چهل‌سالگی سرو/ شهید «قربان‌علی گرجی»؛

ما فقط با سلاح ایمان می‌‌جنگیم

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «قربان‌علی گرجی» آمده است: تاریخ حسینی تکرار می‌شود، ما فقط با سلاح ایمان می‌‌جنگیم پس شما را به ایمان مقدس‌تان قسم از برایمان دلگیر نباشید. 
کد خبر: ۴۱۸۴۳۹
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۵۹ - 25September 2020

ما فقط با سلاح ایمان می‌‌جنگیمبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «قربان‌علی گرجی» فصل‌هایی از زندگی و وصیت‌نامه این شهید منتشر می‌شود.

زندگی‌نامه شهید:

«قنبرعلی و فاطمه‌صغری» در 8 بهمن 1339 در «گرجی‌‌محله» از توابع «قره‌طغان» بهشهر، صاحب فرزندی شدند که نامش را «قربان‌علی» نهادند. کودکی که  زیر سایه­ پدر و مادری شیعه و محب اهل بیت(ع) تربیت شد.

قربان‌علی به سن هفت سالگی كه رسید، برای كسب علم و آگاهی به دبستان زادگاهش راه یافت. سپس با طی مقطع راهنمایی، موفق به کسب دیپلم رشته فرهنگ و ادب از دبیرستان «دكتر علی شریعتی» در بهشهر شد.

«حسین» از تقیدات دینی برادرش، چنین می‌گوید: «از زمانی كه به سنّ تكلیف رسید، واجبات دینی را انجام می‌داد. به ائمه ارادت خاصی داشت و  یك پای ثابت مراسم تاسوعا و عاشورا بود. اگر در هیئت یا مراسمی دعوت بود، با اشتیاق در آن‌جا حاضر می‌شد.»

در بیان خلق‌وخوی قربان‌علی باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به پدر و مادر زبانزد بود و در همه احوال، مطیع‌شان. با دیگران نیز با ملاطفت و روی گشاده برخورد می‌کرد.

در ایام انقلاب، او نسبت به دیگر هم‌سالانش درك عمیق­تری به حوادث جامعه داشت. از این‌رو، در تظاهرات شركت می‌كرد و در برابر اقدامات حکومت طاغوت كوتاه نمی‌آمد.

«محمدمهدی هاشمی» از دوستش می‌گوید: «من اوایل انقلاب هشت ساله بودم. یك روز او، من و برادرم را صدا كرد. چند نفر دیگر هم دورش جمع شده بودند. دو عدد پرتقال پوست گرفت و گفت: هر كس زودتر بگوید مرگ بر شاه، یك قاچ پرتقال هدیه می­‌گیرد. برادرم سریع گفت: مرگ بر شاه؛ و بعد یك قاچ پرتقال هدیه گرفت. آن روز او آن­قدر این كار را ادامه داد تا دو عدد پرتقال تمام شد.»

کلام «حسین‌علی» نیز از آن ایام برادرش، درخور توجه است: «یک گروه از منافقین در محل، اعلامیه‌های مربوط به فعالیت‌های سیاسی‌شان را روی دیوار می‌چسباندند. یک روز که او متوجه این قضیه شد، مقابل چشم‌ آن‌ها، اعلامیه‌ها را پاره کرد.»

پس از انقلاب، قربان‌علی با عزم و اراده و علاقه خاصی كه در جهت تثبیت دستاوردهای انقلاب داشت، برای مقابله با توطئه دشمنان اسلام، در 18 تیر 1359 به عنوان راننده، در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بندر ترکمن مشغول خدمت شد.

او در آبان 1359 به عضویت سپاه بندرتركمن در آمد. او سپس، جهت سرکوب اشرار، در کسوت نیروی عملیاتی به سیستان و بلوچستان عزیمت کرد. وی در طی دوره مأموریت، به دلیل كمك به فقرا، محبوب مردم آن منطقه شده بود.

آقای هاشمی اذعان می‌دارد: «او یك بار محموله­ای از مواد مخدر را همراه اشیاء و جواهرات گران‌قیمت، با كمك نیروهای انقلابی كشف و ضبط كرد. قاچاقچیان دستگیر شده، سعی می‌كردند با وعده چندمیلیون پول و مقداری جواهرات، وی را تطمیع كنند؛ امّا قربان‌علی با روحیه تسلیم‌ناپذیری‌اش زیر بار نرفت و افراد دستگیر شده را همراه محموله و امكانات مربوطه، به مقامات مسئول تحویل داد.»

قربان‌علی در هر جایی كه به او نیاز داشتند، حاضر می­شد؛ به‌خصوص در زلزله­ طبس، که داوطلبانه جهت یاری مردم آن دیار حضور یافت. قربان‌علی سه ماه بعد از عضویت در سپاه، با همراهی گردان امام‌علی(ع) راهی سرپل ذهاب شد.

«خیرالله صیامیان» با نقل خاطره‌ای از هم‌رزمش در این خصوص، چنین یاد می‌کند: «وقتی برای رفتن به منطقه، اسمش در قرعه‌کشی در نیامد، با پافشاری به فرمانده‌اش گفت: اگر مرا به جبهه نفرستید، لباس پاسداری‌ام را در می‌آورم و داوطلبانه به منطقه می‌روم.»

«صادق ابراهیم‌پور» از هم‌رزمش در خصوص نبرد با دشمن، این‌گونه می‌گوید: «او می‌گفت: جنگ ما نبرد بین اسلام و کفر است. ما ضمن مراقبت از جان‌مان، باید برای انقلاب نیز تا نهایت جان‌مان بجنگیم.»

و سرانجام، قربان‌علی در 4 مهر 1359 در سر پل‌ذهاب به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیكر پاکش نیز دو روز بعد، در مسجد شهدای زادگاهش به خاك سپرده شد.

وصیت‌نامه شهید:

بسمه تعالی

به ‌نام خداوند یکتا و هستی ‌بخش

پدر، مادر، برادران و خواهران محترم درود برشما مستضعفین روی زمین درود بر شما كه شهادت پروری را از اجدادان خود حسینیان آموختید پدر و مادر وقت جهاد است. وقت جدایی‌ها وقت مبارزه در راه خدا ست سکوت ننگ است و هجرت پیروزی.

بدانید سیل خروشان است چون دریای خروشان بسوی ساحل پیروزی در حرکتند. خداوند یار و نگهدارشان باد. می‌دانید عرصه را بر رویمان ظالمین کفار بسته‌اند. تاریخ حسینی تکرار می‌شود، ما فقط با سلاح ایمان می‌‌جنگیم پس شما را به ایمان مقدس‌تان قسم از برایمان دلگیر نباشید.  اصلاً مپندارید که هستی داشته‌ایم. خون ناقابلمان را در راه الله می‌ریزیم این خونمان بر شما مبارک باد.

توفیق همگی تان را نزد خدا خواستارم.

پیروز و شهیدپرور باشید.

27/6/1359

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها