به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، مدافعان حرم پس از هزار و ۶۱۵ روز به خانههایشان رسیدند، از دشت بلا آمده بودند تا روایتگر بدعهدی کفرپیشگان تکفیری باشند؛ اما آنان خون دادند و نگذاشتند دست نامحرمان به حرم عقیله بنی هاشم برسد. ایستادند و جان دادند.
ماه مهر و هوای پاییزی و شروع فصل مدرسه است، دیگر فاطمه حلما فرزند شهید حاجی زاده، زینب فرزند شهید بلباسی، امیر فرزند شهید عابدینی، مهدیه فرزند شهید حسن رجاییفر و دیگر فرزندان شهدای مدافع حرم مشق میکنند «بابا آمد، آن مرد پرپر شده آمد و آن مرد ایستاد تا ما نیفتیم».
پلان اول: خانطومان
چراغ اول را شهدای مدافع حرم مازندران هزار و ۶۱۵ روز پیش در منطقه خانطومان سوریه روشن کردند، ۲۰۰ مدافع حرم که در بین آنها ۷۰ دلاور مازندرانی بود، شبانه روز برابر ۲ هزار تکفیری ایستادند و تا خشاب و گلوله آخر مقاومت کردند و سرانجام از بین آن دلاوران ۱۶ سرو بلندبالای مازندرانی شمع محفل شدند و پیکرشان تا همین چند روز پیش به عقب بازنگشته بود.
رشادت بچههای لشکر همیشه پیروز ۲۵ کربلا همیشه نقل مجالس و حرف دل سردار دلها حاج قاسم بود. او همیشه به فکر بازگرداندن پیکرهای مطهر شهیدان و تحویل آنان به خانوادههایشان بود و به گفته برخی همرزمان، حاج قاسم روی و دل آمدن به مازندران را نداشت. از اینکه یارانش در سوریه مانده بودند، داغدار بود.
اما فرمانده حالا سربازانت برگشته و به رسم یگان رزم و مرام نظامیها میگویند «درود فرمانده». امروز آنان آمدند اما فرمانده تاب ماندن نداشت و خود به خیل شهیدان پیوست. بیا سردار که سخت دلتنگیم.
پلان دوم: مشهدالرضا
با آمدن پیکرهای مطهر شهدای خانطومان، همه همرزمان مهمان امام رئوف شدند تا سلام عمه سادات را به امام مهربانیها برسانند. این شهیدان با آنکه بارها در حیات و زندگی به پابوسی بارگاه ملکوتی رفته بودند اما از آخرین زیارتشان بیش از چهار سال و پنج ماه میگذشت و این زیارت دوباره، حسابی می چسبد و مزد مجاهد و مدافع حرم بودن است که نصیب آنان شده بود.
پلان سوم: بوستان ولایت ساری
دیشب نه پریشب، پنج ستاره مدافع حرم با حضور باشکوه مردم مازندران در میعادگاه ولایت، دور هم جمع شدند تا بر روی دوش پدران و برادرانشان بدرقه شوند. آن شب همه دلتنگیهای چهار سال و پنج ماه و پنج روز دوباره تازه شد و مدافعان حرم آسمان شهر را نورباران کردند.
از نطق اموهبگونه مادر شهید محمود رادمهر گرفته تا دلگویههای دخترانه مهدیه فرزند شهید حسن رجایی فر، همه و همه دوباره حماسه کربلا و عاشورا را زنده کرد و این شهر دوباره نفس چاق کرد تا زیر سایه ولایت و شهدا استوارتر از گذشته ایستادگی کند چرا که از شام بلا برایمان شهید آمده است.
پلان چهارم؛ لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا
مگر میشود کربلاییهای خانطومان برگردند و بروبچههای لشکر برایشان ضیافت نگیرند. محمد بلباسی، علی عابدینی، حسن رجایی فر، رضا حاجی زاده و محمود رادمهر از رزمندگان لشکر خط شکن ۲۵ کربلا بودند و بسیاری از بازماندگان امروز، همرزمان چهار سال پیش آنان در خط مقاومت بودند که برخیها نشان جانبازی بر سینه دارند.
از آن گردان و گروهان بسیجی و مدافع حرم مازندران در اردیبهشت مقاومت سال ۹۵ تاکنون ۱۵ ستاره برگشته و بی شک دیروز در آئین وداع همه از پنج شهید تازه برگشته یاد و نشان حاج رحیم را میگرفتند و میگفتند بچهها از حاج رحیم چه خبر آوردید؟.
