم، سرت را بلند کن که با وجود آن همه حقی که بر گردنم داری نمیتوانم که همیشه کنار تو باشم که فریاد سالار شهیدان را که فرمود «آیا کسی هست که مرا یاری دهد» نشنیده گرفته و از فیض شهادت که فیض عظیم است محروم بمانم و بر همین اساس است که راه پیکار با کفر را برگزیدهام.
شما ای خواهران عزیز کوچک و بزرگ من، حجاب خود را زینب وار حفظ کنید که با حفظ کردن حجاب خود میتوانید مشت محکمی بر دهان یاوهگویان و در رأس آنها آمریکا بزنید و مثل سکینه (س) و رقیه (س) و زینب کبری (س)، مقاوم و پایدار باشید که حجاب از هر کاری مهمتر است.
شما اهالی ده و دوستان عزیزم، امیدوارم که مرا ببخشید و با دشمنان اسلام و قرآن و امام خمینی همیشه در ستیز باشید و مواظب باشید که اینقدر سرور مستضعفان و یاور قرآن را غمگین نکنید.
و ای دوستان گرامیام، امروز روزی است که خداوند تبارک و تعالی از ما امتحان میگیرد و اگر من به مرگ طبیعی مردم، مرا تشییع جنازه نکنید، زیرا در جایی که شهدای به خون خفته انقلاب هنوز جان نثار این درخت پربار، یعنی اسلام عزیز، میکنند احساس میکنم که حتی جسدم از آنها خجالت میکشد، ولی اگر شهید شدم، از آشنایانم میخواهم که دنبال جنازه من گریه نکنند، زیرا نمیخواهم که دشمن شاد شود و در ضمن اگر خواستید برای من خیرات بدهید، چیزی نمیخواهم جز اینکه از این روحانیت و این انقلاب دفاع کنید.
همین برای من بس است و به آنانی که به روحانیون واقعی و خدمتگزاران مردم تهمت و افترا میبندند، میگویم به شما «نمیتوانید نور خدا را با ابزار شیطانی خود خاموش کنید».
خواهش میکنم مرا نزد «حسینعلی میرعلی» و «عباس جلالی» به خاک بسپارید، چون هدفی واحد داشتهایم.
و دیگر عرضی ندارم، بجز دعا برای امام و آمرزش برای من که در برابر خدا خجالت زده نشوم.
خداحافظ به امید پیروزی حق علیه باطل.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا. خدایا، خدایا تو را بحق زهرا، رزمندگان ما را پیروزشان بگردان.
انتهای پیام/