به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، در پنجمین روز اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۸ فرزندی در خانوادهای متوسط به دنیا آمد که نامش را کاظم نهادند. کاظم به همراه خواهر و برادرانش برزگ میشد تا به ۷ سالگی رسید و برای تحصیل وارد دبستان شد. او پنجم ابتدایی را که تمام کرد.
با توجه به شوق و علاقهاش به قرآن و روحیه مذهبی که داشت برای درس طلبگی راهی یزد شد و در مدرسه علمیه خان مشغول تحصیل علوم دینی شد و هشت سال در آنجا دروس طلبگی را کسب نمود. کاظم فردی ولایت پذیر بود و وقتی امام خمینی (ره) فرموده بودند که اسلام در خطر است، تصمیم گرفت درس و حوزه را رها کند و برای دفاع از اسلام به جبهه اعزام شود.
او به خاطر شوق و علاقهاش به خدمت و شهادت در این راه چهار مرتبه به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد و سرانجام در عملیات بیت المقدس ۷ و در بیست و سوم خرداد سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت تیر به سینهاش به فیض شهادت نائل آمد.
در ادامه وصیت نامه شهید «کاظم حسینی» بزرگوار را از نظر میگذرانیم:
وصیتنامه اول:
بسم رب الشهداء و الصدیقین
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ؛
گمان مبرید کسانیکه در راه خدا کشته شدهاند، مردهاند؛ بلکه آنان زندهاند و در نزد ما روزی میخورند.
با نام خداوند متعال که هستی و نیستی ما در دست اوست و در هر لحظه که خواسته باشد، هستیم و در هر لحظه که نخواسته باشد، نیستیم و نابود میشویم و با ذاتی که به ما عقل داد تا راه درست را پیشه کنیم.
با سلام و درود به یگانه منجی عالم بشریت حضرت حجه ابنالحسن العسکری (عج) که چشم تمام مسلمین جهان و شیعیان ایران بسوی اوست و با درود و سلام به پیر جماران این قلب تپنده ملت مبارز و شهیدپرور ایران و با سلام به ارواح طیبه شهیدان و با سلام به مفقودین و اسراء و مجروحین و معلولین این جنگ تحمیلی و همچنین خانوادههای آن ها؛ چند جمله با شما به عنوان وصیت عرض مینمایم و در این برگ برایتان مینویسم.
ملت ایران و مردم شهیدپرور فهرج، این را میدانید که جنگ به اوج خود رسیده و دشمن در حال فرار است و نزدیک است که به لطف خدا از منطقه محو شود و در حال سقوط است. بر تکتک ما مردم واجب و لازم است که جبهه را فراموش نکنند و به جبههها بروید و سرنوشت جنگ را تعیین نمایید و با فرستادن فرزندان خود به سوی جبهه، اسلام را یاری کنید.
اگر از مرگ میترسید بدانید که هر کجا که باشید و در هر زمان که باشد، مرگ شما را در بغل خواهد گرفت و چه بهتر که این مرگ، مرگ سرخی باشد که جان خود را برای اسلام فدا کنیم، هر انسانی که به این دنیا میآید باز باید برگردد، اما این برگشتن از زمین تا آسمان فرق دارد. یکی با مرگی میرود که همه ملائکه به احترام او و به خاطر او و به خاطر عظمت او جلویش تعظیم میکنند و دیگری با مرگی میرود که همه ملائکه او را لعن میکنند؛ بنابراین، حال که همه باید بروند، طبق آیه شریفه «انا لله و انا الیه راجعون»، آیا در این صورت مرگ سرخ بهتر است یا مرگی که در زیر لحاف و تشک باشد؟
آیا رنج و زحمت و در خانههای خوب نشستن در این دنیا بهتر است یا ذلیل بودن و بیچاره بودن در آخرت؟ اگر عقل ما سالم باشد، اگر راه همان فی سبیلالله باشد، مرگ سرخ را بر مرگ سیاه ترجیح میدهیم و راحت بودن در آخرت را بر راحت بودن در دنیا ترجیح میدهیم و من ترجیح میدهم که برای ادامه راه شهداء و اولیاء خدا و رفتن به سوی حرم حسینی، از نخلستانهای جنوب و از نی زارهای جنوب کشورمان بروم تا این که حرم حسینی را در آغوش بگیرم یا در خون خود غلطان شوم و اگر امام امر بفرمایند که پیاده و با پای برهنه تا قدس بدویم تا پرچم «لا اله الا الله و محمد رسول الله» را بر بالین گنبد قدس عزیز به احتزاز درآوریم.
میروم و اگر در این راه شهید شدیم، فوزی عظیم است وای ملت حزب الله برای رضای خدا امام عزیز را تنها نگذارید و هر چه بیشتر او را یاری کنید تا انشاءالله این انقلاب خونین به انقلاب حضرت مهدی (عج) متصل گردد و پشتیبان روحانیت باشید و نگذارید افرادی نالایق در این لباس پیامبرگونه نفوذ کنند و خواسته باشند اسلام و روحانیت را ضعیف کنند و این را از شما میخواهم که فرزندان خود را به حوزههای علمیه بفرستید تا راه و روش پیامبر را پیشه کنند و بدانید که دشمن ضربه محکم و اساسی را خورده و در تلاش است که به این انقلاب ضربه بزند.
