به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، کتاب «أنیسالمؤمنین» در سال 938ق يعنى اوايل حكومت صفويه توسط محمد بن اسحاق حموى نوشته شده است.
این کتاب در موضوع زندگانى دوازده امام تدوين شده، ليكن تاريخ دوران هر امام را هم در بر دارد. مؤلف پس از مقدمهاى طولانى در زندگى پيامبر و حوادث دوران آن حضرت، طى دوازده باب به زندگى ائمه(ع) پرداخته و در حقيقت جز حضرت زهرا(س)، شرح حال همه معصومين را آورده است. حجم مطالب هر باب تقريباً يكى است؛ مگر باب اول كه درباره حضرت على(ع) با تفصيل بيشترى پرداخته و همچنين باب ششم كه مؤلف به بحث ابومسلم پرداخته است.
کتاب أنيس المؤمنين برخلاف آثار مربوط به زندگانى ائمه كه فقط از آن بزرگواران سخن مىگويد، فضاى دوران هر امام را تا حدودى به تصوير كشيده است. قيامهايى كه در زمان امام رخ داده است، از قيام مختار و شوذب خارجى و سنباد و مقنّع و بابك خرمدين تا حركت احمد بن نصر، عليه معتزله كه ضمناً نشاندهنده احاطه مؤلف به موضوعات تاريخى است، همه را ذكر كرده است.
حموى كه به اقتضاى زمان خود با رواج ابومسلمنامهها و گرايش مردم و نويسندگان به اين موضوع مخالف بوده، فصل مشبعى را به شرح حال و مطاعن ابومسلم اختصاص داده، در ردّ ابومسلمنامه و مختارنامهها داد سخن داده است.
چنانكه مصحح کتاب اشاره كرده است، مؤلف از منابعى چون امالى و فقيه و عيون شيخ صدوق، مجالس شيخ مفيد، كشف الغمة اربلى، روضه كافى، حلية الأولياء ابونعيم، ملل و نحل شهرستانى، تاريخ طبرى و مروج الذهب بهره برده است. مصحح تلاش كرده منابع مؤلف را در پاورقى استخراج كند. وى همچنين مىگويد: مؤلف پس از نام خلفا كلمات نفرين آورده كه در قسمت خلفاى نخست، اين كلمات حذف شده تا کتاب مورد استفاده همگان باشد.
اين کتاب مورد توجه و استفاده عالمان بعدى مانند مجلسى و ميرلوحى قرار گرفته است.
بخشی از متن کتاب:
«بدان که از وقتی که حضرت امام حسن عسکری شهید شده تا این زمان، و از این زمان تا هنگامی که حضرت صاحب الامر ظهور کند، و بعد از آن تا وقتی که رحلت فرماید، هر چه در عالم واقع شده و خواهد شد، همه واقعات زمان آن حضرت است. آوردهاند که در سال دویست و هفتاد و نهم، معتمد ملعون به جهنّم پیوست و معتضد بر جای او نشست و آن بدبخت والی شانزدهم بود از ولاه حقّ اهل البیت را غصب نموده.
منقول است که معتضد ملعون جمعی را به سامره فرستاده که خانه حضرت امام حسن عسکری- علیه السّلام- را بکنند، و هر که را در آنجا ببینند به قتل رسانند. چون برفتند و آن خانه را بکندند، در آنجا سردابی یافتند پر از آب، و حصیری بر روی آب افتاده، و جوانی خوب صورت بر روی حصیر ایستاده نماز می گزارد و به هیچ یک از ایشان التفات نمی کرد. یکی از ایشان پای پیش نهاد که برود، در آب افتاده مضطرب شد.
او را بیرون کشیدند، ساعتی بی خود بود. پس دیگری قدم پیش نهاد، او نیز در آب افتاده نزدیک بود که هلاک شود. او را نیز بیرون آوردند، از هوش رفته بود. پس آن جماعت توبه کردند و عذر خواستند و بازگشتند؛ و این خبر را به معتضد بردند. معتضد گفت: این حکایت را پنهان دارید و نزد هیچ کس افشای این راز مکنید.»
انتهای پیام/ 161