به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در زادروز ولادت شهید «هاشم آقاجانی» زندگینامه و وصیتنامه این شهید بزرگوار را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
در آغازین روز پاییز سال 1348، در خانوادهای متدیّن در«بابل» دیده بهجهان گشود و کاشانه «قربان و جهان» را شادی بخشید.
«هاشم» به دلیل مهاجرت خانواده، دوره ابتدائیاش را در دبستان «بهشتآیین» روستای «بیشهسر» بابل گذراند. سپس جهت تحصیل در مدرسه راهنمایی، به روستای «آغوزبن» راه یافت؛ اما در پایه سوم این مقطع، از درس خواندن دست کشید.
او که پرورشیافته یک تربیت دینی بود، در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت (ع)، همواره در پی کسب کمال معنوی و فضیلت انسانی بود.
در بیان خلقوخوی وی باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعتپذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز در نهایت گشادهرویی و ملاطفت رفتار میکرد و نزدشان محبوبیتی خاص داشت.
همزمان با شکلگیری نهضت مردمی ایران، در تظاهرات و اجتماعات سیاسی و مذهبی شرکت میکرد. این عوامل دست به دست هم داد تا هاشم با ماهیّت انقلاب و اسلام ناب آشنا شود و در صف انقلابیون قرار گیرد.
بعد از تشکیل بسیج به فرمان امام خمینی(ره)، او به عضویت این نهاد مقدس درآمد و فعالیتهای فرهنگی خود را در این راستا از سر گرفت. همچنین، در انجمن اسلامی حضور موثری داشت.
هاشم در سال 1364 در جامه بسیجی، راهی مناطق نبرد با دشمن شد. سال 1365، به اصرار خانواده با «بانو اکبری» پیمان ازدواج بست که ثمره این زندگی مشترک، تنها یادگارش «فاطمه» است.
مادر از آن روزها میگوید:«هنگام ازدواج، سنّی نداشت. علت تصمیم ما برای تشکیل خانوده او این بود که بهانهای به دست بیاوریم و او را وارد مشغلههای زندگی کنیم تا کمتر به جبهه برود؛ امّا نه تنها این روش مؤثر واقع نشد، بلکه نتیجه عکس داد و او بیشتر از گذشته، برای عزیمت به منطقه مشتاق شد. به ما میگفت: اگر صد سال هم داشته باشم، باز همین مسیر را ادامه میدهم. این کار شما تأثیری در انتخاب راهی که کردهام، ندارد. من با این کارها از فکر جنگ، بیرون نمیآیم.»
هاشم که حضور در جبهه را یک تکلیف میدانست و دیگران را هم نسبت به این موضوع تشویق میکرد، در 12/3/1365 جامه پاسداری را به تن کرد و به عنوان فرمانده دسته از گردان مسلم به میادین عملیاتی عزیمت کرد.
در اسفند 1365مجدد با حضور در گردان مسلم، در کسوت تکتیرانداز به ادای تکلیف پرداخت. او مدتی هم در گردان یا رسول مشغول خدمت بود.
تهیه کمکهای مردمی جهت یاری رزمندگان در منطقه نبرد، از دیگر فعالیتهای هاشم در جبهه فرهنگی به شمار میرود.
و سرانجام،هاشم در چهارمین روز از دی ماه 1365، طی عملیات کربلای 4، به خیل یاران شهیدش پیوست. پیکر پاکش نیز، اگرچه سیزده بهار چونان گوهر در دل جزیره امالرصاص پنهان بود، با وداع همسر و فرزنش، در گلزار شهدای بیشهسر به خاک آرمید.
وصیتنامه شهید:
چه بازگشتی بهتر از اینکه در راه او شهید شویم. سلام بر مهدی (عج) رهایی بخش محرومان و سلام بر نائب بر حقش خمینی کبیر انقلاب اسلامی پدر دلسوز بیچارگان. سلام بر رزمندگان و ادامه دهندگان راه حسین علیه السلام و سلام بر خانواده شهیدان اسلام از میان دود و آتش. و سلام گرم از میان غرش توپ و تانک و سلام گرم از میان ترکش خمپارهها و سلام گرم از میان قلبهای پاک و صاف و جانهای بر کف نهاده جوانان و رزمندگان و سلام بر ملت همیشه در صحنه و شهیدپرور ایران.
