گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: «مهدی صفاییان» از نزدیکترین دوستان شهید زین الدین در زمان فرماندهی او در لشکر علی بن ابیطالب (ع) بود، کسی که عاشقانه زین الدین را نه به واسطه فرماندهی اش بر لشکر بلکه به خاطر فرماندهی اش بر قلب نیروها دوست داشت، زمانی که بین صحبتها به ماجرای شهادت زین الدین و دوری این دو دوست میرسیم بغض راه گلویش را میبندد و با سختی از روزی میگوید که برای آخرین بار فرماندهش را در بیمارستان ملاقات کرد. متن زیر حاصل گفتوگوی چند ساعته خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس با «مهدی صفائیان» همرزم و دوست فرمانده لشکر علی بن ابیطالب «مهدی زین الدین» است که در ادامه آن را میخوانید.
قبل شهادت از همه حلالیت گرفته بود/ برای گرفتن حلالیت از من مسیر اهواز تا سمنان را آمد
دفاع پرس: در مدتی که با شهید بودید چقدر از ایشان درس گرفتید؟
اولین مربی عربی من ایشان بود. الان به عنوان مدیر کاروان زیارتی زائر میبرم همیشه یادش میکنم به من میگفت عربی ات را سعی کن خوب کن. آقا مهدی برای من یک معلم، یک فرمانده بود و میتوانم بگویم او را از برادر خودم بیشتر دوست دارم.
دفاع پرس: پس شهادتش برای شما خیلی سخت بود.
خیلی. من در عملیات پنجوین عراق که عملیاتی برون مرزی بود و لشکر ۱۷ ماموریت پیدا کرد تا در آن شرکت کند فرمانده گروهان بودم که مجروح شدم. چهار گلوله و چندین ترکش خوردم که باعث شد سه شریان اصلی ام قطع شود، همه میگفتند زنده نمیمانم، اما قسمت شد به عقب برگردم. یک شب مریوان بودم و یک هفته سنندج بستری شدم. یک ماهی در شیراز بستری بودم بعد به تهران آمدم و بعد دو ماه به سمنان رفتم. در بیمارستان سمنان آقا مهدی یکسره از اهواز راه افتاد و آمد به ملاقاتم. میگفت فقط آمده که من را ببیند و خداحافظی کند.
به دلش افتاده بود که میخواهد برود. اواخر زندگی اش انگار وحی شده بود که رفتنی است. خیلی از بچهها حلالیت میگرفت، آمدنش پیش من هم برای گرفتن حلالیت بود، وقتی خواست حلالش کنم گفتم من چه کسی باشم که بخواهی از من حلالیت بگیری. بسیار متواضع بود دائم روی لبانش ذکر بود دوست نداشت غیبت کسی را بکند بسیار بخشنده و مهربان و فرماندهی به تمام معنا بود. هنوز هم فرمانده من شهید زین الدین است.
دفاع پرس: چند وقت بعد شهید شد؟
نزدیک به شش تا هفت ماه من بستری بودم. بعد ملاقات یک ماه بعد به شهادت رسید.
دفاع پرس: به نظر شما در اثر کمین دشمن یا اتفاق به شهادت رسید؟
نمیدانم. شاید دشمن میدانست شاید هم نمیدانست.
دفاع پرس: از ابتکاراتش در عملیاتها بگویید.
برای تمام عملیاتها که اول اطلاعات عملیات و تخربیچیها کار میکردند در نهایت خودش به همراه چند نفر دیگر برای بازرسی منطقه میرفت. تا خودش زمین را شناسایی نمیکرد عملیاتی انجام نمیداد. برای عملیات محرم تعدادی را با مینی بوس برد از آنجا سه نفر را همراه خودش برای شناسایی میبرد و بعد از مدتی که بچهها خسته میشدند با سه نفر دیگر تعویض میکرد و افراد جدید را میآورد تا ریز به ریز منطقه را شناسایی کنند.
دفاع پرس: عملیات خاصی بود که لشکر نقش کلیدی داشته باشد؟
نمیتوان یک عملیات را نام ببرم، چون در عملیاتهای مختلفی لشکر حضور داشت. شهید زین الدین در همه عملیاتهایی که به لشکر ماموریت میدادند شرکت کند خودش به موقعیت عراقیها میرفت و جوانب را میسنجید. به خاطر دارم پیش از یکی از عملیاتها شبی تا جایی از منطقه عراقیها رفتیم که دیگر من مخالفت کردم و گفتم از اینجا جلوتر نمیآیم، گفتم رفتن به اینجا دیوانگی است، عملیات باشد میآیم، ولی الان، دیگر از اینجا جلوتر نمیآیم، خودت برو و بیا. آقا مهدی با یکی دیگر از بچهها رفت و بعد از چند ساعت برگشت. زد به پشتم و گفت: ای ترسو.
شهادت زین الدین برایم به اندازه شهادت پدرم سخت بود/ میگفت حسن باقری نابغه جنگ است
دفاع پرس: در کدام عملیاتها لشکر حضور داشت؟
رمضان، محرم، والفجر ۴
دفاع پرس: گفتید پدرتان در آغوش شما شهید شد، شهادت شهید زین الدین برای شما سختتر بود یا پدرتان؟
اینکه پدرم در بغلم شهید شد یک داغ بزرگ بود، اما باور کنید داغ زمانی که خبر دادند زین الدین شهید شده کمتر از شهادت پدرم نبود. شاید مسئله پدر و پسری خاص باشد، ولی رابطه بین دو دوست هم چیز دیگری است و داغ سنگینی است، فرماندهی آقا مهدی جای خودش، ولی به غیر از این ما با هم رفیق و دوست بودیم، آنقدر رفیق که چندین بار ایشان به خانه ما در سمنان آمد و من به خانه اش در قم رفتم، تا حدی که این افتخار را به من داد شب خواستگاری همراهی اش کنم.
دفاع پرس: کاری بود که میتوانستید برای آقا مهدی انجام دهید، اما امکانش پیش نیامد و امروز حسرت داشته باشید؟
دوست داشتم همیشه در رکابش باشم. آن موقع کمتر از او شناخت داشتم بعد شهادت ارزشش بیشتر نمایان شد.
دفاع پرس: در بین فرماندهان دفاع مقدس کسی بود که شهید زین الدین او را خیلی قبول داشته باشد؟
همیشه میگفت حسن باقری از نابغههای جنگ است. در جلسات فرماندهی برخی مواردی که شهید باقری میگفت زین الدین کاملا قانع میشد.
دفاع پرس: در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
زین الدین آنقدر کار میکرد تا انرژی اش تمام شود، گاهی وقتی برای شناسایی به منطقهای میرفتند در بیابان خوابش میبرد. سعی میکرد خوابش فقط در ماشین باشد. یکبار در تویوتا نشسته بودیم که از شدت خواب و خستگی کف تویوتا افتاد. ماشین به شدت تکان میخورد و از روی دست اندازها رد میشد، ولی آقا مهدی آنقدر خسته بود که بیدار نشد. تواضع بسیار زیادی داشت. بسیار روی بیت المال حساس بود و در پایان اینکه هیچ کس مثل زین الدین برای من نمیشود، با اینکه فرماندهان خوبی داشتیم، ولی هیچ کس مثل زین الدین نبود.
انتهای پیام/ 141