به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرم آباد، جهاد در راه دین و عقیده لباسی بود که بر قامت رعنایشان دوخته بودند و آن هنگام که دری به روی ایثار و فداکاری باز شد خود را به وادی عشق رساندند و شجاعانه گل واژه شهادت را در آغوش کشیدند آب حیات در میان خون پاکشان جریان یافت و در زمزم جوشان جبههها، نگران هیچ فردایی نبودند چرا که خوب میدانستند در گذر زمان آمده اند و روزی میروند پس چه رفتنی زیباتر از شهادت.
مرور زندگینامه و اندیشه شهدایی که غیرت را در میان معرکههای خونین رقم زدند، چراغ راهی است برای گمشدگان راههای پرپیچ و خم زندگی؛ وصیت نامه شهدا را که ورق می زنیم سر شار از نکات معرفتی است که توجه به آنها میتواند مسیر درست سعادت را به ما نشان دهد. بدین منظور وصیت نامه شهید «رضا امرایی» در ذیل آمده است:
متن کامل وصتنامه شهید «رضا امرایی»:
«خداوندا! چه بگویم و چه بنویسم. خدایا! از هیئت و شکوهت بگویم یا از رحمانیتت بنویسم یا از نعمتهایت یا از امدادهای غیبت بنویسم. پروردگارا، معبودا! هرجا مینگرم جلوه نورت را میبینم. خدایا! حال که پای در پوتین کرده و از شهر و دیار خود هجرت نمودم به اراده خودم نبود بلکه به لطف تو بود و میدانم این لطف جواب همان دعاهای دوستان بود که در حق من نمودند که مرا به خودم وامگذاری.
خدایا! حال که اسلحهام را به دوش میگیرم و بهسوی دشمنانت نشانهروی میکنم نه از خصم و کینه خود از اینکه دوستان و همه همسنگرهایم را به شهادت رساندند، بلکه بهخاطر قرآن و تداوم انقلاب اسلامی و اجرای فرمان امام زمانت و نائب او، امام خمینی(ره) است.
خدایا! نمیدانم از چه چیز خود صحبت کنم؟ از ایمان ناقصم، از افکار پریشانم و یا از جان بیارزشم. خدایا! در مقابل این همه نعمتهایت چیزی ندارم که هدیهات کنم؛ بالاترین چیزم جانم است.خدایا! آنرا با رضای کامل به هر نحوی که بخواهی هدیهات میکنم. خدایا! از همین جا عرض میکنم برای کمک به فرزند عزیز فاطمه(س) آماده هستم.
ای حسین عزیز! درست است که در صحرای کربلا با تو نبودیم تا به یاریت بشتابیم و از آن دشمنانی که تو و یاران باوفایت را مظلومانه به شهادت رساندند از آنها انتقام بگیریم، اما امروز فرزند برومندت پرچم به زمین افتاده اسلام را برداشته و ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر داده است و ما چون کوفیان نخواهیم بود که او را تنها بگذاریم.
ای حسین عزیز! اگر کوفیان تو را دعوت کردند ولی به عهد خود وفا نکردند و تو را تنها گذاشتند، ما فرزند عزیزت امام خمینی را که در فرودگاه ندا دادیم: «قلب ما باند فرودگاه تو است و گفتیم ما همه سرباز توایم خمینی»، تنها نخواهیم گذاشت و تا آخرین قطره خون خود سر بیعت خود باقی خواهیم ماند. در پایان خدایا تو را به خون پاک شهدای اسلام قسمت میدهم، شهادت دنیا و شفاعت آلمحمد(ص) را در آخرت نصیبم گردان.
سخنی با دوستان و آشنایان
اولاً دعا برای امام عزیز را فراموش نکنید. همیشه بعد از هر نماز این وجود مقدس را دعا کنید. رزمندگان اسلام را در جبهههای جنگ فراموش نکنید و آنها را تنها نگذارید. کسانیکه توانایی جبهه رفتن دارند به جبههها بروند و کسانیکه توانایی ندارند در پشت جبهه رزمندگان اسلام را یاری کنند که مورد رضای خدا و امام زمان(عج) باشد.
مادران و خواهران عزیز با عفت و پاکدامنی و حجاب خود به کمک رزمندگان اسلام بروند و آنها را یاری کنند. از کلیه برادران و دوستان که مرا میشناسند تقاضا دارم برای رضای خدا مرا حلال کنند و مرا ببخشند اگر بعضی از دوستان پشت سر من حرفهایی زدهاند یا غیبتی کردهاند همه آنها را برای رضای خدا حلال میکنم و برای آنها دعای خیر میکنم.
اما خانواده عزیزم و همه کسانیکه به خانواده ما وابسته هستند، مخصوصاً خانواده خودمان همانطور که اطلاع دارید من خوشحال از آن هستم که شما بعد از شهادت من بیشاز پیش به کمک اسلام و رزمندگان در جبهه بشتابید و نگذارید افراد ضدانقلاب علیه اسلام و امام عزیز موضعگیری کنند و انتظارتان سلامتی برای امام و پیروزی رزمندگان باشد و میدان به کسانیکه میخواهند حتی علیه جنگ حرف بزنند ندهید و همیشه در ذهنتان باشد «جنگ جنگ تا پیروزی کامل اسلام.»
اما مادر عزیزم! خودم میدانم که در این مدت چهقدر به شما زحمت دادهام و چهقدر شب نخوابیها کردید و من تنها راه جبران این زحمتها را در این دیدم که به جبههها بروم و به یاری اسلام بشتابم تا بتوانم فردای قیامت در پیش امام زمان(عج) روسفید باشم و در همین جا عرض میکنم که تمام کارهایی که انجام دادهام برای خدا اگر ثوابی داشته باشد، یک سوم آنرا به مادرم هدیه میکنم».
انتهای پیام/