«فاطمه عربی» دختر شهید حاج «علی اکبر عربی قریه علی» جانباز ۷۰ درصد که در تیرماه سال 99 پس از تحمل سالها مجروحیت به همرزمان شهیدش پیوست در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در یزد در رابطه با پدر شهیدش میگوید: این شهید بزرگوار دی ۱۳۳۳ در کوهبنان کرمان در خانوادهای روحانی چشم به جهان گشود و در تاریخ ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ به افتخار جانبازی نایل آمد.
دختر شهید ادامه داد: پدرم ۳۴ سالش که بود جانباز شد و سه ماه پیش به فیض شهادت رسید. شهید عربی در سن ۳۲ سالگی به جنگ رفت و ۳۲ روز بعد از جانبازی در بستر بیماری بود و ۳۲ ترکش خمپاره ۶۰ را با خود به همراه داشت.
فاطمه عربی هدف پدر شهیدش از رفتن به جبهه و جنگ را حفظ اسلام دانست و گفت: هدف پدرم از رفتن به جبهه با داشتن سه فرزند براساس تکلیفی که امام خمینی (ره) بر دوش بسیجیان گذاشتند و فرمودند: «به خاطر حفظ اسلام و مملکت بجنگید» و پدرم بر اساس علاقهای که هم به اسلام و هم به مملکت و دین داشتند با وجود اینکه خانواده شان را دوست داشتند و موقعیت خوبی هم داشتند نگذاشتند حرف امام به زمین بماند و راهی جبهه شدند.
وی با اشاره به فرازی از وصیتنامه شهید عربی گفت: وصیتهای خیلی جالبی داشتند، ولی تقریباً ۱۰ روز قبل از شهادتشان من و برادرم کنارشان بودیم ایشان گفتند: همیشه گوشتان به حرفهای رهبر معظم انقلاب اسلامی باشد، نه یک قدم جلوتر نه یک قدم عقبتر از ایشان.
وی افزود: پدرم زمانی که این وصیت را کردند شرایط جسمانیشان خیلی بد بود و ما اصلاً فکر نمیکردیم که با وجود این همه درد و مشقت که دارند به فکر رهبری باشند.
دختر جانباز شهید با اشاره به خاطرهای از پدر شهیدش گفت: پدر من ۲۰ سال قبل به شدت مریض شدند و عفونت وارد بدنشان شد علائم حیاتی نداشتند و با دستگاه زنده بودند. حدود ۶ ماه در بیمارستان تهران بودند و هر وقت به ملاقاتی میرفتم دکترها میگفتند امیدی به زنده ماندنشان نیست و خودتان را برای شهادت ایشان آماده کنید.
وی ادامه داد: بعد از کلی نذر و نیاز و دعا برادرم خواب یکی از علما را دید و بعد از آن زمان شفا پیداکردند و علائم حیاتیشان رو به بهبودی رفت. وقتی من ملاقاتشان کردم زیر دستگاه بودند، ولی علائم حیاتی و هوشیاری داشتند، اما در حدی نبود که کاملاً اطرافیان را بشناسند.
دختر جانباز شهید ادامه داد: پرستاران گفتند نباید با این لباسها وارد شوید باید گان بپوشید که از لحاظ بهداشتی کاملاً مطمئن باشیم. من به اجبار چادرم را در آوردم و گان پوشیدم. به محض آنکه وارد اتاق شدم و ایشان من را بدون چادر دیدند خیلی ناراحت شدند و با همان حالتی که داشتند و به سختی صحبت میکردند گفتند: که چرا چادر را از سرت برداشتی؟ پدرم گفتند: در هیچ شرایطی نباید چادر را از سرتان بردارید حتی زمانی که مجبور باشید.
وی با اشاره به یکی از ویژگیهای بارز و دوست داشتنی پدر شهیدش ادامه داد: پدرم روحیه بسیار قوی و امید به زندگی داشتند. در ۳۴ سالگی که جانباز بودند تقریبا ۱۰ سال اول شرایطشان خوب بود و میتوانستند روی پا بایستند، ولی ۲۰ سال بعد شرایط خیلی سخت شد و همانطور که گفتم در بیمارستان بستری شدند و علائم حیاتی شان رفته بود. زخمهای وحشتناک داشتند، ولی با وجود درد و بیماری خیلی امید به زندگی داشتند.
فاطمه عربی افزود: همیشه میخوابیدند و استراحت میکردند که زخمهایشان سریعترخوب شود که بتوانند کارهای فرهنگی انجام دهند.
وی با اشاره به روحیه شاد پدرش بیان کرد: پرستاری داشتند که ۵۶ سال کار تعویض پانسمان پدرم را برعهده داشت و مرتب میآمد و میگفت: من توی این مدت به دیدن جانبازان زیادی رفتم و پانسمان آنها را عوض کردم، ولی هیچ کجا به اندازه منزل شما و پدر شما به من روحیه نمیدهد. در هر شرایطی که بودند روحیهشان شاد بود و شاد میشدم.
دختر شهید با بیان اینکه اکثر اوقات جانباز شهید مشغول به مطالعه بودند ادامه داد: پدرم اکثر اوقات زخم داشتند و بر روی تخت بودند. تقریباً ۲۰ سال آخر زندگیشان روی تخت خوابیده بودند و حتی ۹ ماه تا یکسال روی تخت رو به شکم میخوابیدند تا زخمها بهبود پیدا کند و در کنار آن به دلیل خوابیدنشان مشکلات فراوان دیگری نیز پیش میآمد. ولی با این وجود دقیقهای از وقتشان را هدر نمیدادند و یا مشغول مطالعه بودند یا مشغول نوشتن یا در فضای مجازی جستجو میکردند و کتاب مینوشتند.
وی با اشاره به تالیف کتب پدر شهیدش در دوران بیماری و جانبازی افزود: برنامههای مذهبی مثل خواندن جزء قرآن و دعا در کنار برنامههای مطالعاتی خود داشتند که در این چند سال ۶ عنوان کتاب نوشتند و وقتشان را به بطالت نگذراند. یکی از کتابها در مورد زندگیشان از قبیل انقلاب که چه اتفاقاتی افتاده تا قبل از شهادتشان بود. کتاب دیگری در مورد فرهنگ عامه روستایی کرمان که اهل آنجا بودند نوشتند. کتاب دیگری در مورد حضرت عباس (ع) بود، چون خودشان جانباز بودند و ارادت بسیاری به آن حضرت داشتند.
عربی ادامه داد: کتاب دیگری در مورد یکی از آشناهای ایشان بود که با وجود معلولیت شعرهای بسیاری میگفت که پدر من شعرها را به کتاب تبدیل کردند. کتاب دیگری از خاطره خودشان از سفرشان به زیارت کربلا بود.
فاطمه عربی با اشاره به علاقه شهید عربی به حضرت معصومه (س) ادامه داد: من زمانی که به دنیا آمدم پدرم به دلیل علاقه عجیبی که به حضرت معصومه (س) داشتند اسم من را معصومه گذاشتند. هر زمانی که به تهران میرفتیم حتماً باید بین راه به زیارت حضرت در قم مشرف میشدند. در ماههای آخر که مریضیشان به طول کشید دکترهای یزد گفتند باید به تهران بروند و در یزد نمیتوانند معالجه شوند. ده روزی تهران بودند تا به فیض شهادت رسیدند. بعد از شهادتشان بنیاد شهید تهران گفتند که با آمبولانس شهید را به یزد منتقل میکنند که زیارت حضرت معصومه (س) هم ببرند.
وی افزود: در این فاصله به دلیل وجود ویروس کرونا درهای حرم بسته بود. اما زمانی که ایشان را میخواستند به حرم ببرند وضعیت بهتر شده بود و درهای حرم تازه باز شده بود. شهید را به حرم بردند و طواف کردند و بعد به یزد منتقل کردند. چیزی که برای من خیلی جالب بود پدرم به خاطر روحیهای که داشتند حتی در ولادت حضرت معصومه (س) به شهادت رسیدند.
فاطمه عربی دختر شهید به همه دختران این سرزمین در ادامه دادن راه شهدا توصیه کرد و گفت: شهدای ما چه شهدای هشت سال دفاع مقدس چه شهدای مدافع حرم همه به خاطر کشور عزیزمان ایران و برای حفظ حجاب زنان و مادران این سرزمین رفتند و به شهادت رسیدند که این ارث از حضرت زهرا (س) برای ما باقی بماند. چه زمانی که امام خمینی (ره) رهبر کشور عزیزمان بودند و چه الان که زیر سایه رهبر معظم انقلاب اسلامی و ولایت فقیه هستیم نباید کشورمان به دست منافقین بیافتد و امامت و رهبریشان پایدار باشد. دختران ما با مطالعه و تفکر و با حفظ حجابشان و مانوس شدن با قرآن کریم راه شهدا را ادامه دهند.
انتهای پیام/