و سلام بر پدر و مادر عزیز و مهربانم! که عمری برایم رنجها و زحمت کشیدن و مرا نیکو و خالص تربیت کردند و پدر جان و مادرجان دلسوزم و مهربانم! که از جان و دل شما را بیشتر دوستتان میدارم. از زحمتهایی که برایم کشیدهاید صمیمانه تشکر میکنم. البته میدانم که از دست دادن فرزند مصیبت بزرگی است ولی باید این آیه شریفه قرآن را به یاد آورید که:
« الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون».
کسانی که وقتی بر آنها مصیبت وارد میشود، میگویند: براستی ما همه از خداییم و بازگشت مان به سوی او میباشد. پس وقتی میدانیم که بازگشت همه ما به سوی الله است پس چه بازگشتی بهتر از این که در راه او شهید شویم. اما جز تاریکی و جهل که گناهانم بوجود آورده چیز دیگری نیافتهام و پروردگارا! قلبم سیاه گشته و شیطان بر آن چیره گشته است. ولی امید نور تو در آن، لحظه ای از بین نمیرود.
امیدوارم که در روز واپسین با من به فضل خود عمل کنی نه به عدل خود. چرا که من طاقت عدالت تو را ندارم. زیرا پروندهام سیاه است. زیرا به جبهه قدم گذاشتهام بلکه بتوانم به تو نزدیکتر شوم تا بدینوسیله قدمی به سویت بردارم.
مرا در این امر یاری کن. من از تمامی دوستان و آشنایان و فامیلها حلالیت میطلبم. از پدر و مادرم که چند سال از برای من زحمت و رنجها کشیدهاند حلالیت میطلبم و امیدوارم که مرا ببخشید. من به نوبه خود تمام آشنایان ودوستان نزدیکم را مورد عفو و حلال میکنم و برای همه شماها از خداوند توفیق آمرزش و رحمت از اسلام و مسلمین را خواهانم و از دوستان میخواهم که از بیکاری و هیچ کاری در راه خدا کوتاهی نکنند.
دوستان! به مادرم بگویید که آرزویم برآورده شد. گریه نکند و به او بگوئید اگر قصوری در حق او کردهام مرا ببخشد. از پدرم طلب بخشش و عفو میکنم که او مقدمه بخشش خداوند است. از او میخواهم که بقیه فرزندانش را خوب تربیت کند. فقط در راه الله قدم بردارند که اگر چنین شود اجر اخروی خواهد برد.
از برادرم میخواهم که در مجاهدت فیسبیلالله دریغ نورزد و از خواهرانم میخواهم که همچون زینب سلام اللهعلیها بوده و مثل فاطمه سلام اللهعلیها باشند. و بدانید که حجاب شما کوبندهتر از خون من است.
ای مادر عزیزم! لباسهای مرا بر میخهای دیوار آویزان کن چون شهید نمرده بلکه زنده است و نزد خدا روزی میطلبد. در خاتمه خواسته من از تمام اقوام و دوستان و آشنایان این است که اسلحه بر زمین افتاده را بردارند و در راه من و راه تمامی شهیدان را که همانا یاری به اسلام و قرآن است ادامه دهند تا انشاءالله راه کربلا و قدس آزاد گردد. و پرچم لااله الاالله و محمد رسولالله در سرتاسر جهان به اهتزاز درآید. انشاءلله.
در خاتمه از بستگان و آشنایان میخواهم در صورت امکان در توان دارند 51 روز روزه و یک سال نماز قضا بگیرند. اگر در این راه به شهادت رسیدم مرا در سید میرزا کنار قبر دیگر شهیدان دفن کنید.
والسلام
4/5/64
جنگ جنگ تا پیروزی
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار حتی کنار مهدی (عج)
مرداد ماه «هاشم آقاجانی»
انتهای پیام/