معرفی کتاب؛

شناخت‌نامه شهید «حشمت‌الله طاهری»

کتاب «شناخت‌نامه سردار شهید «حشمت‌الله طاهری» از سوی نشر «رسانش نوین» و با حمایت اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران به چاپ رسید.
کد خبر: ۴۲۰۴۷۴
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۵ - 06October 2020

شناخت‌نامه شهید »حشمت‌الله طاهری»به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، کتاب «شناخت‌نامه سردار شهید «حشمت‌الله طاهری» به قلم «فاطمه حیدری» از سوی نشر «رسانش نوین» و با حمایت اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران در سال 1395 به چاپ رسید.

در این کتاب 48 صفحه‌ای به موضوعات «تولد»، «درس و مدرسه»، «لذت پدر شدن»، «فعالیت‌های سیاسی»، «پیش از انقلاب»، «مجروحیت‌ها»، «پس از انقلاب»، «شهد شهادت»، «ویژگی‌های شهید» و «قسمت‌هایی از وصیت‌نامه شهید» پرداخته شد.

در بخشی از کتاب آمده است:

مجروحیت‌ها

سردار حشمت‌الله طاهری سه مرحله در راه انقلاب مجروح شد و به مقام جانبازی دست یافت و اولین بار در درگیری‌های گنبد سال ۱۳۵۹ از ناحیه مچ دست مجبور شد زین العابدین رمضانی از دوستان و همراهان او در این‌باره چنین می‌گوید: «به محض ورود به شهر به ما اعلام کردند که دشمنان انقلاب که متشکل از هواداران چریک های فدایی خلق و عده ای با نام خلق ترکمن بالای مناره‌ای از مساجد شهر سنگر درست کردند و خیابان‌های اطراف را می‌زنند ما برای اینکه بر آنان تسلط پیدا کنیم ساختمان بلندی را در اطراف شناسایی کردیم و در حال بالا رفتن از پله‌های ساختمان بودیم که به دلیل اشراف دشمنان از بالای مناره مسجد به سوی ما تیراندازی کردند و در آنجا حشمت الله طاهری که نقش موثر و فعالی در هدایت گروه ما داشت از ناحیه دست زخمی شد و حرفی که از او در آن روز به یادگار ماند این بود که: «اوه، پدر سوخته‌ها زدند که...» بچه ها در پاسخ به شوخی گفتند: مثل اینکه ما با هم جنگ و دعوا داریم. (پ، ۴: ۷).

مرداد ۱۳۶۳ از پادگان شهید بیگلوی اهواز همراه با گردان علی بن ابی طالب(ع) در خط مقدم حضور داشت در حالی که با همرزمانش خط نگهدار بودند بر اثر ترکش‌ها از ناحیه کمر مجروح شد، البته به صورت سرپایی درمان شد، هنوز بهبود نیافته بود، به خط مقدم بازگشت.(پ،۱: ۵۳).

عملیات والفجر ۸ بیستم بهمن ۱۳۶۴ با رمز «یا فاطمه زهرا (ع) » با حضور پنج لشکر عاشورا، لشکر ۲۵ کربلا، ولیعصر، فجر، تیپ المهدی و نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغاز شد. رزمندگان پس از عبور از رودخانه خروشان اروند، فاو را به تصرف درآوردند و پرچم مقدس «یا ثامن الائمه» بر مناره مسجد آن به اهتزاز درآوردند.

سردار طاهری فرمانده گردان مالک اشتر در عملیات والفجر ۸ حضوری پررنگ داشت و در تثبیت مواضع نیروها در شهر فاو از خودگذشتگی‌ها نشان داد. بیست‌و‌هشتم بهمن، نیروهای عراقی در یک پاتک به مغازه رزمندگان حمله کردند؛ درگیری تن به تن بین نیروهای عراقی و رزمندگان رخ داد. طاهری پس از انهدام یکی از تانکهای دشمن، از ناحیه شکم و کتف چپ و فک به شدت مجروح شد. فریدون علیپور، همرزم شهید درباره لحظه مجروح شدن شهید طاهری می‌گوید: «دیدم حشمت دست روی شکمش گذاشته و از لبها و دهانش خون می‌آید و به سمت عقب در حرکت است، دشمن نیز به شدت منطقه را زیر آتش گرفته بود، گفت: فریدون به حمید نوبخت بگو من دارم می‌روم. همین رو گفت و افتاد. (توکلی،۱۳۸۲: ۲۲۸). پیکر زخمی طاهری را به بیمارستان صحرایی اهواز انتقال دادند، سپس به اصفهان منتقل شد. یک ماه در اصفهان تحت درمان و مراقبت بود که پس از بهبودی نسبی، به تهران رفت و دوران نقاهت را در منزل بگذراند.