پلان پنجم: ورزشگاه شهید وطنی قائمشهر/ شهیدی که آقای گل شده
ورزشگاه شهید وطنی را برای شهید مدافع حرم مهیا کردند تا جام قهرمانی و پهلوانی را بر بالای سر برد، دیشب محمد بلباسی صدرنشین بود و آقای گل. مازندرانیها سه قبل پس از ۲۴ سال در همین ورزشگاه، صعود تیم محبوبشان نساجی را به لیگ برتر فوتبال جشن گرفته بودند و امروز همه فوتبال دوستان، بهتر بگویم، همه شهید پیشگان و عاشوراییان از مرد و زن، پیر و جوان آمدند تا قهرمان ملی پوششان را بدرقه کنند، بایستند تا محمد بلباسی، خادم الشهدای دیروز و شهید امروز برایشان در مستطیل سبز ورزشگاه دور افتخار و پیروزی زند و همه مردم به یادش نوای یا حسین و لبیک یا زینب را سر دهند تا دروازههای فوتبالی استادیوم به لرزه درآید.
پلان ششم: مصلی قدس/ امیر پسر شهید علی عابدینی
علی عابدینی آن قدر مظلوم و گمنام بود که پدرش میگوید دوست نداشت کسی بداند او مجروح و جانباز شده و حتی مسئولان شهر خبر نداشتند وی مدافع حرم بوده و به سوریه رفته است.
فریدونکنار دلاوران و شهدای پرآوازه زیادی دارد از حاج حسین بصیر فرمانده با بصیرت دوران دفاع مقدس گرفته تا شهیدان یزدانخواه و دیگران. از شهید شالیکار که پیونده دهنده چند نسل است، نسل انقلاب کرده و در کربلای ۴ ایستاده و در سوریه شهید شده تا علی عابدینی که دوران دفاع مقدس و امام شهیدان را ندیده اما خط امام شهیدان برایش یک مکتب بود و آرمان.
دیشب پسرش امیر اینگونه با پدر تازه از سفر بازگشتهاش سخن گفت. سلام به تو که رفتی سوریه تا از حرم حضرت زینب (س) دفاع کنی، شهید شدی و پس از چهار سال آمدی. دیگر به همکلاسیهایم میگویم که من دیگر بابا دارم و تنها نیستم.
هر وقت دلم گرفته بود مادر من را آرام میکرد اما حالا که تو آمدی من را آرام میکنی. مادر میگوید تو همانند عطر خوشبویی هستی که بوی خوش تو همه جای شهر را پر کرده است. و حالا میگویم فرزند شهید علی عابدینی مدافع حرم هستم. بابای خوب من، سلام همه ما را به امام شهیدان و حضرت زینب برسان و برای ما دعا کن.
پلان بعدی: ایستگاه شهیدان حاجیزاده و رجاییفر
آمل نامی آشنا در تاریخ و جایی که امام شهیدان نیز در وصیت نامه الهی و سیاسی خود به آن و حماسه ششم بهمن سال ۶۰ مردمان این شهر افتخار و یاد کرده است و دیشب پیکر فرزندی از نسل دهه شصتی های آمل بر روی دوش هزارسنگری ها بدرقه شد. فاطمه حلما دیگر تنها نیست و هر وقت که دلتنگ میشود به جای قاب نگاه، بر سر مزار پدر میرود تا مشقهایش را برایش امضا کند.
مردم بابل هم در استقبال و وداع با شهید تازه از سفر برگشته سنگ تمام گذاشتند. دو شب پیش مهدیه رجایی فر با درد دلهایش دلتنگی های همه دختران شهید را زنده کرد. از قهرمانیهای بابا و عموهای شهیدش گفت و خواست تا برایش از شام بلا بگوید.
پلان آخر....
پلان آخر را امروز همه مردم مازندران به تصویر می کشند و از صبح امروز با رعایت پروتکلهای بهداشتی در پنج شهر زادگاه شهیدان به صورت خودرویی در آئین تشییع شرکت میکنند تا پنج مسافر و کبوتر خانطومان را بدرقه بهشت کنند. سفرتان به سلامت.
اینک ما ماندهایم و دلتنگی های که هرلحظه بیشتر میشود، تاریخ باید بداند از خون جوانان وطن لاله دمیده و باید بداند دفاع از حرم عمه سادات و حضرت زینب (س) دلیل نمیخواهد چرا که راهنمای دل است و بهانهاش نیز دل.
منبع: مهر
انتهای پیام/ 113