اتحاد داشته باشید که وحدت، اساس این پیروزی است و نگذارید افرادی منافق و آمریکایی صفت در ارکان انقلاب و ادارات نفوذ کنند و با تبلیغات نابجا و منافقانه روحانیت مبارز را بکوبند و در نتیجه ریشههای انقلاب را قطع کنند و امام عزیز را تنها بگذارند و آخرین سخنم با برادران پاسدار است:ای برادران عزیز، مگذارید افرادی نالایق و افرادی معترض وارد سپاهی شوند که با خون هزاران شهید روئیده است و بخواهند سپاه را بدنام کنند و مبادا روزی شود که سپاه را به عنوان شغل انتخاب کنند و بدانید سپاه جای شغل نیست؛ بلکه پایگاه جهاد است و جای خودسازی است و در پایان از پدر و مادرم و برادران و خواهرانم میخواهم که برای من گریه نکنید و لباس سیاه به تن نپوشید و شاد باشید که توانستهاید یکی از فرزندان خود را برای اسلام فدا کنید.
از مردم فهرج میخواهم که جبهه و پشت جبهه را فراموش نکنند و همچنین پایگاه بسیج را که دشمن از این پایگاهها میترسند، ترک نکنید و سعی کنید هر شب ۲۰ نفر در پایگاه باشد و از خواهران محترمه میخواهم حجاب خود را حفظ کنند که با حفظ حجاب خود، دینِ خود را به اسلام ادا نمایند و همیشه به یاد خدا باشید که قلبها به یاد او آرام میگیرد.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
کاظم حسینی، ۰۲/۱۲/۱۳۶۵
به خط خود نوشتم واقع در موقعیت شهدای بدر
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
رزمندگان، یادتان نرود برای سلامتی امام صلوات
وصیتنامه دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ
به نام خدا، پاسدار حرمت خون تمامی شهداء و مفقودین و اسراء و با سلام و درود به امام زمان (عج) و نائب بر حقش خمینی بتشکن و با سلام و درود به ارواح مقدس شهدا و اسرا و مفقودین این جنگ تحمیلی. سخنی چند، به عنوان وصیت، برای شما امت حزب الله مینویسم. شکر خدای عزوجل که این نعمت را به ما داد که به جبهه بیاییم و دینِ خود را به اسلام ادا کنیم و انشاءالله قدم مثبتی در راه اسلام و مسلمین برداریم و قلب امام زمان (عج) و پیرجماران را خوشحال کنیم.
خدایا تو میدانی که برای چه آمدم و این عزیزان رزمنده برای چه آمدهاند؛ به طور کلی انشاءالله هدف همه ما خدا باشد که اگر هدف خدا نباشد، ما کاری را انجام ندادهایم و اصل عمل به نیت ما است که چه باشد و بنا به حدیث پیامبر که میفرماید: «بدرستی که اعمال ما نسبت به نیت ما فایده دارد.»
و خدایا، ما را توفیق عنایت فرما که بتوانیم در راه تو قدم خوب برداریم. امت حزب الله،ای کسانی که اسلام و مسلمین را آبرو بخشیدید؛ مردم جان بر کف ایران، درودتان باد که با رزم خود و ایمان خود پوزه کفار را به خاک مالیدید وای سلحشوران بسیجی که امام بوسه بر بازویتان میزند؛ درودتان باد که این گونه فوج فوج به جبههها میآیید و جواب کفار را قاطعانه میدهید.
اماای سربازان امام زمان (عج) امروز به فرموده امام آماده باشید، امروز ایران کربلاست؛ حسینیان، آماده باشید، امروز روز عاشوراست؛ پس من به عنوان وصیت به شما ملت قهرمان ایران میگویم که باید تا آخرین لحظات آخر عمر و تا آخرین قطره خون جلوی کفار ایستاد و جواب آنها را قاطعانه داد و مشت محکمی را بر دهان آنها زد و مثل علی اکبر و قاسم و ۷۲ تن از یاران کربلای حسینی که خود را فدای اسلام کردند، با هم خود را فدای اسلام کنیم. امروز اسلام احتیاج به خون دارد، امروز باید آبروی اسلام را با صدای گلوله و توپ و تانک و خون حفظ کرد.ای شیعیان، که روزها برای امام حسین (ع) گریه میکردید، امروز روز فدا شدن برای اسلام است که مثل امام حسین (ع) فدا شویم. انسانی که قرار است بمیرد، چه بهتر که در راه خداوند شهید گردد. آیا در زیر لحاف بمیرد بهتر است یا این که با آغوشی باز در راه اسلام کشته شود؟ اکنون که این وصیتنامه را مینویسم چند ساعتی بیشتر به عملیات نمانده و آماده میشویم برای عملیات. خدایا، لیاقت این که کار کنیم برای اسلام را به ما عنایت فرما. خدایا، توفیق خدمت به اسلام را به ما عنایت فرما.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.
چون وقت نبود تند تند نوشتم.
کاظم حسینی، ۲۰/۳/۱۳۶۷
انتهای پیام/