دوره استراحت را در منزل پدر همسرش گذراند. همسرش می‌گوید: «در مدت بستری اصرار داشت اتاق ساکت باشد به خاطر جراحت سخت و خونریزی شدید خوابیدن برایش غیرممکن بود و همین که چشمش را می‌بست، ناگهان با فریاد یا حسین (ع) از خواب می‌پرید. پدرم از او می‌پرسید چرا یاحسین می‌گویی؟ جواب می‌گفت: عملیات یادم می‌آید؛ یاد محمود حسینی افتادند که در حال غرق شدن یاحسین (ع) می‌گفت، نمی‌توانم بخوابم» (توکلی،۱۳۸۲: ۲۳۰).

شهد شهادت

س از مجروح شدن در فاو و بهبود نسبی زمانی که حال عمومی شهید کمی بهتر شد، به عامل بازگشت. گویی خداوند می‌خواست تا حشمت‌الله کارهای ناتمام را سامان بدهد. با این که روز به روز نحیف تر می‌شد لحظه‌ای از کاخ غافل نبود؛ ساختمان مسجد محل را (که خود از بانیانش بود) کامل کرد. ساخت منزل نیمه‌کاره را به اتمام رساند سپس برای ادامه درمان به بیمارستان بوعلی تهران رفت و جراحی شد. این جراحی حاصلی نداشت و وضعیت سلامت او روبه وخامت رفت. طیبه خزایی، همسرش می‌گوید: «من کنار تخت ایشان ایستادم، هیچ حرفی نمی‌زدند، ولی شاید حدود ده دقیقه خیره خیره به چهره من نگاه می‌کردند؛ برای من جای سوال بود که چرا ایشان بدون آنکه یک کلمه حرف بزنند، فقط به من نگاه می‌کنند. وقتی همه رفتن ایشان به من گفتند: فردا غوغایی به پا است شما چه خواهید کرد؟ این لحظه انگار خواست و کمک خدا بود و برای خاطرجمعی ایشان این جمله بر زبانم جاری شد که من آن بیدی نیستم که به هر بادی بلرزم، به من گفتند: آفرین، احسنت، آفرین» (پ،۳: ۱۷۲).

لحظه به لحظه حال حشمت‌الله وخیم تر می‌شد؛ شهید بوی با همرزمانش وعده دیدار داشت، بی‌قرار بود و بی تاب. حجت‌الله، برادرش می‌گوید: «ساعت دو سه نیمه‌شب دکتر را آوردم بالای سرش، سه نفر او را بردن اتاق عمل... شکمش را باز کردند و دیدند. برادرم را آوردند توی راهرو گذاشتند، حشمت هم یک مقداری این ور و آن ور می کرد. تحرک خاصی داشت. من آن موقع تحرکش را دیدم یک ذره وحشت کردم... آوردم توی اتاق خواب روی تخت خواباندم. دیدن حشمت بلند شد و می‌گوید برادر نمی‌بینی بیا برویم دیگر بیا برویم زیارت» (پ،۳: ۷۶).

تلاش پزشکان برای اجرای او بی‌فایده بود؛ بی تردید در حالی که آیه «یا ایتها النفسه المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه المرضیه» بر لب داشتند، بعد از ذکر شهادتین در سحرگاه دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۶۵ برابر با بیست و سوم ماه مبارک رمضان به دیدار معشوقش شتافت. یک روز پس از شهادت، به زادگاهش آمل منتقل شد و پیکرش را برای وداع به خانه پدری بردند. پس از آن به سپاه آمل بودند تا برای آخرین بار در خانه دومش حضور داشته باشد. صبح چهاردهم خرداد پیکرش را بر روی دستان مردم قدرشناس آمل و با حضور یاران و دوستانش تا گلزار شهدای امامزاده ابراهیم آمل بدرقه شد و به خاک سپردند.

بر دوش زمانه لحظه‌ها سنگین بود

خورشید و زمین و آسمان غمگین بود

از خون و گل و شکوفه تابوت شهید

بر موج بلند دست‌ها رنگین بود

(نصرالله مردانی).

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها