به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاعغ مقدس زندگینامه و وصیتنامه سردار شهید «حجت الله مستشرق» را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
حجت الله در سال 1342 از خانواده مذهبی و سنتی در شهر ساری دیده به جهان گشود. ایشان در سن 8 الی 9 سالگی به همراه والدین و یکی از برادران خود به نام حسن (که در عملیات فتح المبین به مدت 10 سال اسیردست دژخیمان بعثی بود)، به مدت سه ماه زائر حضرت مولای متقیان علی (ع) و حضرت اباعبدا... الحسین(ع) و امامان معصوم (ع) در عتبات عالیات، نجف اشرف و کربلای حسینی بودند که چندین بار در حرم مولای عارفان حضرت علی (ع) در نجف اشرف در زمان نماز ظهر و عصر و یا مغرب و عشاء به همراه پدر و برادرش دست مبارک حضرت امام را بوسه زدند و حضرت امام هم ایشان را مورد تفقد خود قرار می دادند.
در مسجد محل در ایام محرم و صفر، خصوصا عاشورای حسینی مداحی میکرد. دوران قیام علیه رژیم ستمشاهی در سن جوانی، حدود 15 سالگی به همراه برادرش و اهالی متدین و انقلابی در تظاهرات شهر حضور فعال داشته و حتی پس از پیروزی انقلاب همکاری با کمیته شهری را در امر نظم و امنیت مدتی فعالیت چشمگیر داشتند. در سالهای اوایل انقلاب به همراه جوانان حزب اللهی در درگیری علیه منافقین کوردل در ساری و مبارزه با گروهک در جنگل های مازندران به عنوان بسیجی بسیار فعال و مبارز کوشا و یکی از عاشقان مخلص حضرت امام (ره) بودند.
همچنین در سال 59 در شروع جنگ تحمیلی حضور در بیشتر عملیاتها در غرب و جنوب کشور و خصوصا در منطقه کردستان، کوههای سربه فلک کشیده و در خطوط مقدم جبهه به همراه دیگر همرزمانش بر علیه صدام مزدور در جنگ و ستیز بودند.
در زمان ازدواج لباس دامادی او لباس سبز بهشتی و کفن او هم بنابر وصیتش همان لباس سبز بهشتی سپاه بود. ایشان در عملیات متعدد کربلای 2، کربلای2، کربلای4، عملیات والفجر8، عملیات خیبر، عملیات مسلم بن عقیل، عملیات رمضان و عملیاتهای ایذائی، عملیات قدس و... شرکت کردند.
در نهایت در عملیات کربلای5، در منطقه شلمچه 21/10/65، بر بال ملائک به ملکوت اعلاء رفته، و به مولایش حضرت علی (ع) پیوست. با عشق و علاقه ای که به سپاه داشت، در لشکر ظفرمند 25 کربلا مسئولیت جانشین مخابرات لشکر در دوران جنگ را به عهده گرفت.
قبل از حضورش در جبهه ها از آنجایی که برادرش، حاج مهدی مستشرق به عنوان مجری موفق نماز جمعه و از فعالین ستاد برگزاری نماز جمعه در امر فرهنگی و تبلیغی بودند، خواستار عضویت در این سنگر مقدس شدند.
در بعد فرهنگی و تبلیغی در پخش اعلامیهها و جذب و حضور مردم در سطح مساجد و اطراف، فعالیت چشمگیری داشتند. او همیشه سعی در اقامه نماز شب، تلاوت قرآن، ادعیه کمیل و توسل، شرکت در اعتکاف ماه رجب که در آن زمان کمتر جوانان شرکت میکردند، داشت. عاشق امام حسین (ع) و فعال در امر برگزاری عزاداری امام حسین (ع) بودند. ایشان با آن که متأهل بودند، بیشتر اوقات را در جبهه بسر میبردند.
آرزوی شهادت در دعاهای متعدد خود در قنوت نماز داشتند و زمانی که اخویشان که با سن نوجوانی خود در عملیات فتح المبین اسیر شد، نامههای فراوانی برایش مینوشتند و در آن اظهار میداشتند که صبور و با استقامت باشید که صبر شما پیروزی را به ارمغان خواهد آورد.
زمانی که در ساری بودند در هر فعالیت فرهنگی و تبلیغی در نماز جمعه شرکت میکرد. فعالیت های فرهنگی در مسجد ابوالفضل (ع) محل خود داشته و از تشکیل دهندگان پایگاه مقاومت محل سکونت خود بوده است که هم اکنون پایگاه مقاومت مسجد بنام سردار شهید حجت میباشد.
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
و بدانید که اگر خدا به من توفیق شفاعت بدهد شما را فراموش نخواهم کرد و به شما فقط وصیت میکنم که برایم قرآن بخوانید و هر شب جمعه سر قبرم قرآن بخوانید و به فقیرها به نیتم چیزی بدهید از برادران عزیزم و هم خونم طلب مغفرت مینمائیم که از من اگر اشتباهی دیده اند ببخشند برادران جبهه را خالی نگذارید ترس و خوف را برهانید و عشق به زندگی را بدانید این را از من بشنوید که بهترین چیز که رضای خدا را دارا میباشد حضور در جبهههاست.
برادران عزیزم! مادر و پدرم را تنها نگذارید و سعی کنید فرزندانتان را در خط اسلام و انقلاب قرار دهید و به مال دنیا دل نبندید و یکدیگر را دوست دارید و برای یکدیگر خیرخواه باشید و پیرو امام و روحانیت باشید من وصیت میکنم به شما که شب اول قبرم کسی را بیاورید یکی از دوستان که سر قبرم قرآن بخواند شاید خدا از فشار قبرم بکاهد.
به همسرم که در این مدت کوتاه زندگی، با من همسنگر بود که یاد خدا را در دلم زنده میکرد و با سکوت خود در مقابل سخنان شیطانی جهت رفتن من به جبهه رضایت خدا را جلب کرد و با تشویق من به جهاد در راه خدا و با صبر خود در مقابل یاوه گویان خود به اینکه مطیع امر خدا باشیم از تو تشکر میکنم و از خدا میخواهم تو و پدر و مادرم را جز صالحین و شهدا قرار بدهد بدان من همیشه برای شما دعای خیر مینمایم سعی کن مطیع خدا باشی و واجبات را هر چه مخلصانه و رابطه خود را با خدا فشرده تر کنی و پیام خون مرا به امت برسانی و در مشکلات صبور باشی و زینبوار حامی و خادم انقلاب باشی در ضمن از پدر زن و مادر زنم از خانواده ایشان طلب مغفرت مینمائیم حتما مرا حلال کنند در ضمن از هدیه خدا راضی باشند و همسرم را یاری کنند و خدا را شکر کنند و خواهش میکنم ناراحتی نکنید.
همسرم! سعی کن به خانوادهات بفهمانی که رضایت خدا مشکلات دارد و بدان که این امتحانی برای توست و آزمایش الهی است همه باید از دنیا بروند چه زیباست که خود به دیدار عشق برویم. همسرم همان سفارشی کردهام حتماً انجام بده حتما چون رضایت خدا در این است فراموش نکن.
آری میدانم آرزوها داشتی همین که در اول زندگی شیرینیهای زندگی را با این همه آرزوها به خدایت این را هدیه دادی مهم است و اینجا میتوانی بگوئی من شیعه هستم آری پدر و مادرم و همچون پدر زن و مادرزنم و همسرم اینجا ببین آیا راضی به رضای خدا یا خیر؟ من دوست دارم گمنام باشم و از خدا بخواهید که مرا ببخشد برایم دعا کنید شاید با شهادت باز هم نتوانم رضایت خدا را جلب کنم هر چند خدا مهربان و بخشنده است خیلی ببخشید بدانید من برای بهشت شهید نشده ام من برای رضای خدا و اثبات بندگی به خدا جانم را نثار کردم.
خدایا! بالاتر از این چیزی ندارم مادرم و پدرم و همسرم و برادرانم فدای تو، خدایا همه را عاقبت به خیر بنما عزیزان مرا در آرامگاه ملامجدالدین نزد همسنگرانم دفن کنید تا از وجود آنها خدا ترحمی به من بنمائید بعد از پیروزی جنگ سلام مرا به آقا حسین (ع) و پدرش علی ابن ابیطالب برسانید و بگوئید ما به عشق او شهید شدیم ما را در محشر یاری بنمایند.
سلام مرا به برادرم حسن برسانید و بگوئید آرزو دیدار مجدد تا او را داشتم و بگوئید حجت رفت به دیدار عشق خود و دعای خیر را برایمان فراموش نکنید عزیزان اگر برادر و فرزند و همسر و یا دوست خوبی نبودم حلالم کنید خدایا لحظه شهادت ذکر خدا بر زبانم جاری بنما شما را به خدا میسپارم سعی کنید در دنیا معصیت نکنید از یاد خدا دور نشوید و به مال دنیا دل نبندید مقداری که پول دارم را به فقرها و کمک به جبهه بدهید و لباسهایم را به فقرها بدهید و آن امانتیها که موجود می باشد[] نزد همسرم و پولهای که دوست اوست همه مال همسرم میباشد چیزی از او نگیرید همه مال همسرم میباشد چیزی از او نگیرید همه مال بدهید به همسرم و او سعی کند که انفاق کند در ضمن اگر احتیاج به کفن نداشتم حتماً با لباس فرم سپاه دفنم کنید. خدایا! تا انقلاب مهدی مقلد امامم
وصیتنامه دوم شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله و بالله و توکلت علی الله و آمنت بالله و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
بنام خدا که بما هستی داد و این همه نعمت و خلقت و آیههای بیکرانش را به بندگان خود ارزانی داشت.
