چهل‌سالگی سرو/ شهيد «کاظم حسینی»:

مبادا که در راه شیطان قدم بردارید

شهيد «کاظم حسینی» در فرازی از وصیت نامه خود آورده است: برادرانم در راه خشنودی خداوند قدم بردارند و مبادا که در راه شیطان قدم بردارید و همراه کسانی نشوید که کار‌های نادرست را انجام می‌دهند.
کد خبر: ۴۲۰۹۱۲
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۹ - ۲۰:۰۷ - 09October 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، در پنجمین روز اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۸ فرزندی در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد که نامش را کاظم نهادند. کاظم به همراه خواهر و برادرانش برزگ می‌شد تا به ۷ سالگی رسید و برای تحصیل وارد دبستان شد. او پنجم ابتدایی را که تمام کرد.

با توجه به شوق و علاقه‌اش به قرآن و روحیه مذهبی که داشت برای درس طلبگی راهی یزد شد و در مدرسه علمیه خان مشغول تحصیل علوم دینی شد و هشت سال در آنجا دروس طلبگی را کسب نمود. کاظم فردی ولایت پذیر بود و وقتی امام خمینی (ره) فرموده بودند که اسلام در خطر است، تصمیم گرفت درس و حوزه را رها کند و برای دفاع از اسلام به جبهه اعزام شود.
 
او به خاطر شوق و علاقه‌اش به خدمت و شهادت در این راه چهار مرتبه به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد و سرانجام در عملیات بیت المقدس ۷ و  در بیست و سوم خرداد سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت تیر به سینه‌اش به فیض شهادت نائل آمد.

در ادامه وصیت‌نامه شهید را از نظر می‌گذرانیم:

وصیت‌نامه خصوصی اول:
 
باسمه تعالی
 
خدمت شما پدر و مادرم سلام علیکم؛ برادران و خواهران سلام؛ امیدوارم که حالتان خوب باشد و تمام مصیبت‌ها را در راه خداوند تحمل کنید. پدر و مادرم، خود می‌دانید که شهادت یک مقام الهی است که هر کس این لیاقت را پیدا نمی‌کند و شما باید افتخار کنید فرزندی را در راه اسلام هدیه داده‌اید و از درگاه خداوند بخواهید که هدیه شما را بپذیرد.
 
مبادا که در میان جمع گریه کنید که خیلی ناراحت می‌شوم و فقط گریه کنید و دعا کنید برای پیروزی اسلام، که امروز اسلام احتیاج به دعا و خون و جهاد دارد و هر چه شما کردید دعای رزمندگان و طول عمر امام و می‌خواهم که بعد از من راهم را ادامه دهید و مبادا امام را تنها بگذارید و از شما می‌خواهم (مخصوصاً پدرم که می‌داند امروز اسلام احتیاج به جانفشانی دارد) که جبهه‌ها را فراموش نکنید.
 
تبلیغ کنید جوان‌ها به جبهه بیایند و جلوی فساد‌ها را با بچه‌های پایگاه بگیرید. چند عدد کتاب دارم که آن‌ها را خودتان هر جا که می‌خواهید بگذارید یا وقف کنید؛ به هر حال خود می‌دانید و مقدار ۲۵۰۰۰ تومان در بانک دارم که آن‌ها را برای نماز و روزه قضایم بدهید و دیگر هم که چیزی ندارم و از پدر و مادر عزیزم که خیلی حق برگردن من حقیر دارید، می‌خواهم که بنده را حلال کنید.
 
از من راضی باشید و انشاءالله که مردم فهرج و برادران و خواهران، اگر دستی روی آن‌ها دراز کرده‌ام مرا حلال کنند و از من راضی باشند و در آخر می‌خواهم که برادرانم در راه خشنودی خداوند قدم بردارند و مبادا که در راه شیطان قدم بردارید و همراه کسانی نشوید که کار‌های نادرست را انجام می‌دهند. این را به عنوان وصیت از من قبول کنید و انجام دهید انشاءالله که خداوند اجرتان دهد و دیگر چیزی ندارم که بگویم؛ به امید زیارت کربلا برای شما که بروید، سلام مرا هم به امام حسین (ع) برسانید.
 