شهادت میدهم به وحدانیت و یگانگی خدا که هم صمد است و هم بخشنده، مهربان و صاحب جلال و جبروت بیآنکه در فهم ما گنجد، نه فرزند کسی است و نه کسی فرزند او، به همه چیز دانا و قادر. و شهادت میدهم به 124 هزار پیامبر که آخرین پیامبران حضرت خاتم الانبیا محمد رسول الله (ص) فرستاده خداست بر ما.
کتابم قرآن مجید و دینم اسلام و مذهبم شیعه و 12 امام معصوم و پاک صالح که به حق حجت خدا در زمیناند. که آخرین آنها قائم آل محمد است و در انتظار ظهورش هستیم تا عدالت در سراسر جهان گسترده شود و شیعیان مظلوم جهان را نجات بخشیده و پرچم توحید را بر بلندترین قله آزادی در اهتزاز در آورد.
قائما افتخار ما زتوست و امید امیدواران و پناه پناهان توئی، خدایا برای یاری شیعیان در ظهورش تعجیل بفرما.
به ولایت فقیه این رهبر کبیر که خدا این نعمت را برای هدایت امت اسلام فرستاده و زمینهساز حکومت حضرت مهدی (عج) تعالی فرجه الشریف قرار داد ایمان دارم و عش میورزم و ان شاءالله خود را پیرو خط او میدانم و به حکم ولایت و مرجعیت وی برای یاری دین او و استقرار حکومت الهی و حجت اثبات حقانیت دین اسلام و رضای خدای متعال ملبس به لباس مقدس و پر معنویت و سربازی آقایمان امام زمان (عج) در سپاه گشتم من عاشق سپاه بودم زیرا قلبم از عشق حسین (ع) که همان عشق خداست میجوشید.
پاسداران سربازان و جان نثاران مکتب توحید[] و من به این وظیفه که از عنایات و توفیقات خداوند است عشق میورزم و روزی میتوانم پاسدار واقعی باشم که در عمل اثبات کنم آنهم با شهادت و نثار خون خود، خدا تو ما را آفریدی و ترا شکر که مرا مسلمان خلق کردی و وجودم را به عشق علی و اولاد معصومینش سرمشقی و در خط حزب خود (حزب الله) خط انقلاب قراردادی و لباسم را از پارچههای سبز و زیبای بهشتی بر اندامم پوشاندی و مرگم را شهادت در راه خود قرار دادی.
خدایا! شهادت خالصانه و مخلصانه ام را از من قبول بفرما.
خدایا! تو بخشنده ای گناهانم را ببخش و بیامرز.
برادران جبههها را خالی نگذارید، مرگ را به دل راه ندهید و عشق و علاقه به زندگی دنیا را از دل برانید و این را از من بشنوید که امروز بهترین چیزها که مورد رضای خداوند هست حضور شما در جبهه هاست.
مادر و پدرم را تنها نگذارید و سعی کنید فرزندانتان را در خط اسلام و انقلاب قرار دهید و به مال دنیا دل نبندید و یکدیگر را دوست بدارید خیر خواه همدیگر باشید و پیرو امام و روحانیت.
به همسرم بگوئید که از تو تشکر میکنم که در این مدت کوتاه زندگی با من همسنگرم بودی و همواره به یاد خدا دلم را زنده می کردی و مشوق من به جهاد در راه خدا بودی در مقابل یاوه گویان صبور باش و با اخلاص مطیع امر خدا، از خدا می خواهم که تو و پدر و مادرم را جزء صالحین و شهدا قرار بدهد و بدانید که من همیشه برای شما دعای خیر می کنم. اطاعت از خدا کنید و واجبات را هر چه مخلصانه و رابطه خود را با خدا نزدیکتر و پیام خون مرا به امت اسلام برسانید و در مشکلات صبور باشید و تو همسرم زینب وار حامی و خادم انقلاب باشی.
همسرم! به خانوادهات بگو که رضایت خدا مشکلات دارد و بدان که این امتحانی برای توست و آزمایش الهی است همه باید از دنیا بروند اما چه زیباست که خود به دیدار معشوق برویم آری میدانم که آرزوها داشتی و مهمتر از همه این است که در اول زندگی با همه آرزوهای شیرین این هدیه را به خدایت تقدیم کردی همسرم تو و همه بستگان بنگرید که آیا راضی به رضای خدائید یا خیر؟
در خاتمه: سلام مرا به برادرم حسن (اسیر) برسانید و بگوئید آرزوی دیدار مجدد او را داشتم و بگوئید که حجت به دیدار معشوق خود شتافت. خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
انتهای پیام/