خداحافظ شما
 
کاظم حسینی
 
این وصیت را به خط خود نوشتم
 
وصیت‌نامه خصوصی دوم:
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
پدر و مادرم، این وصیت را برای این که طلب‌ها و قرض‌ها را از دوشم بردارم می‌نویسم و از شما تشکر می‌کنم که زحمت مرا کشیده‌اید و تا این سن رسانیده‌اید.
 
پدر و مادرم و برادران و خواهرانم! این وصیت مرا به خوبی عمل کنید و من خیلی کوچک‌تر از آنم که به شما امری نمایم و از بنده به عنوان فرزند ناقابل شما این را می‌خواهم که پدرم همچون امام حسین (ع) استوار باشد و برادرانم هم همچون زین‌العابدین (ع) و خوهرانم همچون زینب (س) صبر کنند و مادرم، شما خیلی برای من زحمت کشیده‌اید و شب‌ها بیداری کشیده‌اید و پدرم، شما خیلی برای بزرگ کردن من زحمت کشیده‌اید و چه خرج‌ها که نکرده‌اید.
 
امیدوارم که همه شما بخصوص پدر و مادرم همچون امام حسین (ع) و مادرم همچون امّ‌ابی‌ها (س) و مادر قاسم صبر کنید و مبادا که در جلوی مردم برای من گریه کنید؛ چون، راهی که من پیش گرفته‌ام راه حسین (ع) است و مبادا لباس سیاه بپوشید، بلکه می‌خواهم وقتی که مرا تشیع می‌کنند، در جلوی مردم بگویید شهادتت مبارک و خوشحال و خندان باشید.
 
مبادا که یک دانه اشکی در جلوی مردم برای من بریزید، هر چه خواستید گریه کنید در خانه گریه کنید و شما پدرم پایگاه را ترک نکنید که پایگاه برای انقلاب خیلی مفید است و برادرم حسین، این را بدان که مبادا اسلحه من به زمین بیفتد و دنبال راه من بیا و خواهرانم، هر چه کردید حجاب خود، که مردم همه چشمشان به طرف خانواده‌های شهدا و اسرا و مفقودین هشت سال است.
 
ببینند چگونه حجاب خود را حفظ می‌کنند. پس، از شما می‌خواهم حجاب خود را حفظ کنید و از برادرانم می‌خواهم که همراه رفیقای ناجور نشینند؛ بلکه باید رفیق انسان این طور باشد که انسان هر وقت او را دید به یاد خدا بیفتد و در پایان از پدر و مادرم می‌خواهم که مرا حلال کنید و از برادرانم می‌خواهم که مرا حلال کنند و از خواهرانم می‌خواهم که مرا حلال کنند. دیگر عرضی ندارم برای شما، بجز خدمت کردن برای اسلام که انشاءالله اجرتان را خدا می‌دهد.
 
من با جعفری هم اتاقیم که خرج کرده‌ایم، حساب نکرده‌ام، حساب کنید. او می‌داند که چند خرجمان شده به او بدهید و کتاب‌هایم را اگر کتابخانه در فهرج درست شد، برای کتابخانه بدهید و اکنون در دست برادرم حاجی باشد، هر کار آن خواست بکنید و ۴۰۰ تومان در بانک استان واقع در اول چهار راه میرچخماق دارم که بگیرید و آن را بدهید که برایم قرآن و نماز بخوانند و روزه بگیرند.
 
البته هر چه خودتان صلاح می‌دانید. کت و بلوزم را بدهید به دایی که پارچه‌اش مال خودش است، هر کارش خواست بکند.
 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها